رویای دونده

رویای دونده

رویای دونده

وندلین ون درانن و 2 نفر دیگر
4.3
82 نفر |
29 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

198

خواهم خواند

74

جسیکا، دونده ی شانزده ساله، در تصادفی وحشتناک یک پایش را از دست می دهد. او دیگر نمی تواند بدود و این کابوس رهایش نمی کند. پزشکان به او پیشنهاد می دهنداز پای مصنوعی استفاده کند، اما جسیکا دیگر حتی به راه رفتن هم فکر نمی کند. او در همین ناامیدی دست و پا می زند که با رزا، دختری مبتلا به فلج مغزی، آشنا می شود. دوستی رزا و جسیکا به آنان یاد می دهد که چطور از فرصت های تازه ی زندگی استفاده کنند و چطور به زندگی و هستی عشق بورزند.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به رویای دونده

یادداشت‌های مرتبط به رویای دونده

            جسیکا دخترکی دونده است که طی حادثه‌ای پای راستش را از دست داده. حالا زندگی بدون پایِ راست، برای کسی که دویدن اصلی‌ترین دلیل زندگی‌اش است احتمالا مصداق خوبی برای این جمله آغازین کتاب باشید «زندگی‌ام به آخر خط رسیده!». اگر با بدبینی نگاه کنیم باید تا پایان کتاب با داستانی دردناک رو‌به‌رو باشیم، اما ورود دوستان و هم‌تیمی‌های جسیکا فضا را تغییر می‌دهد. حالا قرار است دنیا برای جسیکا تبدیل به جای بهتری شود. آن هم با تلاش‌های بی‌وقفه‌ی بهترین دوستانش.
«رویای دویدن» یکی از رمان‌هایی بود که در انفجار انتشاراتی این سال‌ها منتشر شد. در انتهای نوجوانی تقریبا تمامی کتاب‌های منتشر شده در حوزه¬ی نوجوان را خوانده‌بودم؛ اما در آستانه‌ی 22 سالگی متوجه شدم آنچه از کتاب نوجوان خوانده‌ام دیگر فقط قسمت کوچکی از این بازار نشر عظیم است. این کتاب هم یکی از همان مواردی بود که نوجوان‌های اطرافم خوانده بودند و زیاد در موردش صحبت می¬کردند. از آن کتاب‌هایی که در مورد نوجوانی دچار مشکل است که یاد می‌گیرد چطور با این موضوع کنار بیاید. «ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر» و «35 کیلو امیدواری» تنها کتاب‌هایی با این موضوع بودند که در نوجوانی¬ام خوانده بودم.
درست نیست اگر بگویم این کتاب یکی از بهترین کتاب‌های این موضوع است، چون همین الان می‌توانم چند مورد بهتر از آن را نام ببرم، اگر بزرگسال هستید یا نه اگر می‌خواهید برای اولین بار چنین دست کتاب‌هایی را تجربه کنید «رویای دویدن» شاید شروع خوبی نباشد. اما اگر بعد از خواندن چند کتاب در همین موضوع به این ژانر علاقه‌مند شده‌اید خب رویای دویدن پیشنهاد خوبی است. فضای شاد و مهربانی دارد و شما را در ماجرایی درگیر می‌کند که مثل خیلی دیگر از مسائل زندگی به نظر لاینحل می‌آید و مثل خیلی دیگر از کتاب‌های نوجوان این ویژگی را دارد که شما را نهایتا با حسی خوب و امیدوارکننده تنها می‌گذارد.
          
            همیشه وقتی اسم این کتاب می آمد،  عناوینی مثل معلولیت،  امید و تلاش هم همراهش بود و تقریبا به عنوان کتاب همه پسندی می شناختمش.

کتاب در مورد دختر جوان ۱۶ ساله ای به نام جسیکاست که دویدن برایش مثل نفس کشیدن است، همان قدر حیاتی و لازم. هر روز و هر قدر که بتواند می دود و از بچگی این گونه بوده.
در مسیر رسیدن به یکی از مسابقات دو، اتوبوسشان به خاطر سهل انگاری راننده کامیونی دچار سانحه می شود و این دختر، پای راستش را از زانو به پایین از دست می دهد.
شاید تصور این فقدان هم در ابتدا برایش سخت بوده اما او باید بتواند هرچند سخت و غیرقابل تحمل، این نقص عضو را به عنوان یکی از واقعیت های زندگی جدیدش بپذیرد  و با ان کنار بیاید.
 همراه شدن با این معلولیت و کشمکش های ذهنی جسیکا، حس درماندگی و تقلای او و روند شکل گیری تغییرات در او و اطرافیانی مثل پدر و مادر، خواهر کوچکتر، دوستان صمیمی و دور، معلم ها و ...به خوبی و کاملا قابل درک بیان شده بودند.
در این روند، جسیکا با افراد مختلفی همراه می شود، هم اشنایان قدیمی و هم افراد جدید. دوست صمیمی اش فیونا، دکتر هنکشتاین! و منشی مهربانش، مربی کایرو، ونسا رقیب قبلی، گوین پسر خوشنام مدرسه، رزا دختر معلول و ... هر کدام  تفکرات و اتفاقات مختلفی را برای جسیکا رقم می زنند، تا انجا که در اخر کتاب جسیکا یکی از دونده های شرکت کننده در مسابقات دوی ۱۵ کیلومتر می شود ان هم با وجود معلولیت و نداشتن یک پا! اما چه طور ممکن است؟

نکته مهم در مورد ترجمه آنکه،  من در چند قسمت و حتی در عناوین سر فصل ها دو ترجمه نشر پرتقال و نشر پیدایش را مقایسه کردم، و ترجمه نشر پیدایش را درست تر و منطبق تر یافتم. (که این برتری را پیش از ان از جانب دوستان کاردرستم شنیده بودم)
          
            این کتاب داستان جنگه. جنگ با شرایط. در کل داستان جذاب بود. اینکه دختره همچین عضو حیاتی ای رو از دست بده. درد های فانتومی ش خیلی جذاب بود. کتاب رو جوری روایت می کرد انگار طرف خودش همچین اتفاقی رو تجربه کرده اونجا که داشت آرزو می‌کرد که کاش دستش قطع می‌شد ولی بعد به دستش نگاه کرد و فهمید بدون دست نمیشه. اینکه خودش به آدم های معلول تو مدرسه توجه نمی کرد و بعد وقتی خودش رو ویلچر بود از این قضیه زجر می کشید. وقتی اون پای دوندگی رو براش گذاشتن من انتظار داشتم که خودش تو یه مسابقه شرکت کنه و برنده شه ولی به محض اینکه تونست بدوئه 16 کیلومتر برای دوستش دوید. این خیلی ارزشمند بود. به هرجال این کتاب پر از حس خوب دوستی و جنگیدن برای دوستی بود. حس دویدنش خیلی واقعی توصیف شده بود من خودم یه مدتی دونده بودم. در آخر باید بگم که واکنش مامان اون دونده ی رو مخ و از خود راضی به کار ها و حرف های دخترش جالب بود. عااااااشق این کتابم و به همه پیشنهادش میکنم
این یادداشت رو خواهر 14 ساله نوشته