sunrise🇮🇷

sunrise🇮🇷

@butterflydrama
عضویت

اسفند 1403

49 دنبال شده

17 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        یادمه وقتی بچه بودم با ذوق و شوق به هر کتابخانه ای که می رفتم می پرسیدم که کتاب هری پاتر رو دارید بیشتر جاهایی که میرفتم نداشتن ولی اخر سر از یه کتابخانه ای گرفتم و شروع کردم به خوندنش و وارد دنیای هاگوارتز  شدم ؛
جایی که چوب های جادویی هستند ، آدم های دو چهره،  ،معجون های جادویی ، و همینطور شنل نامرعی (که باهاش خیلی هارو اذیت کردن 😆) ، و هری پاتر که سخت در تلاشه تا بتونه حقیقت رو کشف کنه و سنگ جادویی (کیمیا) که ماجرای هری پاتر و رون و هرماینی باهاش شروع میشه.✨❄️
راستش اول های کتابش خیلی زورم برد که هرچی نامه هاگوارتز میومد رو  خانواده هری پاره میکردن 😣ولی اخر سر خوشحال شدم که اخرش تونست برسه به مدرسه جادویی هاگوارتز .🎊
و شخصیت رون که به نظرم جزو مهربون ترین ها بود🌸
از شخصیت هرماینی از بچگی و همینطور الان هم خیلی خوشم اومد که همیشه درحال یادگیری و کمک بود.✨
حس میکنم اینکه شروع به خوندن و دیدن ، فیلم و کتاب های هری پاتر شدم حس میکنم بهترین کار رو کردم 
این کتاب هم مثل همیشه جزو بهترین کتاب ها بود و شروع خیلی خوبی بود برای مجموعه.✨🌟

      

2

42

        این کتاب ، روند خیلی آرام و قشنگی داره اولش علاقه ای به خوندنش  نداشتم اما هر چه که جلوتر می رفتم بیشتر کنجکاو می شدم  
(شاید توضیحاتم مقداری کمی اسپویل داشته باشه)
تو این کتاب فرهان اصلا به بازیگری علاقه نداره و ادم کم حرفی است و بعضی وقتا احساساتش رو با زدن ساز دهنی بیان میکنه هر وقت هم که نمی خواد صحنه ای رو بازی کنه اون رو تحدید میکنند که پدرش رو صدا میزنند ، پدرش هم که آدم بسیار بد جنس و بداخلاق و... است و عوامل پشت صحنه یجورایی بد رفتار میکنند با فرهان ، اما در این حین فرزانه برعکس بقیه سعی می کنه که با فرهان  ارتباط برقرار کنه  و باهم حرف بزنند و  دوستی خیلی قشنگی رو شکل میدند و گاهی اوقات درباره موسیقی حرف میزنند

این کتاب با روند خیلی آروم و قشنگی جلو میره و هرچه که میگذشت فرهان میتونست بیشتر ارتباط برقرار بکنه با عوامل پشت صحنه و هرقدر که میگذشت از نظر من فرهان بالغ تر میشد همچنین کتابش خیلی آرامش بخشه و نشون میده بعضی از کارهای کوچیک میتونند چه تاثیر بزرگی روی زندگی بزارند 
مثل این جمله توی کتاب( همین طور که یه سنگ بزرگ میتونه مسیر جوی آب رو عوض کنه یه اتفاق کوچیک و ناچیز مثل دیدن یه نفر یا خوندن یک خبر میتونه مسیر زندگی آدم رو عوض کنه )

و اون قسمت از کتابش که به فرهان توی روز تولدش قرص خواب میدن خیلی ناراحتم کرد و نشون داد که چقدر بعضی از آدم ها میتونند ظالم باشند 
      

8

        کتاب خیلی قشنگی بود و به ما یاد میده که در هر شرایطی به هم دیگه کمک کنیم  
در اون شرایط که جسیکا پاش رو از دست داده بود هر لحظه اعتماد به نفسش رو از دست میداد و اون هنگاه پدر مادرش هم مدرسه ای و هم تیمی هاش کنارش بودن و هر لحظه درحال تشویق کردنش بودن و این موجب شد که اون بیشتر امید پیدا بکنه و اینکه دوستاش کمکش کردن که پول جمع کنن برای خرید پا برای جسیکا خیلی شرایط رو قشنگتر کرده بود🙃و هر لحظه دوستاش کمکش میکردن که به رویاش که رؤیای دونده شدن هست برسه✨🏃🏻
خطر اسپویل
و وقتی هم که جسیکا فهمید شروع به دیدن خود رزا کرده نه شرایطش و دوستی خیلی قشنگی با هم شکل دادن این موجب شد که به همدیگه کمک کنن تا حالشون بهتر بشه و جسیکا تلاش کنه تا بتونه رزا رو به خط پایان برسونه و جسیکا که رویای دویدن رو داشت تونست به ارزوش با کمک دوستاش و مربیش برسه 
این کتاب واقعا قشنگی بود برای من و در همین حین یجواریی اموزنده  برای نوجوانان که دست از تلاش بر ندارند🌺✨

      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.