بریدهای از کتاب رویای دویدن اثر وندلین ون درانن
1402/10/1
صفحۀ 151
《 تو که قفس پرتاب دیسک نیستی! تو یه آدمی از گوشت و پوست و استخون هستی که این اتفاق بد برات افتاده. مردم حتماً می خوان بهت کمک کنن.》ادامه می دهد: 《بهشون فرصت بده.》 این حرف ها باید حالم رو بهتر کنند، ولی این اتفاق نمی افتد. ابر سیاهی بین من و رویای دوباره دویدن شکل گرفته است. نامش حقیقت است.
《 تو که قفس پرتاب دیسک نیستی! تو یه آدمی از گوشت و پوست و استخون هستی که این اتفاق بد برات افتاده. مردم حتماً می خوان بهت کمک کنن.》ادامه می دهد: 《بهشون فرصت بده.》 این حرف ها باید حالم رو بهتر کنند، ولی این اتفاق نمی افتد. ابر سیاهی بین من و رویای دوباره دویدن شکل گرفته است. نامش حقیقت است.
(0/1000)
نظرات
1402/10/19
واقعا تاحد بین دوستانش و کمپینی که برای جسیکا درست کرده بودند قشنگ و اموزنده بود.
1
0
1402/10/21
حالا می بینم ۱۰۰ برابر بدتر از چیزیه که گفتی @paniya_zangooei @paniya_zangooei
0
زهرا آقابابائی
1402/10/19
0