ماه آسمان 🇮🇷

ماه آسمان 🇮🇷

کتابدار بلاگر
@moonshine
عضویت

شهریور 1402

234 دنبال شده

431 دنبال کننده

                کتاب خواندن برای من مثل نفس کشیدن است،اگر نخوانم‌ می‌میرم.
من شیفته ی کتاب ها هستم ،فیلم  ها را دوست دارم و برای تفریح می‌نویسم، اگر مایل بودید در کانال تلگرامم دنبالم کنید.
یک شیمی‌دانِ عشقِ کتاب و نوشتن.
🌒🧪📚✒️
اگرگلی را دوست داشته باشی که در میلیار‌دها ستاره فقط یکی از آن هست،وقتی به ستاره ها نگاه میکنی، احساس خوشبختی میکنی، چون گل تو در یکی از آن ستاره‌هاست...
اقتباسی از شازده کوچولو، آنتوان دوسنت اگزوپری
              
MRAJABIM
t.me/mah_nevesht_01

یادداشت‌ها

نمایش همه

23

        نوشتن برای این قسمت از داستان سخت شده، کلی احساسات جریحه‌دار کرده، کلی خون و خون ریزی راه انداخته.
دو تا شخصیت زن معرفی شده تو داستان اگر چه حضور پر رنگی نداشتند اما خیلی اثر قوی‌و بزرگی روی روند قصه داشتن و من از این خوشم آمد.
این قسمت ما مقابله‌ی شخصیت های اصلی با نیرو‌های درونی بود، هر کس در سرزمین خودش قدرتش رو تثبیت کرد.
گاهی چهره‌های جدید از شخصیت های داستان دیدیم که خب زیاد بهشون نمیومد، ولی نویسنده نوشته دیگه.
اون وجه زشت جنگیدن رو دیدیم(داشتم فکر میکردم که قدر تو جنگ تریاک حالم بهم خورد از توصیف های نویسنده که سعی کرد جنگ و خشن و زشت نشون بده و این جا شاید فقط چند کلمه گفت و کافی بود، نیاز نیست یه طومار ردیف کنید تا منظورتون رو برسونید، نیاز نیست فهرستی از شریرانه ترین اعمال بشری رو تو کتابت جا کنی تا بگی طرف مقابل چه قدر وحشی بوده. گاهی فقط دو کلمه لازمه.)، مردن، درد کشیدن و تلاش برای بقا.
یکی بحث دین و خدا تو این قسمت داستان پر رنگ بود که خب کسی که خونده باشه می‌دونه جریان از چه قراره و توضیح‌دادنش برای داستانی که داستان رو نخوندن، فایده‌ای خاصی نداره، اما مثل همه‌ی عناصر دیگه دین و خدا هم رنگ‌ بوی ژاپنی داره و خب نویسنده ژاپنی‌ بوده دیگه. 
یکی هم درخواست زیگفرد، به نظرم خیلی کلیشه‌ای نویسنده توجیه کارهای آینده‌ی راینهارد رو داد دستمون، باید بگم با وجود این که شخصیت محبوب من یانگ تنبل خودمونه، اما عمیقا ناراحتم. دلشکستگی و عشق همزمان تهش همین میشه. دلم براش سوخت چون بعید بدونم راینهارد بفهممه این بشر چی تو کله‌اش داشته. اون کله‌ی طلایی جایی برای افکار قشنگ‌ کریهیایس نداره...
      

21

15

        خب اجازه بدین اول با یه کمی پز دادن شروع کنم، چون نه تنها قاتل رو‌ حدس زدم بلکه هویتش رو هم درست شناسایی کردم.
داخل پرانتز(به جای پز دادن اولین چیز شو اف به ذهنم رسید و هر چی فکر کردم معادل براش یادم نیومد، رفتم زدم تو لغت‌نامه، شرم بر من...
صاحب نظر میفرماید مغرور نشو ، آبروت نره...)پایان داخل پرانتز.
 خب میگفتم که بله قاتل رو‌ حدس زدم، البته نه از همون اول، ولی وقتی شواهد رو چیدم کنار هم به کس دیگه‌ای نمیشد فکر کرد، البته من نمیدونستم زخم و رز و گل و اینا چه ربطی به قتل داره ولی قاتل مسلما همین فرد مورد نظر بوده.
روایت داستان دو بخشه، از زمان شروع ماجرا تا دادگاه و بعد از دادگاه و تحقیقات پوآرو.
پرداخت هر دو بهش هم خوبه، شخصیت ها هم معمولی بودن، البته دکتر لرد رو دوست داشتم.
قطعا از اثار درخشان کریستی نیست،مثلا کتاب قضیه‌ی نامه‌ها عاشقانه یا چرا از ایوانز نخواستند برام جذاب تر بود، اما این حل معما خیلی من رو سر کیف آورد....
با احترام به دوست ندارن کریستی
درود بر آگاتا کریستی، ملکه‌ی جنایت(و معما)
      

31

        راستش زیاد کتاب ژاپنی  نخوندم،‌واگر‌ نبود پیشنهادات رفقا سمتش نمیرفتم...
دیدین بعضی کتابا یه جوری شما رو درگیر میکنه که نمیتونید ازش جدا بشید، یه جوری که انگار شما بخشی از اون دنیا هستید، قهرمانان کهکشان از اون دست کتاباس...
کتابی که شخصیت هاش آدم های معمولی هستن، هم جاه طلب، هم ترسو، هم مهربون، هم بی رحم ،هم عاشق هم شکست خورده، انقدر واقعی که دیگه شبیه داستان نیستن..
یانگ ، زیگفرد، راینهارد، یولیان، ادریان، اون دختره که اسمش یادم رفته ، همه خیلی اروم و عادی دارن زندگی‌شون رو میکنن و روایتشون رو برامون تعریف میکنن.
میجنگن، شکست میخورن، عاشق میشن، از دست میدن و دوباره به دست میارن....
دنبال ماجراهای غریب و چرخش های داستانی مبهوت کننده میگردید، دنبال آدم هایی با ویژگی‌ها و توانایی های فوق بشری، دنبال توصیفات مفصل و تصویر سازی های خاص، دنبال دنیا سازی و ترسیم نقشه های جدید، دنبال شخصیت های منحصر به فرد و یگانه....
پس این کتاب در کمال تاسف مال شما نیست، اگر هیچ کدام را ندارن چرا خوبه...
چون خود خود زندگی را نشونت میده، نه زیادی خوشگل نه زیادی زشت....
شروع که کردم میخواستم دو خط بنویسم و رد شم اما طولانی شد...
یک چیز دیگه( شاید هم دو تا) کتاب نسبتا قدیمیه، مال دهه ۸۰ میلادی با این وجود، افکار و اندیشه های نویسنده هنوز هم نو و کاربردی هستن.
 آیا نویسنده قبلا نظامی بوده، جوری از استراتژی های جنگی و تهیه و توزیع تدارکات و بازی های سیاسی پشت پرده نوشته که گمون این کاره بوده....
مثلث امپراطوری، اتحاد و فزان و دیدن جنگ از نگاه هر سه عالیه، جوری که به همه حق میدی در عین حالی به همه حق نمیدی!!!
شخصیت محبوبم، یانگ ون‌لی جان، با موهای مشکی خوشگلش(قابل توجه بعضی هااااا) ‌ از بیرون یه خرس تنبله که بعد هر جنگ‌ فقط میخواد بخوابه  ولی از درون ‌یه یوزپلنگ زرنگ و پر کار( خیلی این ویژگی‌اش رو دوست دارم)، امیدوارم سرانجامش خوب باشه...
در اخر هم کاش من سربازی بودم در ناوگان یانگ( عه قبلا این رو گفته بودم، خب خیلی دوستش دارم چه کنم....)

      

16

        خب اجازه بدید اول چند تا نفس عمیق از دست این کتاب بکشم....بعد...
۰. احتمالا تو‌ باشگاه گپ من جز معدود آدم هایی باشم که کتاب رو‌ نپسندیدم. پس یک نظر نا‌محبوب....
۱.نویسنده خیلی دوست داشته خفن به نظر بیاد، ولی خب موفق نبوده‌. با چهار تا کلمه‌ی مرتبط با دستشویی( که در شان خودم نمیبینم ازش استفاده کنم) و یه خشونت ظاهری، کار خفن نمیشه، خیلی هم تو یادداشت هام بهش اشاره کردم. بارها نویسنده تلاش های مذبوحانه و بی ثمری داره برای خفن بودن که اصلا به من نمیچسبه، در مقایسه با هرگز نمیر یا نا همتا یا مه‌زاد  خیلی دم دست دستیه، پرداخت شخصیت خوب نیست راستش...
شخصیت ها هر چیزی هستن جز انسان، همه کفری، خشن، بدون فکر کردن و سنجیدن وارد عمل میشن و از بالاتر از خودشون تایید میشن، یعنی یه شخصیت تو این کتاب نیست که درک درست داشته باشه، همه باید تحقیر شده  و آسیب دیده باشن، حتی خودشون به خودشون آسیب بزنن..
۲. خیلی تنده خیلی، و اگر این ضربآهنگ نبود، خسته کننده  میشد، قلاب های فصل ها هم خیلی خوبه، جوری که من رو دیشب بیدار نگه‌داشت، چون نمیتونستم نرم فصل بعد. اما دو تا افت بد داشت خیلی بد در این حد که قشنگ‌ گذاشتمش کنار...
۳.تو صحنه های جنگ با هرگز نمیر مقایسه میکنم.چه قدر جنگ‌ها و مبارزه های هرگز نمیر خوب بود، قشنگ قابل تصور، درست مثل صحنه‌ی فیلم جلوی چشمت بود.
۴. بخش آموزشی رو با ناهمتا مقایسه میکنم ،چه قدر گروه‌های مختلف آموزش ناهمتا قابل شناسایی و تفکیک پذیر بودن، نمادها و نشانه هر گروه و ویژگی هاشون خیلی خوب جدا شده بودن، اما اینجا یه سردرگمی داشت.
۵.جغرافیا توی اثر نمود پر‌رنگی داره، اما بعد از نصف داستان ما نمیدونیم نیکارا چیه نیکان چیه؟ نمیدونم شرق نیکان چیه؟غربش چیه؟هسپریا کجاست؟ تیکانی کجای نقشه‌ی کشوره، موگن کدوم سمته، اسپیر کدوم سمت، یعنی کتاب نتونسته درست اطلاعات منتقل کنه. بازم اینجا مقایسه میکنم با مثلا مه‌زاد یا هابیت که ارائه‌ی یه نقشه کاملا میتونست به کمکمون بیاد.
 ۶.من شیفته‌ی توصیف‌ام، اما اصلا نمیتونم تصور کنم اینجا ها دقیقا چه شکلی هستن، توصیف ها شامل مو، قد،رنگ‌پوست، رنگ‌چشم و چیزهای دیگه هست اما تصویر نمیسازه، توصیف مکان و شرایط هم زیاد چنگی به دل نمیزنه. نمادها و نشانه هایی استفاده کرده که نمیتونه به تصویر سازی کمک کنه.
۷. یه بخش بزرگ جذابیت ها به داستان های عاشقانه و مثلث ، مربع های عشقی میگذره ولی خب به قول دوستمون عاشقانه هم که پوچ،هیچی به هیچی، یه رابطه‌ی درست و حسابی که بشه ازش به عنوان عنصر عاشقانه یاد کرد نداشت.
۸. تمایل نویسنده به خشونت بی حد و حصر و صحنه‌های پر از خشونت و مشمئز کننده رو‌ نمیفهمم. چرا باید بشینم توصیف مثله شدم ادم ها رو‌بخونم، توصیف کشتن بچه ها،تشبیه های بی شرمانه، توصیف تجاوز و اهانت...
بعد هم بشم یه ادم قلب سنگی که از دیدن این چیزها تو دنیای اطرافش، نه عارش بیاد نه خم‌به ابروش...
یه توصیه‌‌ی خواهرانه، دوستانه، خودتون رو در معرض این چیزا قرار ندید، کم‌کم مغز بهش عادت میکنه، بی حس میشه، چشم و دل کور که میگن همینه، قسی القلب  که میگن همینه...
۹. اصلا کتابی نیست که بخوام به کسی توصیه کنم، که بخونه تا از چیزی لذت ببره، از شخصیت های خوبش که نداره، از توصیف های جذابش که نداره، از ماحرای عاشقانه‌ای که گم شده، از قصاوت و خشونت کتاب، از جغرافیای سر در گم، از چی، واقعا نمیدونم از چی...
۱۰. اوه راستی،جای خوبی برای پایان یک‌جلد نبود، هیچ قلابی برای جلد بعد نداره، عملا میتونه پایان ِ پایان باشه، تازه پایان خوبی هم نبود. 
درود بر کریس کالفر خدای پایان های شگفت انگیز....

      

25

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

نمایش همه
آخرین نبردصندلی نقره ایکشتی سپیده پیما

ورود به دنیای فانتزی در نوجوانی بخش سوم

7 کتاب

شیر، کمد و جادوگر...سلام نارنیا! سال ۲۰۰۵، فیلمی با حضور چهار کودکِ خانواده‌ی پونسی منتشر میشود که از یک کمد چوبی در یک عمارت قدیمی پا به دنیایی میگذارند که در حال نابودی است و میفهمند گویا ناجیان این دنیا هستند، شیری را ملاقات میکنند که میگویند خالق این دنیای جدید است و در مدت چند روز از بچه‌هایی گریزان از نبرد، به انسان‌هایی دلیر، وفادار ، مهربان ، و با‌ایمان تبدیل میشوند. احتمالا بچه‌های آن روزها بارها در کمدشان را به امید یافتن نارنیا باز کرده‌اند و شاید هنوز هم گاهی باز کنند... اگر مشتاق شنیدن و خواندن داستان شاه پیتر و شاه ادموند و ملکه لوسی و سوزان هستند و میخواهید بدانید این شیر مرموز و جذاب چه کسی است یا نارنیا کجاست که از پس کمدی میتوان به انجا سرک کشید، باید به سراغ اولین کتابِ مجموعه داستان های نارنیا بروید. هر چند روایت داستان نارنیا در حضور اعضای خانواده‌ی پونسی جذاب‌تر است اما اگر میخواید بدانید اصلا نارنیا کجاست باید اول کتاب خواهر‌زاده‌ی جادوگر را بخوانید، اما اصلا عجله نکنید هیچ وقت برای این اتفاق دیر نیست تا میتوانید از حضور پیتر، ادموند و سوزان و لوسی لذت ببرید. بدانید اگر یک بار در نارنیا شاه یا ملکه بشوید، برای همیشه شاه یا ملکه خواهید بود... در نارنیا حیوانات حرف میزنند، پس تعجب نکنید، دورف، فون و قنطرس خواهید دید، یک وقت نترسید، راستی مراقب گرگ‌ها باشید و البته از انسان های تلمارین دوری کنید... ملکه‌ی برفی و وفادارانش همیشه در کمین هستند، بسیار مراقب باشید...

4

قصه‌های همیشگی؛ هشدار برادران گریمقصه‌های همیشگی : بازگشت ساحرهقصه‌های همیشگی؛ سفر به سرزمین سرگردانی

ورود به دنیای فانتزی در نوجوانی، قسمت دوم

6 کتاب

اسم سیندرلا برای شما اشناست ، سفید برفی چه طور؟! داستان زیبای خفته را شنیده‌اید، پری‌ها را دوست دارید؟! هیچ‌وقت دلتان نخواسته وارد دنیای یک‌ کتاب بشوید یا خودتان داستانی را به میل خودتان بنویسید؟! اگر پاسختان به فقط یک‌ سوال هم مثبت باشد، کافی است. که یعنی از خواندن این مجموعه لذت خواهید برد. دنیای جادو همیشه جذاب بوده اما قطعا برای نوجوان ها جذاب‌تر از دیگران است، اگر‌ قرار باشد در ۲۰ یا ۳۰ سالگی شیفته‌ی کتاب های فانتزی و جادویی باشید، باید از همین نوجوانی کار را شروع کنید. کریس کالفر مجموعه‌ی قصه های همیشگی(سرزمین قصه‌ها) را برای نوجوانان در ۶ کتاب در سال ۲۰۱۲ نوشته است، اما تجربه‌ی ما در باشگاه «کتابخوانی گپ» میگوید:« سن یک عدد است» مهم این است که در رگ‌های شما خون و جادو با هم در جریان باشد یا نه، تا از این مجموعه لذت ببرید. الکس و کانر بیلی، دو نوجوان، مثل همه‌ی هم سالانشان هستند، یکی سر به هوا و دیگری سر به زیر، با ذهنی پر از خیال و سوال، همین ذهن کنجکاو این دو را وارد یک بازی خطرناک میکند، سر از ناکجا آباد در می‌آورند و ناگهان باید بزرگ شوند تا زنده بمانند... نگران نباشید قرار نیست وارد یک دنیای ترسناک و مرگ‌آور شوید، دنیای کالفر پر است از هیجان، تجربه‌های جدید، دوستان تازه، خطر، دلهره، دشمنان ترسناک و پایان‌های خوش، البته گاهی نه همیشه... و البته پایان های شگفت انگیز...پایان‌هایی که مثل قلاب ماهیگیری به سمت شما می‌آیند و راه گریزی نیست جز این که قلاب را بگیرید و وارد جلد بعدی شوید‌. کالفر بارها شما را تا لبه‌ی پرتگاه خواهد برد، هل خواهد داد تا به قعر دره بروید، بعد خودش نجاتتان میدهد و شما را بالا میکشد تا برای پرتاب بعدی آماده شوید... من لقب خداوند پایان های شگفت انگیز را به کافر دادم، کسی که برای خواندن جلد بعدی داستان هایش نمیتوانید حتی نفس بکشید. شخصیت های کالفر، خیلی آشنا و در عین حال غریبه هستند، ما سفید برفی را میشناسیم، اما بعد بیدار شدن از طلسم چه بر سرش آمد؟ سیندرلا بعد از ازدواج با پرنس چه کرد؟ وقتی رز از طلسم خواب رها شد، دنیایش چه طور بود؟ شنل قرمزی بعد از نجات مادربزرگ کجا رفت؟ هنوز کاپیتان هوک با پیتر و بچه‌ها در جنگ‌ است؟ رابین هود و گروه مردان شاد چه طور؟ کالفر امده تا پاسخ سوالات شما را بدهد، آماده اید، تا از نوجوانی وارد دنیای فانتزی شوید... بفرمایید این شما و این قصه‌های همیشگی

4

قصه های همیشگی؛ طلسم آرزوخاطرات یک گیشاهری پاتر و زندانی آزکابان

آنچه در سال کتابی من گذشت...

15 کتاب

در این قسمت(۱۴۰۳) آغاز بهار با پایان کتاب خاطرات یک گیشا،همراه بود.بعد کتاب اول مه‌زاد و هری پاتر تمام شد، اولین کتاب آوینیون که خیلی سخت و سنگین بود. فداکاری مظنون ایکس، همون اوایل سال شروع شد، بعد مه‌زاد که تا خرداد ماه طول کشید، بعد ادامه‌ی هری‌پاتر با سرعت ۱.۲۵ تا تمام شود. دو ماهی کارم شده بود شنیدن هری پاتر خسته از این همه هری، برای بار اول قصه‌های همیشگی را شنیدم، اردیبهشتی بود که اصلا بهشتی نبود، اما گذشت، من برای این که بگذرد باز چنگ انداختم به هری. چند تایی نمایشنامه خواندم، داشتم میفهمیدم که نمایشنامه در سلیقه‌ام نیست، اما هنوز داشتم میفهمیدم وطول کشید تا واقعا فهمیدم. خواندم چگونه یک نماز خوب بخوانم و نرفتم نمایشگاه، کتاب های نمایشگاه که رسیدن دستم، شروع کردم به خواندن.داستانک های ادواردو آنیلی را یک روزه تمام کردم، ۳۱ اردیبهشت، یو نسبوی عزیز با خورشید نیمه شب در حدود ۵ روز. شروع کتاب دوم مه‌زاد در خرداد و پایانش دی ماه.جنایی خواندم، جنایی، معمایی، کاراگاهی، قدیمی، جدید،با چه تنوعی خواندم. باشگاه گپ خرداد تاسیس شد، اول سیاه دل خواندیم و من برای چندمین بار خواندم و مو را باز ملاقات کردم. دوباره حکایت دو شهر و قصر ابی را خواندم(البته چندباره) تیر ماه که شد هری پاتر کسلم کرده بود و تمام نمیشد، وای از شاهزاده‌ی دورگه که شده بود دفتر خاطرات اسمش رو نبر. مرداد و بلاخره یادگاران مرگ و البته طلسم سیاه دل با باشگاه، همراه معمای اقای ریپلی که هنوز هم نمیدانم چرا دوستش داشتم‌(عملا هیچی نداشت) هری پاتر در نهایت مرداد ماه پرونده‌اش بسته شد، اما برای من آن داستان جادویی نشد، که نشد. شهریور ماه جین ایر بود، دنبال کردن سفرم به نارنیا، دیزی دارکر، شروع سفر به جهان پهناور با مهدی میر کیانی و تن‌تن. مرگ سیاه دل و بسته شدن پرونده‌ی اولین مجموعه‌ی باشگاه. سلام  به اگاتا کریستی در شهریور با ساعت ها. پرنده به پرنده‌ی آوینیون و وارد شدن به ماه مهر همراه شرلوک هولمز و مگره، گذری بر ادبیات روسی که دوستش ندارم با سعادت زناشویی، ارازل و اوباش و زامپیشی‌ها، شروع همیشه‌ یک نفر دروغ میگوید، آلیس فینی. قصه‌های همیشگی با باشگاه شروعش از شهریور ماه، ادامه‌اش تا اذر ماه،و پایان ‌های جذابش. آه کالفر خدای پایان های جذاب. باز هم کریستی، مهدی میرکیانی و تن‌تن. با کریستی و قتل شیطان وارد ابان شدم و همون فرمون مهر ماه رفتم جلو، کریستی، میرکیانی و تن‌تن و البته قصه‌های همیشگی. شروع خواندن چغر بد بدن، شیمی ترکیبات طبیعی، برای تلطیف فضا آن شرلی، یه کم زبان انگلیسی.شروع اخرین نبرد و با همین وارد آذر شدم. آذر از چای و خیال خواندم، با باشگاه ارباب حلقه‌ها رو شروع کردم. سرم شلوغ بوده، کم کتاب خواندم.البته اخرش آناتومی داستان رو تموم کردم. با تن‌تن و کریستی رفتم دی ماه، یه ملاقات با شرلوک، سری به امپراطور فرانسه و دزیره کلاری زدم. با رفقای نوجوون ایکه‌باگ خواندم و اینطوری نوجووانانه رفتم به استقبال بهمن. بهمن فصل ارباب دزد ها و چرخ وفلک جادویی بود. فصل ارباب حلقه ها و دو برج، فصل قول و عجب قولی خواندم. سر شلوغی و آمادگی کنکور و خواندن آن چغر بد بدن. قول ۲۹ بهمن تمام شد. با مهدی میر کیانی و بازگشت پادشاه اسفند رو شروع کردم، تو راه برخوردم به مومو و چه قدر از هم نشینی کنارش لذت بردم، با کاراگاه مونک و کمسیر کوگل بلیتس پرونده حل کردم، بعد از مدت ها شعر خواندم... همین حالا ۳۰ اسفند پرونده ی ارباب حلقه ها را بستم و پادشاه بازگشته است...

22

شرلوک هلمز : اتود در قرمز لاکینشانه چهاردرنده باسکرویل

محبوب‌ترین کاراگاه جهان، شرلوک هولمز

13 کتاب

پوآرو با آن سبیل قشنگ و مرتب،‌ آداب‌دانی و احترامش به دیگران، با آن سبک‌ زندگی تر‌و‌تمیز شاید دومین یا سومین کاراگاه محبوب جهان باشد(تازه شاید)، اما شرلوک هولمز با آن یک‌دندگی و خودنمایی، در کنار شلختگی‌های گاه‌و‌بیگاه، تغییر قیافه‌ها و پرسه‌زدن‌هایش و استدالال‌های فوق منطقی‌اش که حال آدم را میگرد و حس نفهمیدن را القا میکند، بی شک محبوب‌ترین کاراگاه جهان است. هولمز انسان‌ معمولی نیست، زیادی بی‌احساس و زیادی عقل‌مند، مغزش مثل ساعت سوییسی کار میکند و یک در هزار خطا میکند، اما همین آدمی که از دیگران فاصله‌ گرفته و رفیقی جز دکتر واتسون عزیز ندارد(واتسون برای من یکی که عزیز است.) چنان خوانندگان را شیفته‌ی خود کرده بود که وقتی کانن دویل نویسنده‌ی داستان های هولمز پایانی بر ماجراهای او‌ و ضد قهرمان معروف کتابهایش، موریارتی(که دست‌کم از شرلوک ندارد، همان هوش و فراست را دارد، فقط در جهت منفی از آن استفاده میکند)نوشت، ملت( ملت انگلستان سال ۱۸۹۳،این حدودا و ناشران البته) درخواست کردند که جان عزیزت شرلوک دوباره برگرده و داستان‌هاش تموم نشه... جالب است دویل مدرک پزشکی داشته(یعنی جدی جدی دکتر بوده) و شخصیت شرلوک هولمز را هم از یکی از اساتیدش به نام جوزف بل وام گرفته بود. فهرست زیر تمام داستان‌های بلند و کوتاهی ایست که سر آرتور کانن دویل با محوریت شخصیت هولمز نوشته است. ۱. داستان‌های بلند اتود در قرمز لاکی نشانه‌ی ۴ تازی بسکرویل(خاطرات واتسن) دره‌ی وحشت ۲.داستان‌های کوتاه چاپ هرمس رسوایی در بوهم برق‌نقره‌ای جعبه‌ی مقوایی سیمای زرد(شامل اخرین داستان هولمز و موریارتی) عینک دور طلایی( داستان بازگشت هولمز) سه دانشجو یا خون‌آشام ساسکس مردان رقصان سرباز رنگ‌پریده حلقه ی سرخ ۳. نام مجموعه‌های داستان کوتاه در چاپ انگلستان ماجراهای شرلوک هولمز، خاطرات شرلوک هولمز، بازگشت شرلوک هولمز، پرونده‌های شرلوک هولمز و آخرین تعظیم. ۴. کتاب‌ها برمبنای سال‌چاپ در انگلستان اتود در قرمز لاکی ۱۸۸۷ نشانه‌ی ۴ ۱۸۹۰ ماجراهای شرلوک هولمز( ۱۱ داستان کوتاه) ۱۸۹۱ خاطرات شرلوک هولمز( ۱۲ داستان کوتاه) ۱۸۹۲ وقفه‌ای طولانی و درخواست نوشتن مجدد داستان ها تازی بسکرویل ۱۹۰۱ بازگشت شرلوک هولمز(۱۲ داستان کوتاه) ۱۹۰۳ آخرین تعظیم(۶ داستان کوتاه) ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۷ در هنگام نوشتن این کتاب دره وحشت ۱۹۱۴ پرونده‌های شرلوک هولمز (۱۱ داستان کوتاه)۱۹۲۱ ۵. متاسفانه داستان های کوتاه به صورت پراکند توسط هرمس چاپ شدن. رسوایی در بوهم،برق نقره‌ای،جعبه‌ی مقوایی،سیمای زرد(دو کتاب ماجراها و خاطرات) حلقه‌ی سرخ(اخرین تعظیم) عینک دور طلایی،سه دانشجو(خون آشام ساسکس)،مردان رقصان،سرباز رنگ‌پریده(دو کتاب بازگشت و پرونده‌ها) اگر هولمز محبوب ترین کاراگاه جهان نیست، ده‌ها اقتباس داستانی و سینمایی از این شخصیت بیهوده خلق شده!!! اگر شرلوک هولمز نه! پس کی؟!

40

قصر آبیریلا در اینگل سایدآنی شرلی در خانه رویاها

عاشقانه‌های کلاسیک بخش چهارم قصر آبی در سایه‌ی آنه

20 کتاب

اثرگذار و گرم در سرمای کانادا، ال.ام مونتگومری امکان ندارد اسم آنه‌شرلی را نشینیده باشید، اگر هم نسل من باشید، تکرار غریبانه‌ی روزهایت چگونه گذشت را به یاد دارید، اگر جوان‌تر باشی احتمالا تا حالا آهنگ careless whisper جرج مایکل را شنیده اید، یه کم جوانتر احتمالا اسم‌ دره‌ی سبز به گوشتان آشنا باشد، خلاصه امکان ندارد به نحوی آنه‌شرلی دختر موقرمز ککی‌مکی که به گرین گیبلز می‌آید و همدم متیو و ماریلا کاتبرت میشود، به پست‌تان نخورده باشد. لوسی ماد مونتگومری نویسنده‌ی محبوب آن‌شرلی بیش از ۱۵ اثر شناخته شده و تعداد متعددی اثر کوتاه ناشناخته متولد کانادا و جزیره‌ی پرنس‌ادوارد است. بله همان پرنس ادواردی که میشناسید، در شارلوت تون به دانشگاه رفته، معلم شده و بعد در نوا‌ اسکوشا شروع به تدریس کرده و‌ بعد در جزیره معلم شده. همه‌ چیز برای شما آشنا نیست، شما آنه، یا خانواده‌ی کینگ را در وجود او‌ نمیبینید... زمان انتشار اولین کتابش «۱۹۰۸» آنه‌شرلی در گرین گیبلز ۳۴ سال داشت اما محبوبیت آنه انقدر زیاد بود که با همان کتاب به نویسنده‌ای سرشناس بدل شد و داستان آنه تا سال ۱۹۲۱ ادامه یافت. بعد از آنه، مونتگومری نوشتن امیلی را آغاز کرد اما هرگز محبوبیت آنه‌شرلی نصیب امیلی نشد. مجموعه‌ی دختر قصه‌گو یا همان قصه‌های جزیره و کیلْمِنی را در میانه‌ی نوشتن مجموعه‌ی آنه‌شرلی نوشت و بعد از امیلی شروع به نوشتن قصر آبی کرد، که معروف‌ترین داستان تک‌جلدی او و یکی از بهترین‌های عاشقانه‌های کلاسیک است. شاید اکثر کسانی که این‌مجموعه‌ها را خوانده‌‌اند موافق باشند که‌ نوعی لطافت و حس دلپذیر و گرم را میتوان از کتاب دریافت کرد. توصیفات جادویی و سحرانگیز مونتگومری همراه داستان پر‌فراز و نشیب اما به غایت ساده و خودمانی، مملو از روزمرگی و اشتیاق برای زیستن ویژگی‌های جدانشدنی آثار او هستند که‌ کم‌و‌بیش در هر کتابی پیدا میشوند. مونتگومری طبیعت را به شکلی تصویر میکند که گویی در یک نقاشی قدم میزنید با همین‌ تبحر و توانایی او زادگاهش، جزیره‌ی کوچکی در ساحل شرقی کانادا در خلیج سنت لارنس را به ما شناسانده است. میدانیم ساحل ماسه‌ای زیبایی دارد، پر است از رودها و جویبارهای کوچک، میدانیم بهارش چگونه است، زمستانش چگونه است، میدانیم پرنس ادوارد کجاست. غروبش را دیده‌ایم، بادهای سردش را حس کرده‌ایم، در ساحل ماسه‌ای نرمش قدم زده‌ایم و میان درختانش به گردش رفته‌ایم، تصویر مونتگومری چنان زنده‌است که‌ گویی انجا بوده‌ایم. مونتگومری چنان بر فرهنگ و‌ هویت کانادا اثر گذاشت که از پادشاه جرج پنجم نشان افتخاری دریافت کرد، تنها عضو‌زن انجمن هنری سلطنتی بریتانیا و دارای مقام سلطنتی بود.خانه‌هایش در انتاریو(که در حال حاضر‌موزه‌ی لوسی ماد مونتگومری نام دارد) و در زمین های اطراف گرین گیبلز در خود جزیره‌ی پرنس ادوارد اماکن ملی هستند، در سال ۱۹۷۵ تمبری به یادش چاپ شد و پارکی در تورنتو به نام‌ اوست. متاسفانه مونتگومری هم زندگی شادی را تجربه نکرد و در نهایت بر اثر ایست قلبی درگذشت، البته عده‌ای اعتقاد دیگری دارند، هر چه باشد او سرمای کانادا را برای چندین نسل به گرمایی تبدیل کرده که هنوز منتشر میشود. او شخصیت هایی ساخته که هنوز بعد از گذشت نیم قرن از زمان مرگش و بیش از ۱۰۰ سال از زمان انتشار اولین رمانش در یادها زنده هستند. اثرگذار، گرم و دلنشین مثل مونتگومری... قصر آبی قصر آبی داستان ولنسی استرلینگ است(باز هم اثری از خود مونتگومری)شخصیتی رویاپرداز و شوخ‌و شنگ که میان فامیل خشک و سنتی گرفتار در ارزش های پوچ و پوشالی زندگی آرام و یکنواختی را سپری میکند. مونتگومری در قصر آبی رمانی سحر انگیز خلق کرده البته نه از نظر شخصیت که از نظر وقایع و رویداد ها به طوری که هنوز قصه ای تمام نشده قصه ای دیگر آغاز شده... او با قرار دادن ولنسی در محیطی که اجازه ی ظهور و بروز استعداد ها را از او گرفته شده، جایی که کوته‌فکری افراد خانواده مثل حصاری به دور او پیچیده شده،‌ راه رهایی را نشان میدهد، ولنسی میخواهد هر طور که میل دارد زندگی کند. در پی این تصمیم ولنسی میفهمد نه میشود به میل دیگران و نه فقط به میل خود زندگی کرد. او تعادل را در زندگی پیدا میکند و آنگاه زندگی به کامش میشود‌. قصر آبی داستان پیدا کردن راه در میان بیراهه هاست. داستان خطر کردن ،رها کردن ،یافتن داستان فهم و درک عمیق از زندگی... ولنسی و قصر آبی او را دوست دارم اول به خاطر سادگی و متانتی که ولنسی از گذشته اش به ارث برده از همان محیط خشک خانه و دوم به خاطر جسارتی که آینده نصیبش میکند. بخوانید و در دنیای ولنسی غرق شوید. اصول و عقاید درست را بشناسید به اصول و عقاید پوچ پشت پا بزنید و جسارت تجربه های جدید داشته باشید. بیاموزید درست و غلط چیست. آنگاه مثل ولنسی زندگی کنید در کمال لذت و آرامش.

23

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.