زینب هادی

زینب هادی

پدیدآور
@morningblossom
عضویت

خرداد 1401

70 دنبال شده

40 دنبال کننده

                ویراستار 
کارشناس صنایع دستی از دانشگاه هنر تهران 
کارشناس ارشد نقاشی ایرانی از دانشگاه تربیت مدرس تهران 
              
dokanearusakfrooshi
banooyeketabkhoon

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه
زینب هادی

زینب هادی

1404/6/26 - 22:22

8

زینب هادی

زینب هادی

1404/5/26 - 13:01

14

زینب هادی

زینب هادی

1404/5/14 - 20:21

        کتاب رو بدون اینکه خلاصه‌اش رو بخونم فقط به خاطر اسم و جلدش برداشتم. یه چیزی توی تصویر و عنوانش حس کنجکاوی توی من ایجاد کرد، انگار قراره با دنیایی آشنا بشم که هم آشناست هم غریبه فکر می کردم شخصیت داستان شبیه من باشه

اوایلش واقعاً جذبم کرد  و حس کردم با مگی اشتراکات زیادی دارم. دختری خاطره‌باز، با احساس، که از چیزی و کسی دل نمی‌کنه و فراموش نمی‌کنه اما از یه جایی به بعد حس کردم کتاب زیادی وارد جزئیات شده و انگار دیگه داری دفترچه خاطرات روزانه یه نوجوون رو می‌خونی. یه جورایی سرعت داستان کند شد، بعضی توصیف‌ها و تکرارها می‌تونست کمتر باشه. ولی خب، شاید این هم بخشی از تلاش نویسنده‌ست برای نشون دادن پیچیدگی ذهن یه نوجوان با هزار تا فکر و دغدغه 

نکته‌ای که واقعاً تو چشمم اومد و خیلی پررنگ و مفید بود، توجه نویسنده به روابط خانوادگی بود. کتاب‌هایی که توش خانواده نقش پررنگ داره، خیلی زیاد نیستن. اما اینجا همه بودن: مامان، بابا، خواهر، برادر، حتی مادربزرگ و پدربزرگ. و حضورشون فقط نمادین نبود، واقعاً توی روند داستان نقش داشتن. این حس گرما و پشتیبانی یه خانواده واقعی رو منتقل می‌کرد، چیزی که خیلی از بچه‌ها ممکنه دنبالش باشن، یا ازش محروم.  از روابط بین اعضای خانواده، قوانینشون و حرف‌ها و رسم و رسوماتشون خیلی خوشم اومد

جالب اینکه کتاب پر از اعتقادات خرافی بود که نویسنده بدون خجالت بیانش کرده بود در حالی که ما از بیان اعتقادات دینی و فرهنگیمون واهمه داریم

در کل، اگه دنبال یه داستان آروم، صمیمی، و پر از جزئیات روانی و خانوادگی هستی، این کتاب می‌تونه برات لذت‌بخش باشه. ولی اگه عاشق داستان‌های سریع و پرهیجان و ماجرایی هستی، ممکنه وسط‌های راه از سرعت کمش کلافه بشی.

برای من؟ یه تجربه متفاوت بود. و به هر حال نظر اولیه من رو عوض کرد و دیگه اون‌قدرها هم دوسش ندارم و فقط می‌خواستم زودتر تموم بشه
      

2

زینب هادی

زینب هادی

1404/2/6 - 09:47

        یکی از دلایلی که با این سبک کتاب‌ها یعنی داستانی کردن زندگی علما و شهدا و ... ارتباط نمی‌گیرم این است که از نظر من ویژگی بارز این کتاب‌ها باید این باشه که شخصیتی جاودان و ماندگار از اون شخص مهم در ذهنم باقی بگذارد
اما متأسفانه این سبک کتاب‌ها بیشتر به جزئیات بی‌کارآمدی مثل توصیف اشیا و حوادث غیر کمک‌کننده به شناخت شخصیت اصلی و دیالوگ‌های بی‌کاربرد سپری میشه
در صورتی که اگر زندگی علما و شهدا به‌خوبی به تصویر کشیده بشه، عاشقشون می‌شیم، و در ذهنمون یک تصویر پررنگ و بزرگ از این شخصیت‌ها به جا می‌ماند و الگوی زندگی‌مون می‌شن
چرا امثال مستر همفر گفتن مردم نباید با زندگی علما آشنا بشن؟ چون اگه مردم سبک زندگی و رفتاری علما رو بفهمن، جذبشون می‌شن و غیر از اونا به کسی اهمیت نمی‌دن
ولی این سبک کتاب‌ها چنین کاری نمی‌کنن، وارد زندگی شخصی اون عالم یا شهید نمی‌شن تا مخاطب رو شیفته او کنن، مثلا که بهتر از علما و شهدا در رفتار با همسر و فرزند؟ اما در این سبک کتاب‌ها می‌بینیم اون فرد خیلی بی‌توجه و سرد رفتار می‌کنه با همسرش من این حس را در این کتاب یا کتاب نخل و نارنج داشتم درحالی‌که این افراد در رفتار با همسر بهترین هستن، مثل خاطراتی که از امام خمینی شنیدیم در رفتار با همسر که این باید در کتاب گنجانده بشه
این سبک کتاب‌ها صرفا داستانن، داستانی که بعد از تموم شدنشون یادی از اون عالم  یا شهید در دل باقی نمی‌گذارن
برای همین من، خودم ترجیحم مطالعه کتاب‌های زندگی‌نامه و غیره این افراد است تا اینکه داستانشون رو بخونم که همش بازی با کلمات نویسنده است در وصف ویژگی‌های اسباب و وسایل و افراد که چی پوشید و چی خورد و چه کرد
      

6

زینب هادی

زینب هادی

1404/1/9 - 13:36

        [ما کاری نکردیم و بلد نبودیم، خدا کمک کرد، لطف خدا بود] کلیدواژه این کتاب است
وقتی فرد بدون درنظر گرفتن موانع، خالصانه و خالصانه و خالصانه کار کند و کار کند، اونجاست که خدا خودش رو نشون می‌ده و کار رو به ثمر می‌رسونه و برکت نازل می‌کنه
حفظ جمهوری اسلامی مرهون و مدیون این اخلاص‌هاست
و چیزی که خودم در مدت زندگیم با دقت در زندگی اقوام، دوستان، آشنایان، همکاران، همکلاسی‌ها و هموطنانم دیدم از زبان این مأمور مجرب هم شنیدم و تأییدی شد بر نظریه‌ام، اینکه به این نتیجه رسیده بودم: هرکس, هر توهینی به امام و رهبری می‌کنه یا در تولدش یا در درآمد و زندگی‌اش آلودگی و ناپاکی و حرامی هست، و در این کتاب خواندم از زبان این مأمور اطلاعاتی:«من یک اعتقادی دارم، کسانی که با حضرت امام خصومت دارند؛ در زندگی‌شان یا فساد اخلاقی دارند یا فساد اقتصادی، نه اینکه جفتش را نداشته باشند، حداقل یکی‌اش را دارند»صفحه ۱۱۵
چقدر نادانسته و ناشناخته، مدیون امثال این افراد هستیم که در آرامش زندگی گنیم، درس بخوانیم، کار کنیم، موفقیت کسب کنیم، بخواهیم و نخواهیم، این‌ها هم در ثواب اعمال ما شریک هستند و دین بر گردن ما دارند، همیشه دعایشان کنیم
باید افراد بیشتری خاطراتشان را برای ثبت در تاریخ بازگو کنند، . ان شاءالله کتاب‌های بیشتری در این زمینه منتشر بشود
      

5

زینب هادی

زینب هادی

1404/1/6 - 11:44

        شنیدم در حدیثی آمده: شهادت اجل کسی را جلو نمی‌اندازد
یعنی قرار بوده محمدهادی ذوالفقاری در همین سن ۲۶سالگی بمیرد، با اسهالی یا ترقه‌بازی شب چهارشنبه سوری، یا با وطن‌فروشی و هزاران نوع مرگ زرد و قهوه‌ای
اما محمدهادی مرگ سرخ را انتخاب کرد
نوع رفتنش را خودش انتخاب کرد و رقم زد
شهیدانه زیست، تا با شهادت برود
علی‌وار کار کرد، علی‌وار در راه خدا بخشید و خرج کرد، در کنار علی ماندگار شد

محمدهادی یک انسان بسیار عادی بود. مثل بقیه. تنها تفاوت او، عمل دقیق به دستورهای دین بود.
ارادت شدید به ولایت فقیه 
بذل و بخش بسیار مال در راه رضایت خدا
آن هم مال به‌دست‌آمده از راه حلال و کسب و کار و تلاش
علاقه و ارادت به اهل‌بیت و شهدا
ویژگی‌های بارزی بود که درباره این شهید فهمیدم
محمدهادی نازپرورده نبود، پرتوقع و زبان‌دراز و دائم‌النق و ناله مثل بسیاری از هم‌نسلانش نبود
محمدهادی زحمتکش بود و طرفدار پابرهنگان
آب لب و لوچه‌اش آویزان برای غرب و غرب‌پرستان نبود
راهشون پررهرو
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.