معرفی کتاب آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز اثر معصومه صفایی راد

آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

3.7
43 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

72

خواهم خواند

41

شابک
9786226837682
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز، نویسنده معصومه صفایی راد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

نمایش همه

یادداشت‌ها

          خانم معصومه صفایی راد سفرنامه کامل و جامعی نوشته بودند از باکوی آذربایجان. همان اول کتاب با این واقعیت رو به رو شدم که سفرنامه نوشتن نسبت به قدیم کلی توفیر کرده و الانه قبل از سفر رفتن باید اینترنتی زیر و بم مقصد و کوچه پس کوچه های شهر را در گوگل مپ قدم زد و با کمک بوکینگ کرایه انواع هاستل و هتل دستت باشد و مهم تر اینکه با شبکه های اجتماعی، در شهر مقصد چندین و چند نفر پیدا کنی که پذیرای تو باشند و شهر را نشانت بدهند و از کشور و مردمشان برایت بگویند و این سبک سنجیده و حساب شده سفر رفتن برای منی که ترجیح میدهم با واقعیت شهر رو به رو شوم تا همه چیز را در اینترنت خوانده باشم، عجیب و جالب بود. و حتا آرزو کردم شرایط فرهنگی و خانوادگی طوری تغییر می کرد که چنین سفری برای من هم ممکن میشد و حین این خیالپردازی شهر رویایی و شکوه تماشایی خودم را انتخاب هم کردم!
خانم صفایی دهه اول محرم را به باکو سفر کرده‌اند و نه تنها به دیدن جاذبه های توریستی باکو از مرکز حیدرعلی اف وگیز گالاسی، شهیدلر خیابانی گرفته تا بی بی هیبت رفته اند بلکه به مساجدی که عزای شاه حسین را داشتند سرک کشیده و با زبان بی زبانی با آنها در محبت و غمی مشترک و اصیل هم اشک شده و نشان داده که هر زبان و هر شهری باشیم حتا کشوری که میخواهد به زور سکولار باشد و «تمیز مسلمان ها» در اقلیتند، باز هم دلمان برای حسین علیه السلام می‌تپد.
کار تحسین بر انگیز خانم صفایی این است که در کنار تجارب دست اول خودش بندهایی هم از سفرنامه هایی که در مورد آذربایجان نوشته شده جا به جا می آورد؛ در تایید خودش باشد یا در رد تجربه اش. شاید مهم ترین شان هم سفرنامه الکساندر دوماست و آیینی که از مسلمان ها و شبیه برگزار کردنشان در محرم آذربایجان دیده...
جز به جز کتاب ریز بینی و توجه دقیق خانم صفایی به اطراف و مسائل را می ستایم: دندان هایی با روکش طلا را که نشانه‌ای از دوران کمونیست است، میبیند! اینکه اپرا دارند و سینما ندارند! و سر بند همین موضوع به آثار نمایشی معروف آذری که پدر و مادرهای ما هم با آن خاطره دارند و صدها بار تماشایش کرده اند آرشین مال آلان و مشهدی عباد گریز می زند. به زبان و الفبایشان توجه می کند که اصطلاحات خاصشان را از روس ها وام می گیرند و در صد سال اخیر سه بار الفبایشان را عوض کرده اند! پوشش سنتی و مدرن زنان و چهره و مشخصه ظاهری ترک¬ها را توصیف می‌کند. متوجه میشود که محصولات توی مغازه ها "مید این آذربایجان " نیستند. به بازارهای قدیمیِ توصیه نشده به مسافران و محله های توریست نرو سر میزند. غذاها و تنقلاتشان را می چشد. به فخری قبرستانی می رود و از مجسمه ها، هنرها و موزه هایی می گوید که آذربایجان به زور میخواهد به خود منتسبشان کند. ایشان این دقت و ظرافت را داشته که متوجه شود مرکز علی اف تافته جدا بافته است و ساخته شده برای جذب توریست و مردم آذربایجان به آن تعلق خاطری ندارند.
این کتاب دانسته ها و اطلاعات مخاطب را نسبت به همه موضوعات مربوط به آذربایجان چند پله بالاتر می¬برد و چیزی از قلم نمی اندازد. از خاطرات نفت، از قره باغ و دعوای های سرش، از تاریخ آذربایجان می نویسد و حقیقتا که من هم با فکر اینکه تا همین پریروز مال ما بوده، وقایع را به خاطر نمی سپارم. از سیاست و الهام علی اف و خانواده اش، از نوع حکومت سکولار و ضد دینشان می نویسد که چه تلاش و همتی هم دارند برای تحریف تاریخ و هویت سازی مستقل از ایران! از عداوتی که سیاستمداران به ایران دارند و رسانه هایی که بر این آتش می دمند، مینویسد و از بازی سیاستمداران برای نگه داشتن ایران و دشمنانش توامان در کنار خود. 
و اتفاق دیگری که مهم ترین بخش سفرهاست و ما مسافرهای معمولی در گیر و دار ظواهر شهرها همیشه فراموش می کنیم و از جذاب ترین قسمت‌های سفرنامه‌هاست برای من، ارتباط گرفتن با مردم است. از کسانی که سفر تلخی به ایران داشته اند گرفته تا دخترهایی که از معصومه محجبه میترسیده اند! از پسرهای کشور همسایه در هاستل و هم سفره شدن با آنها و آن عاقله مرد آشپز در آخرین طبقه هتل! و همه این ارتباطات با «ترکی بیلمرم» ایشان و «نو انگلیسی» خیلی ها!
«آنجا که باد کوبد» سفرنامه فوق‌العاده ای ست که پسندیدمش!
        

7

          کتاب قبلی نویسنده، سفر به بوسنی، توقعم را حسابی بالا برده بود و این کتاب به آن اندازه نبود. ایده‌ی اضافه کردن سفرنامه‌های قدیمی ، ایده‌ی خوبی بود و تقریبا به جز موارد معدود، به موضوع می‌خورد و می‌نشست.
اسامی متعدد زیاد بود و کمی گیج کننده. مخصوصا که بعضی بی‌ربط هم بودند و مثلا اگر مخاطب نمی‌فهمید که دعوت فلانی و بهمانی رد شده، چیزی از دست نمی‌داد.
نویسنده می‌توانست به جای پرداخت زیاد به جزئیات روابطش با میزبانان، بیشتر روی جزئیات شهر باکو تمرکز کند. البته فکر میکنم به قول خودش، ده روز برای آن شهر زیاد بوده و تقریبا حرف زیادی برای گفتن نمانده که سفرنامه وارد حواشی می‌شود.
از یک جایی کتاب دیگر حرفی برای گفتن ندارد و تکراری می‌شود.
بعضی کلمات و اصطلاحات هستند که نیاز به توضیح بیشتر دارند و نباید صرفا روی اطلاعات مخاطب حساب باز کرد.
در کل کتابی هست که اطلاعات خوبی درباره تاریخ آذربایجان و سیاست حکومتش در تقابل با شیعه و مسلمانان و ایران می‌دهد و ارزش یک بار خواندن را دارد.

        

10

          امتیاز من: ۲.۵

برای یه پروژه کاری این کتاب رو بعد از مدت‌ها از کتابخونه‌م در آوردم و شروع کردم.
از چیزی که انتظار داشتم جذابیت کمتری داشت. وقتی قبل از خوندن بهش فکر می‌کردم تصورم این بود که سفر تنهایی یک دختر مجرد به باکو، اون هم در محرم حتما پر از کشف‌های جدیده و نمای خوبی از عزاداری‌های باکو در ذهنم ایجاد میکنه، ولی خب چیز زیادی دستگیرم نشد.

چند تا چیز تو کتاب اذیتم کرد. یکیش خرده‌گیری‌های پی در پی و کنایه‌های نویسنده به ایرانی‌ها بود، از طرفی خودش خرده می‌گرفت اما گاهی که بقیه توریست‌ها یا هم هاستلی‌هاش به ایران و ایرانی‌ها خرده می‌گرفتن معلوم بود بهش بر میخوره و میره تو خودش و گارد می‌گیره.

اون تیکه‌هایی که از سفرنامه‌های قدیمی لابه‌لای کتاب گنجونده شده بود به خودی خود ایده جالبی بود ولی درست جا نیفتاده بود و یجاهایی این وسط انگار به زور وصله‌ی متن شده بود.

نکته بعدی اینکه یجاهایی نویسنده اطلاعاتی که درباره آذربایجان خونده بود (مطالعات و پژوهش‌هاش) رو به صورت خیلی خشک وارد سفرنامه کرده بود که آدم رو خسته می‌کرد. یعنی مشخص بود مطالعه و تحقیق‌ها بعد از سفر بوده و انگار این اطلاعات وارد جریان سفر نشده و بعدش هم درست و حسابی به سفرنامه وصل نشده، انگار شما این بخش‌ها رو نخونید چیزی از دست نمی‌دید یا اگر جدا بخونید هم انگار ویکی پدیای اون فرد یا مکان رو خوندید.

در کل نکته لذت‌بخش کتاب شجاعت و جسارت نویسنده بود برام و به همین دلیل دوست دارم بقیه سفرنامه‌های ایشون رو هم مطالعه کنم.
        

5

          با این سفرنامه از طریق یادداشت یکی از دوستان بهخوانی آشنا شدم. سفرنامه‌ی یه خانم جوون و محجبه‌ که تنهایی به باکو سفر می‌کنه و با افراد مختلفی آشنا می‌شه. توی این سفرنامه‌ با مسائل مذهبی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی آذربایجان تا حدی آشنا می‌شیم (البته عمدتاً تمرکزش روی مسائل مذهبیه).
‌
چیزهایی که این سفرنامه رو دوست‌داشتنی می‌کنه:
۱. زبان طنز و خودمونی،
۲. بخش‌هایی از سفرنامه‌های قدیمی که لابه‌لای متن اصلی سفرنامه گنجونده شده‌ن،
۳. عکس‌های جالب،
۴. روایت خوب،
۵. و اطلاعات جالبی که قبلاً چیزی در موردشون نمی‌دونستم. 
‌
‌این تقریباً سومین سفرنامه‌ایه که خوندم (و اولین سفرنامه‌ی ایرانی). و باید بگم که خوندن‌ یه سفرنامه‌ی خوب، واقعاً تجربه‌ی منحصربه‌فردیه :)
‌
‌و در آخر، نمی‌شه از یک سفرنامه توقع داشت تا اطلاعات خیلی دقیق و گسترده‌ای در مورد یک کشور بهمون بده. در نهایت، ما فقط از دریچه‌ی چشم یک آدم خاص -با عقاید، پیش‌داوری‌ها و ایدئولوژی خاصِ خودش-، و در یک زمان و یک موقعیت خاص با اون کشور آشنا می‌شیم و بنابراین، هر سفرنامه‌ای محدودیت‌های خودش داره. در واقع، سفرنامه بیشتر گونه‌ای از روایته تا این‌که گونه‌ای از دایرة المعارف جغرافیایی باشه.
‌
و با تمام این‌ها، من از خوندن این سفرنامه لذت بردم، همون‌طور که از خوندن یک داستان خوب می‌شه لذت برد :)~
        

28

          «آنجا که بادکوبد» روایت سفر معصومه صفایی راد، سفرنامه نویس و مترجم قمی به باکو است. ماجرای کتاب از آنجا آغاز می شود که نویسنده وصف عزاداری های شیعیان جمهوری آذربایجان را از دو دوست اهل باکو می شنود و این کنجکاوی، سرآغازی می شود بر سفر ده روزه به باکو که از روز اول محرم آغاز می شود.
کتاب از نظر سبک، به سفرنامه های منصور ضابطیان نزدیک است و نویسنده تلاش کرده است تا در این سفر، با طراحی از پیش تعیین شده و با ارتباط با افراد مختلف، نگاهی جامعه شناسانه به تفکرات و انسان ها داشته باشد و از سویی با اضافه کردن چاشنی طنز، به جذابیت متن افزوده است.
این همت نویسنده در شناخت و صحبت با آدم های مختلف در سفر و انعکاس نوع نگاه آنها به ایران و ایرانیان، گفتگو ها و اطلاعات خواندنی به مخاطب ایرانی ارائه می کند و حتی شاید در فرهنگ سازی و تغییر رفتار نیز موثر باشد. علاوه بر این، نویسنده اطلاعات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و... پیرامون مکان های تاریخی، تاریخ آذربایجان، روابط سیاسی ایران و آذربایجان را به صورت مختصر و به گونه ای که ازحوصله خواننده خارج نباشد ارائه کرده است.
همچنین نوگرایی نویسنده در استفاده از جملات مرتبط از سفرنامه های قاجاری که به گذر ایرانیان در دوران قاجار از باکو با هدف عزیمت به حج برمی گردد، متن را غنی تر و دلپذیرتر کرده است.
ترجمه کتاب «تاثرات سفر» از الکساندر دوما و مشاهدات او از سفرش به قفقاز و شرکت در مراسمات آیینی شیعیان باکو، از دیگر ارزش افزوده های این کتاب برای خواننده است که وسعت دید خواننده را از محرمِ باکو غنا می بخشد.
در مواجهه ابتدایی با کتاب و مطالعه مقدمه، برداشت خواننده اینگونه است که با کتابی صرفا پیرامون آیین ها و عزاداری های شیعیان باکو مواجه است؛ با این وجود، با نگاه خوشبینانه شاید بتوان نیمی از کتاب را حاصل مشاهدات نویسنده از شرکت در مراسم های آیینی دانست و بخش مهمی از کتاب نیز مانند هر سفرنامه دیگری از این دست، به دیدن زیبایی ها، آداب و رسوم، فرهنگ و روایت های انسانی از باکو تعلق دارد.
«آنجا که باد کوبد» می تواند کتاب مورد علاقه همه کسانی باشد که به مطالعه سفرنامه و دانستن پیرامون فرهنگ، آداب و رسوم و انسان ها علاقه دارند باشد.  کتاب همچنین برای همه کسانی که قصد سفری مشابه و یا سفر به باکو را دارند، حاوی اطلاعات مفیدی باشد.

درباره نویسنده
معصومه صفایی راد نویسنده و مترجم متولد ۱۳۷۲ و اهل قم است. از ترجمه های او می توان به مادام مینگ و ده بچه‌ی نداشته‌اش نوشته اریک‌امانوئل اشمیت؛ شازده کوچولو نوشته اگزوپری و اسکار و خانم صورتی از امانوئل اشمیت که نویسنده مورد علاقه خانم صفایی راد است اشاره کرد. از این نویسنده جوان همچنین در سال های اخیر سه سفرنامه با عناوین «استانبولچی» روایت سفر به استامبول و «به صرف قهوه و پیتا» سفرنامه و عکسهای سفر به بوسنی و هرزگوین از انتشارات سوره مهر و آن جا که باد کوبد از کتابستان معرفت را منتشر کرده است.
        

0

خانم صفایی
          خانم صفایی‌راد در دهه محرم به باکو سفر می‌کند و خاطرات سفرش رو با ما به اشتراک میذاره...
اسم کتاب؟
« اولین چیزی که درباره اسم باکو پایتخت جمهوری آذربایجان می‌گویند این است که در اصل «بادکوبه» بوده چون آنجا بادهای سختی می‌وزیده و می‌خواستند بین بادها و نام شهر همبستگی به وجود بیاورند و اسمش را گذاشتند «جایی که باد کوبد».
این بادکوبه... در زمان فتحعلی شاه قاجار و طبق قراردادهای جان‌خراش گلستان و ترکمانچای از ایران جدا شده.»
.
عکس‌ها🌱
۱. پرچم آذربایجان 

۲. قیز قالاسی/ برج دختر، دوشیز یا باکره
« اسم برج در اصل برج دوشیزه یا باکره است که می‌گویند به این معناست که هیچ وقت به دست دشمن لمس نشده.
داستانی می‌گوید پادشاهی قصد ازدواج با دختر زیباروی خودش را داشته و دختر برای اینکه این کار را عقب بیندازد از پدرش درخواست ساختن را می‌کند و بعد از تمام شدن به بهانه‌ی تماشای منظره بالای آن می‌رود و خودش را به پایین پرت می‌کند و توی دریای خزر غرق می‌شود.»

۳. مسجد بی‌بی هیبت
« اینطور که تاریخ می‌گوید امام موسی کاظم(ع) چهار دختر فاطمه نام داشت. فاطمه کبری، فاطمه وسطی، فاطمه صغری و فاطمه اخری. فاطمه کبری همان معصومه بانوی خودمان در قم هستند و فاطمه صغری مشهور به بی‌بی هیبت باکو نشین‌اند».

۴. قره باغ
« منطقه‌ی کوهستانی قره‌باغ که در شمال رود ارس سال‌های سال است محل درگیری بین دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان بوده است.»
.
خوشحالم که این سفرنامه‌رو خوندم. به دلم نشست.💛
چندتا نکته درمورد کتاب:
۱. نویسنده گاهی مطالب تاریخی بیان می‌کرد که من ازشون چیزی نمی‌فهمیدم و نظرات دیگران رو هم که خوندم، ظاهراً بقیه هم این مشکلو داشتن.
تو این زمینه میتونست بهتر باشه.
۲. عکس‌ها خیلی خوبن چون مرتبط با متن کتاب هستن و صرفا جنبه تزئینی ندارن.
۳. عقاید نویسنده هم تا حدی در کتاب وارد شده. وقتی کسی در ماه محرم به باکو سفر می‌کنه تا مراسم‌های مذهبی رو ببینه پس طبیعتا میشه نگاهشون رو فهمید.
به نظرم در این زمینه خوب بود.💛
.
📔_ متن کتاب:
« به خودم قول دادم (جز خدا) روی هیچ‌کس حسابی باز نکنم که بعد با شانه خالی کردنش غافلگیر نشوم و لنگ نمانم.»

« بعد از جنگ جهانی اول و موقع ترسیم مرزهای خاورمیانه‌ی جدید، خط‌های جدایی را درست از وسط قومیت‌ها رد کرده‌اند تا همیشه بهانه‌ای بماند برای درگیری این جهان سومی‌ها و سرگرم کردن‌شان به خودشان.»

« آذربایجان وقتی به عنوان یک کشور مطرح شد، نیاز داشت برای اثبات خودش تاریخ و هویت مستقلی داشته باشد که نداشت. کاری کرده‌اند که در جهان، جمهوری آذربایجان کشوری‌ است که شهره به جعل تاریخ است! برای هویت‌سازی دست بردند به تفسیر وارونه‌ی تاریخ. این وارونگی روایت به جایی می‌رسد که در کتاب‌های تاریخی مدارسشان شاه اسماعیل موسس آذربایجان بوده و آن زمان ایران جزوی از کشور آن‌ها و تازه از تاریخ‌دانان گله‌مندند که چرا صفویه را حکومتی ایرانی می‌دانند.»
.
متن هایی که «...» از کتابه.🌱
.
بیست و سوم اسفند ۱۴۰۲
        

37

باید سوژه
          باید سوژه سفر طوری باشه که خلاقیتش خواننده رو به سمت خودش بکشونه. 
این اتفاق باید در نوشتن سفرنامه هم بیفته تا یک اثر ماندگار باشه. 
اینو خودم دیگه فهمیدم.
قلم و زبونم در نقد خیلی رُک و صریح شده یه جوری که حس میکنم بعضیا ناراحت میشن اما فکر می‌کنم نقد نباشه پیشرفتی رخ نمیده 
آذربایجان کشوری همسایه که در شمال غرب کشور ایران خوشگل و ناز خودمون قرار داره.
با جمعیتی که غالب مذهبی تشیع رو در بر داره.
نویسنده "آنجا که باد کوبد" در دو جمله اولی که نوشتم سعی کرد و خلاقیت به خرج داد
سوژه سفری؟ این بود که دهه اول محرم (به نظرم ۱۴۴۰ یا ۱۴۴۱ هجری قمری ، حدود ۵ سال پیش) به آذربایجان سفر کرده برای ثبت گزارش از مراسمات مذهبی محرم در این کشور.
خوب سوژه ای شد. مخاطب رو به سمت خودش میکشونه.
خلاقیت در سفرنامه نویسی؟
این کتاب رو از "به صرف قهوه و پیتا " بیشتر دوست داشتم 
چون گزارش ها در اینجا قشنگتر بود.
اما خلاق چرا؟
ایشون یک کتاب که به کوشش استاد رسول جعفریان توسط نشر علم چاپ شده که بالغ بر ۵۰ سفرنامه حج دوران قاجاری را در خود جا داده ، مطالعه کرده ، دقت کرده و خواسته اون گزارش های در سفرنامه گذشتگان رک با سفر روز خودش تطبیق بده.
جالب اینجاست گاهی از مهربانی و مرام مردم آذربایجان حرف میزنه بعد زیرش یه گزارش از قدیمی ها میاره که از اخلاق مردم آذربایجان ناراضی بودند
شد نقضی بر اون گزارش یا بهتر بگیم
شد گزارشی از پیشرفت اخلاقی رفتاری مردم یک کشور.
این واقعا خلاق بود و به نظرم بسیار جذاب
و اینکه هرجا هم تکه ای از سفرنامه های سابق رو آورده ارجاع داده یک شماره زده و در صفحه پایانی کتاب اسم آن فرد سفرنامه نویس رو آورده.
الکساندر دوما یک سفری به قفقاز داشته و درباره امام حسین، عاشورا و همچنین مراسم شبیه‌خوانی یا همان تعزیه خوانی سفرنامه را نوشته که به کتاب ضمیمه شده.
کلا خلاق، جذاب و خواندنی بود.
شما سفرنامه خوانی رو دوست دارید؟
سفرنامه ای که خوندید و لذت بردید چی بود؟

        

10

          من کلا آدم سفرنامه خوندن نیستم. یکی دو تا رو هم که خوندم بنا به جوگیری و موج راه افتاده بود. متاسفانه هنوز سفرنامه‌های آقای ضابطیان رو هم نخوندم - به محض اینکه پول خرید کتاباش دستم بیاد می‌خونم. برای همین نمی‌دونم یه سفرنامه خوب چه ویژگی‌هایی باید داشته باشه. پس هر چی می‌نویسم کاملا برداشت‌های شخصیه و شاید عرف سفرنامه همون باشه که من بهش ایراد گرفتم.

اول از همه صداقت خانم صفایی رو دوست داشتم. اینکه نوشته این سفر من و از زاویه دید منه پس لزوما شامل همه چیز نمیشه. البته که این نکته همون اول کار نگرانم کرد چون تو سفرنامه اربعین غفارحدادی دقیقا از همین "من"ها اذیت شدم و ولش کردم. اما خانم صفایی‌راد تونسته بود تعادل رو نگه داره. ما سفرنامه‌ای رو از دیدگاه و با توجه به دغدغه‌های این مسافر می‌خونیم اما انقدر نیومده جلوی دوربین که عملا چیزی از مناظر پشت سرش معلوم نباشه. در واقع در بیشتر متن ما کنار نویسنده هستیم نه پشت صفحه موبایلش.
نکته جالب بعدی قسمت‌هایی بود که از سفرنامه‌های مسافرین دوران قاجار به باکو لابه‌لای متن خانم صفایی و متناسب با حرف و شرح خودش نشسته بود. مثلا نظر محمدحسین حسینی فراهانی یا سیدالذاکرین یا صنیع الدوله رو درباره آب و هوا و مردم و تجارت باکو می‌خوندیم. حالا اینها کی هستن؟ نمی‌دونم! از فهرستی که ته کتاب بود فقط همین اسامی بودن و من فقط ناصرالدین شاه رو بینشون می‌شناختم. نمی‌دونم چرا یه توضیح کوچیک همون آخر کتاب ننوشته بودن.
ایراد دیگه این بود که هیچ جا ننوشته بود این سفر چه سالی انجام شده ولی با توجه به شواهد و قرائن باید برای سال ۹۷ یا ۹۸ باشه. قطعا همه این موارد گنگ از نت قابل جستجوست اما آیا نباید یه کتاب تا حد ممکن ما رو از جستجو درباره اطلاعاتی که درونش اومده بی‌نیاز کنه؟
سفرنامه دوما هم که در تکمیل متن خانم صفایی ترجمه شده بود خیلی جذاب بود. کلا این الحاقات قدیمی سفرنامه مدرن ایشون رو نمکین کرده بود و آدم لذت می‌برد از خوندنش. 

به امید روزی که شیعیان آذربایجان آزاد بشن.

        

19

          ﷽
این چهارمین سفرنامه‌ای‌ست که از ابتدای سال می‌خوانم،در یکی از استوری‌های معرفی کتاب گفتم  یکی از برنامه‌های کتابخوانی امسال، خواندن سفرنامه اس و  روزبه‌روز لیستم از اسم سفرنامه‌ها پُرتر می‌شود! 

از کتاب به صرف قهوه و پیتا با قلم نویسنده آشنا شدم،آنجا با گروهی رفته بودند به بوسنی و اینجا تک‌ و تنها یک دهه را مهمان باکو شده است،هدف از مسافرت دیدن باکو در دهه اول محرم! روایت روزهای سفر خیلی خوب است و صد البته روان، تکه‌هایی مناسب از سفرنامه‌های قاجار در بین سطرها آمده که کتاب را خواندنی‌تر کرده‌؛نمیدانم ولی حس می‌کنم نویسنده به نتیجه‌ای که انتظار داشته از این سفرش نرسیده،البته آنچه دیده و پشت سر گذاشته و در  کتاب روایت کرده است،شناخت نسبتا خوب و قابل قبولی از باکو و حکومتش می‌دهد،شاید هم روزی نویسنده کنار ساحل دریای خزر برای خودش مداحی از علقمه و علمدار پخش کرده و پای دریا نشسته به شنیدن روضه دریا...

در کل اگر مثل من اهل سفرنامه باشید، به نظرم خواندنش خالی از لطف نیست و حداقل قدر روضه های خانگی و بی دردسر خودمان را میدانید .
        

0