معرفی کتاب آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز اثر معصومه صفایی راد

آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

3.7
55 نفر |
32 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

94

خواهم خواند

47

شابک
9786226837682
تعداد صفحات
176
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز، نویسنده معصومه صفایی راد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز

نمایش همه

یادداشت‌ها

          خانم معصومه صفایی راد سفرنامه کامل و جامعی نوشته بودند از باکوی آذربایجان. همان اول کتاب با این واقعیت رو به رو شدم که سفرنامه نوشتن نسبت به قدیم کلی توفیر کرده و الانه قبل از سفر رفتن باید اینترنتی زیر و بم مقصد و کوچه پس کوچه های شهر را در گوگل مپ قدم زد و با کمک بوکینگ کرایه انواع هاستل و هتل دستت باشد و مهم تر اینکه با شبکه های اجتماعی، در شهر مقصد چندین و چند نفر پیدا کنی که پذیرای تو باشند و شهر را نشانت بدهند و از کشور و مردمشان برایت بگویند و این سبک سنجیده و حساب شده سفر رفتن برای منی که ترجیح میدهم با واقعیت شهر رو به رو شوم تا همه چیز را در اینترنت خوانده باشم، عجیب و جالب بود. و حتا آرزو کردم شرایط فرهنگی و خانوادگی طوری تغییر می کرد که چنین سفری برای من هم ممکن میشد و حین این خیالپردازی شهر رویایی و شکوه تماشایی خودم را انتخاب هم کردم!
خانم صفایی دهه اول محرم را به باکو سفر کرده‌اند و نه تنها به دیدن جاذبه های توریستی باکو از مرکز حیدرعلی اف وگیز گالاسی، شهیدلر خیابانی گرفته تا بی بی هیبت رفته اند بلکه به مساجدی که عزای شاه حسین را داشتند سرک کشیده و با زبان بی زبانی با آنها در محبت و غمی مشترک و اصیل هم اشک شده و نشان داده که هر زبان و هر شهری باشیم حتا کشوری که میخواهد به زور سکولار باشد و «تمیز مسلمان ها» در اقلیتند، باز هم دلمان برای حسین علیه السلام می‌تپد.
کار تحسین بر انگیز خانم صفایی این است که در کنار تجارب دست اول خودش بندهایی هم از سفرنامه هایی که در مورد آذربایجان نوشته شده جا به جا می آورد؛ در تایید خودش باشد یا در رد تجربه اش. شاید مهم ترین شان هم سفرنامه الکساندر دوماست و آیینی که از مسلمان ها و شبیه برگزار کردنشان در محرم آذربایجان دیده...
جز به جز کتاب ریز بینی و توجه دقیق خانم صفایی به اطراف و مسائل را می ستایم: دندان هایی با روکش طلا را که نشانه‌ای از دوران کمونیست است، میبیند! اینکه اپرا دارند و سینما ندارند! و سر بند همین موضوع به آثار نمایشی معروف آذری که پدر و مادرهای ما هم با آن خاطره دارند و صدها بار تماشایش کرده اند آرشین مال آلان و مشهدی عباد گریز می زند. به زبان و الفبایشان توجه می کند که اصطلاحات خاصشان را از روس ها وام می گیرند و در صد سال اخیر سه بار الفبایشان را عوض کرده اند! پوشش سنتی و مدرن زنان و چهره و مشخصه ظاهری ترک¬ها را توصیف می‌کند. متوجه میشود که محصولات توی مغازه ها "مید این آذربایجان " نیستند. به بازارهای قدیمیِ توصیه نشده به مسافران و محله های توریست نرو سر میزند. غذاها و تنقلاتشان را می چشد. به فخری قبرستانی می رود و از مجسمه ها، هنرها و موزه هایی می گوید که آذربایجان به زور میخواهد به خود منتسبشان کند. ایشان این دقت و ظرافت را داشته که متوجه شود مرکز علی اف تافته جدا بافته است و ساخته شده برای جذب توریست و مردم آذربایجان به آن تعلق خاطری ندارند.
این کتاب دانسته ها و اطلاعات مخاطب را نسبت به همه موضوعات مربوط به آذربایجان چند پله بالاتر می¬برد و چیزی از قلم نمی اندازد. از خاطرات نفت، از قره باغ و دعوای های سرش، از تاریخ آذربایجان می نویسد و حقیقتا که من هم با فکر اینکه تا همین پریروز مال ما بوده، وقایع را به خاطر نمی سپارم. از سیاست و الهام علی اف و خانواده اش، از نوع حکومت سکولار و ضد دینشان می نویسد که چه تلاش و همتی هم دارند برای تحریف تاریخ و هویت سازی مستقل از ایران! از عداوتی که سیاستمداران به ایران دارند و رسانه هایی که بر این آتش می دمند، مینویسد و از بازی سیاستمداران برای نگه داشتن ایران و دشمنانش توامان در کنار خود. 
و اتفاق دیگری که مهم ترین بخش سفرهاست و ما مسافرهای معمولی در گیر و دار ظواهر شهرها همیشه فراموش می کنیم و از جذاب ترین قسمت‌های سفرنامه‌هاست برای من، ارتباط گرفتن با مردم است. از کسانی که سفر تلخی به ایران داشته اند گرفته تا دخترهایی که از معصومه محجبه میترسیده اند! از پسرهای کشور همسایه در هاستل و هم سفره شدن با آنها و آن عاقله مرد آشپز در آخرین طبقه هتل! و همه این ارتباطات با «ترکی بیلمرم» ایشان و «نو انگلیسی» خیلی ها!
«آنجا که باد کوبد» سفرنامه فوق‌العاده ای ست که پسندیدمش!
        

7

Eunjin

Eunjin

1402/8/29

          آنجا که باد کوبد سفرنامه‌ی جذاب دیگری است از خانم معصومه صفایی راد؛ نویسنده‌ای که با کتاب "به صرف قهوه و پیتا" شناختم‌شان و علاقه‌مند شدم به نوشته‌هایشان.
این کتاب هم مانند "به صرف قهوه و پیتا" ماجرایی خواندنی دارد، روایت سفری که همزمان می‌شود با دهه اول محرم در باکو. ماجراجویی دختری تنها و مجرد در شهری که حکومت سخت می‌گیرد برای برگزاری مراسم عزاداری.

سفرنامه‌ای که به آشنایی با شهروندان باکو و گپ‌زدن با آنها، رفتن به مساجد مختلف و شرکت در مراسم عزاداری‌ و گرفتن عکس‌های دوست‌داشتنی، نگاهی متفاوت دارد. عکس‌هایش که گرچه سیاه و سفید چاپ شده‌اند اما چیزی از قشنگی‌شان کم نشده‌است.

ساده و جزئی‌نویسی‌اش را دوست‌داشتم و به سادگی با کتاب همراه شدم به قدری که می‌توانستم بوی نفت و جلبک و دریای‌خزر را از لابه‌لای کاغذ‌هایش حس کنم!
همراه کردن بخشی از سفرنامه‌های قدیمی با سفر خودش ایده‌ی تازه و جالبی بود.
صحبت از تاریخ و فرهنگ جمهوری آذربایجان برای من که اطلاعات چندانی نداشتم، آموزنده بود.

از نظر من تنها مشکلی که داشت، وجود اسم‌های زیاد نام‌برده‌شده در کتاب بود چون توضیح زیادی درباره‌شان گفته نشده‌بود، گاهی باعث سردرگمی‌ام می‌شد.
خلاصه بگویم خواندن آنجا که باد کوبد، برای منِ‌ سفرنامه‌دوستِ عاشق‌سفر، بسیار لذت‌بخش بود.
می‌توانم باکو را به لیست جاهایی که رفته‌ام اضافه کنم...
        

3

0

          این دومین سفرنامه‌ای بود که از معصومه صفایی‌راد خوانده‌ام. هر دو را دوست داشتم چون برایم شناخت هدیه آوردند. چه " به صرف قهوه و پیتا "که مرا با بوسنی و هرزگوین بیشتر آشنا کرد چه "آنجا که باد کوبد" و خواندن از باکو و آذربایجان. در هر دو کتاب شوکه شدم که چقدر نمی‌دانم خصوصا راجع به کشور دوست و برادر آذربایجان!! 
صفایی‌راد لا به لای خط‌های سفرنامه‌اش از سفرنامه‌های دوران قاجار به باکو هم استفاده می‌کند که بسیار روی کتاب نشسته است. اواخر کتاب هم چند صفحه‌ای به سفرنامه‌ی الکساندر دوما از محرم قفقاز اختصاص دارد.
تنها عیب کتاب عکس‌های سیاه و سفید است که خیلی آزاردهنده و بی‌کیفیت بودند. البته می‌دانم که بحث هزینه است ولی خب سلیقه خرج دادن هم بد نیست!
دارم فنِ صفایی‌راد می‌شوم. اینکه از عقایدش رک و بی‌پرده می‌گوید و حتی علت انتخاب‌هایش می‌شود را دوست دارم. مثلا در این کتاب محرم را در باکو گذرانده و از حال و هوای آن‌جا گفته.
با همه‌ی این اوصاف دوست داشتم اطلاعات بیشتری گیرم بیاید و هنوز سیر نشده‌ام و یک‌چیزهایی هم مبهم مانده!


به سفرنامه‌دوست‌ها پیشنهاد می‌کنم.
        

11

          کتاب قبلی نویسنده، سفر به بوسنی، توقعم را حسابی بالا برده بود و این کتاب به آن اندازه نبود. ایده‌ی اضافه کردن سفرنامه‌های قدیمی ، ایده‌ی خوبی بود و تقریبا به جز موارد معدود، به موضوع می‌خورد و می‌نشست.
اسامی متعدد زیاد بود و کمی گیج کننده. مخصوصا که بعضی بی‌ربط هم بودند و مثلا اگر مخاطب نمی‌فهمید که دعوت فلانی و بهمانی رد شده، چیزی از دست نمی‌داد.
نویسنده می‌توانست به جای پرداخت زیاد به جزئیات روابطش با میزبانان، بیشتر روی جزئیات شهر باکو تمرکز کند. البته فکر میکنم به قول خودش، ده روز برای آن شهر زیاد بوده و تقریبا حرف زیادی برای گفتن نمانده که سفرنامه وارد حواشی می‌شود.
از یک جایی کتاب دیگر حرفی برای گفتن ندارد و تکراری می‌شود.
بعضی کلمات و اصطلاحات هستند که نیاز به توضیح بیشتر دارند و نباید صرفا روی اطلاعات مخاطب حساب باز کرد.
در کل کتابی هست که اطلاعات خوبی درباره تاریخ آذربایجان و سیاست حکومتش در تقابل با شیعه و مسلمانان و ایران می‌دهد و ارزش یک بار خواندن را دارد.

        

10

          امتیاز من: ۲.۵

برای یه پروژه کاری این کتاب رو بعد از مدت‌ها از کتابخونه‌م در آوردم و شروع کردم.
از چیزی که انتظار داشتم جذابیت کمتری داشت. وقتی قبل از خوندن بهش فکر می‌کردم تصورم این بود که سفر تنهایی یک دختر مجرد به باکو، اون هم در محرم حتما پر از کشف‌های جدیده و نمای خوبی از عزاداری‌های باکو در ذهنم ایجاد میکنه، ولی خب چیز زیادی دستگیرم نشد.

چند تا چیز تو کتاب اذیتم کرد. یکیش خرده‌گیری‌های پی در پی و کنایه‌های نویسنده به ایرانی‌ها بود، از طرفی خودش خرده می‌گرفت اما گاهی که بقیه توریست‌ها یا هم هاستلی‌هاش به ایران و ایرانی‌ها خرده می‌گرفتن معلوم بود بهش بر میخوره و میره تو خودش و گارد می‌گیره.

اون تیکه‌هایی که از سفرنامه‌های قدیمی لابه‌لای کتاب گنجونده شده بود به خودی خود ایده جالبی بود ولی درست جا نیفتاده بود و یجاهایی این وسط انگار به زور وصله‌ی متن شده بود.

نکته بعدی اینکه یجاهایی نویسنده اطلاعاتی که درباره آذربایجان خونده بود (مطالعات و پژوهش‌هاش) رو به صورت خیلی خشک وارد سفرنامه کرده بود که آدم رو خسته می‌کرد. یعنی مشخص بود مطالعه و تحقیق‌ها بعد از سفر بوده و انگار این اطلاعات وارد جریان سفر نشده و بعدش هم درست و حسابی به سفرنامه وصل نشده، انگار شما این بخش‌ها رو نخونید چیزی از دست نمی‌دید یا اگر جدا بخونید هم انگار ویکی پدیای اون فرد یا مکان رو خوندید.

در کل نکته لذت‌بخش کتاب شجاعت و جسارت نویسنده بود برام و به همین دلیل دوست دارم بقیه سفرنامه‌های ایشون رو هم مطالعه کنم.
        

5

          با این سفرنامه از طریق یادداشت یکی از دوستان بهخوانی آشنا شدم. سفرنامه‌ی یه خانم جوون و محجبه‌ که تنهایی به باکو سفر می‌کنه و با افراد مختلفی آشنا می‌شه. توی این سفرنامه‌ با مسائل مذهبی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی آذربایجان تا حدی آشنا می‌شیم (البته عمدتاً تمرکزش روی مسائل مذهبیه).
‌
چیزهایی که این سفرنامه رو دوست‌داشتنی می‌کنه:
۱. زبان طنز و خودمونی،
۲. بخش‌هایی از سفرنامه‌های قدیمی که لابه‌لای متن اصلی سفرنامه گنجونده شده‌ن،
۳. عکس‌های جالب،
۴. روایت خوب،
۵. و اطلاعات جالبی که قبلاً چیزی در موردشون نمی‌دونستم. 
‌
‌این تقریباً سومین سفرنامه‌ایه که خوندم (و اولین سفرنامه‌ی ایرانی). و باید بگم که خوندن‌ یه سفرنامه‌ی خوب، واقعاً تجربه‌ی منحصربه‌فردیه :)
‌
‌و در آخر، نمی‌شه از یک سفرنامه توقع داشت تا اطلاعات خیلی دقیق و گسترده‌ای در مورد یک کشور بهمون بده. در نهایت، ما فقط از دریچه‌ی چشم یک آدم خاص -با عقاید، پیش‌داوری‌ها و ایدئولوژی خاصِ خودش-، و در یک زمان و یک موقعیت خاص با اون کشور آشنا می‌شیم و بنابراین، هر سفرنامه‌ای محدودیت‌های خودش داره. در واقع، سفرنامه بیشتر گونه‌ای از روایته تا این‌که گونه‌ای از دایرة المعارف جغرافیایی باشه.
‌
و با تمام این‌ها، من از خوندن این سفرنامه لذت بردم، همون‌طور که از خوندن یک داستان خوب می‌شه لذت برد :)~
        

28