قصه‌ ننه علی

قصه‌ ننه علی

قصه‌ ننه علی

مرتضی اسدی و 1 نفر دیگر
4.7
97 نفر |
56 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

181

خواهم خواند

33

شابک
9786007874851
تعداد صفحات
189
تاریخ انتشار
1401/6/31

توضیحات

        روایت زندگی زهرا همایونی،مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به قصه‌ ننه علی

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

قصه‌ ننه علی

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به قصه‌ ننه علی

نمایش همه

یادداشت‌ها

        کتابی که امروز میخوام معرفی کنم خیلی متفاوته.
کتاب شما رو در ابتدا با زنی آشنا میکنه که در یک شب سرد توسط همسرش از خونه پرت شده بیرون و گشتی ها بهش میگن چرا بیرونی؟
زهرا که باید زود ازدواج میکرده به عقد کسی درمیاد که از همون لحظه اول ازش خوشش نیومد. مخصوصا از چشمای آبیش. شوهرش، رجب از همون روز ازدواجشون دست روش بلند کرد و این شد پله اول کتک های این آدم بر تن زهرا.
دوتا از پسرهای این دو نفر در راه خدا و در جبهه شهید شدن و رجب اینو تحمل نمیکرد و فکر میکرد زهرا باعث و بانی این کشتن ها هست برای همین یجورایی دل چرکین بود و این اونقدر عمیق بود که حتی اونو به این درجه رسوند که اتوی داغ روی دست همسرش بزاره
این آدم با همه این اوصاف پدر ۲ تا شهید بود. برای بچه های کوچیکش شناسنامه نگرفته بود اما رفت یه زن دیگه گرفت و از جهاز پسرش برای خونه اون یکی زنش استفاده میکرد.
موقع مرگش اونجا تازه فهمید چقدر سختی داده به زهرا. زهرایی که از یجا ببعد دیگه خودش کار میکرد تا گرسنه نمونن.
نقطه پایان کتاب که باعث میشه در بهت و تعجب بمونی اینه که زهرا، رجب رو حلال کرد. روح بلندی داره.

من این کتاب رو حتما توصیه میکنم گوش بدید.
چیزی که تو این کتاب پررنگ هست اینه که ببین اصلا زهرا درسته شوهرش بهش بدی میکرد ولی اون مقابل به مثل نداشت. بدون اجازه شوهر جایی نمیرفت یا کار نمیکرد. اگه هم برفرض این اتفاق میوفتاد عذاب وجدان میگرفت. مقید بود به این اصل. رضایت شوهر براش مهم بود.
آدم اگه ببینه مثلا شوهرش بهش بدی میکنه اونم دوتا میزاره روش و میگه اون اینجوریه چرا من نباشم؟ ولی زهرا اینجوری نبود. همینش عجیبه.
هر لقمه‌ای رو به بچه هاش نمیداد. این که دو تا پسرش راهی رو انتخاب کردن که به شهادت ختم شد بخاطر انتخاب خودشون بود نه زهرا. تربیت زهرا گرچه اثر داشت ولی بهرحال خودشون خواستن که این راهو برن و رجب اینو نمیفهمید و دق دلیش رو سر زنش درمیاورد.

ولی نامردیه یه آدم باشه که جثه بزرگتری نسبت به یک جنس لطیف داشته باشه و زورشو با کتک زدن نشون بده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          در کوران تبلیغات انتخابات، تلخی خبرها را کتاب #قصه_ننه_علی  خودش می‌شست و می‌برد. داستانش هم می‌کِشد هم می‌کُشد. این کتاب را بعد از کتاب تلخ #مرا_پیدا_کن دست گرفتم. می‌خواستم حال و هوایم عوض شود و عوض هم شد. 
#ننه_علی مانند #مژگان_بیتانه صبر عجیبی دارد و در برابر مشکلات زندگی یک #پرسفون ِتمام عیار است. چه خصلت‌های مشترکی!
ننه علی مثل #معصومه_آباد کتاب #من_زنده_ام تعلقاتش را به پای آرمان‌هایش سر می‌برد و مانند #اشرف_سادات_منتظری کتاب #تنها_گریه_کن و #کونیکو_یامامورا کتاب #مهاجر_سرزمین_آفتاب ملحفه‌های سفید خانه‌اش را برای مجروحان انقلاب و جنگ بذل و بخشش می‌کند... چه صفات مشترکی!
ننه علی مانند اشرف سادات منتظری بارها و بارها از دست پسرش نجات و شفا دریافت می‌کند. چه آثار مشترکی!
این آرک‌تایپ را دوست دارم آرک‌تایپی که در آن ایثار و صبر به هم آمیخته و می‌بینی که چگونه زجر زیستن را به حلاوت حضور در ساحت #حیات_طیبه حمل می‌کنند. 
#امام_خمینی ِننه علی رنگ و بوی امام خمینی کونیکو یامامورا و معصومه آباد و اشرف سادات منتظری و سیده زهرا حسینی و هزاران زن و مرد مجاهد و از خود گذشته را می‌دهد.
روحت شاد #امام_ما که به ما جرأت طوفان دادی...
        

6

حمید

حمید

1402/4/22

25

FaMoSa

FaMoSa

1403/5/27

          #مرور_نویسی

در مورد کتاب قصه ننه علی، قبل از هر چیز باید در مورد اسم کتاب بگم که خودم به اشتباه فکر میکردم منظور از ننه علی همان مادر شهیدی هستند که ۲۰ سال روی مزار فرزند شهیدشون زندگی کردند و همانجا هم به خاک سپرده شدند نام آن شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست است. در حالی که این کتاب در مورد زندگینامه‌ی مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی با اسم زهرا همایونی است که زائرهای مزار این شهیدان، ایشون رو ننه علی صدا میزنند. فلذا این ننه علی و آن ننه علی با هم فرق میکنند. قصه ننه علی به جز ابتداش که از زبان خود نویسنده است باقی کتاب از زبان مادر شهید یعنی زهرا همایونی روایت میشود.
قصه زندگی به غایت سخت و پرفراز و نشیب ننه علی از دوران کودکی او شروع میشود.
زندگی که مملو از سختی و فقر و دوری از مادر و کارگری در خانه دیگران است.
سپس ازدواج و زندگی با مردی روایت می‌شود که به علت عقده های محبت ندیدن  دست بزن دارد و یاد نگرفته است محبت کند! جلوتر به این مهم بیشتر پرداخته می‌شود.
یکی از ویژگی‌های بارز شخصیت اصلی کتاب اینستکه با وجود فقر و نیاز شدید باز هم بخشنده و دست و دل باز است!
در ادامه آشنایی با امام خمینی و ظلم ستیزی و شرکت در راهپیماییهای علیه شاه بیان می‌شود.
آنجا که سختی‌های مشارکت خودش و فرزندانش در انقلاب بیان می‌شود که با وجود مخالفتها و برخوردهای شوهر، برادر و دایی‌هایش باز هم با عزم راسخ به راه حق ادامه می‌دهد.
بریده‌ای از کتاب:«امیر بالای کامیون می ایستاد و پرچم سفید لااله الاالله رو تکون میداد. آهنگ زیبای شعارش هنوز تو گوشمه که میگفت تا پرچم لااله الاالله و محمد رسول الله طنین نیفکند بر سر عالم مبارزه هست
و تا مبارزه هست ما هستیم 
درخت اسلام نیاز به آبیاری دارد و این مهم جز با خون جوانان ما تحقق پیدا نمیکند 
بشتابید که کاروان سیدالشهداء به راه افتاده
جاماندگان جز آه و حسرت در قیامت چیزی نصیبشان نخواهد شد.»
بین همه کتابهایی که در مورد زندگی شهدا به روایت خانوادشون خونده بودم این کتاب یک تفاوت اساسی داره که اتفاقا همینم هست که جذابترش میکنه اینکه پدر این خانواده شهید اصلا مثل پدر بقیه شهدایی که خونده بودم نیست! و اصلا نه به عنوان پدر خانواده شهید بلکه به عنوان یه پدر معمولی هم الگوی به غایت وحشتناکی هست و به نظرم اصلا این بشر نباید الگوی احدی قرار بگیرد! البته که نور درخشان همیشه در کنار تاریکی مطلق هست اگر بگم اون پدر تاریکی این خانواده بوده پس چطور میشه همین خانواده شهیدهای بزرگی تحویل جامعه داده؟ حتما نوری وجود داشته که بچه های خانواده رو تبدیل کرده به ستاره های درخشانی در آسمان تاریخ تا همه بشریت به کمک اونا بتونند راه‌های آسمان رو پیدا کنند، حدس بزنید نور روشنگر راه این خانواده کی بوده؟ بله درست حدس زدید مادر خانواده، این مادر خانواده است که نور روشنگر و هدایتگری بوده که در قدم اول فرزندانش به خاطر او راه‌های آسمان رو پیدا کردند و جاویدان شدند و در قدم‌ بعد اطرافیان او هستند که از نور وجودش بهره بردند و در قدم سوم و آخر ما هستیم که میتونیم راه درست را به یمن نور وجودی این مادر شهید پیدا کنیم.
ننه علی، نور روشنگر راه زندگی و امید بخش است، چراکه وجودش ثابت می‌کند که اگر خانواده‌ای در تاریکی‌ فقر و بدبختی و... هم باشد فرزندان آن خانواده میتوانند انقدر پیشرفت و رشد کنند که بشوند چراغ راه هدایت کل بشریت.
مادر شهیدی که مدتها به دنبال یوسف گم گشته‌ی گمنامش میسوزد و آب می‌شود.
این کتاب رو حتما حتما پیشنهاد میکنم اول کسانی بخوانند که میدانند برای این انقلاب هیچ کاری نکرده‌اند مثل خودم، تا بیشتر بفهمیم چیزهایی که الان مفت داریم (مثل امنیت)، اصلا مفت بدست نیامده‌اند!
دوم کسانی بخوانند که فکر می‌کنند برای این انقلاب کاری کرده‌اند. خودشون رو مقایسه کنند با این مادر شهید و ببینند چند صد فرسخ با ایشون فاصله دارند.
با گویندگی صفا آقاجانی گوش دادم که خوب، روان و بدون اشتباه بود و انتخاب صدا نیز درست بود به طوری که واقعا حس اینکه از زبان مادر شهید روایت می‌شود را میداد.

بریده‌ای دیگر از کتاب:«به یاد غربت امیرالمومنین هنگام دفن مادر سادات افتادم و بی قرار شدم جگرم داشت پاره میشد که دیدم قبل از اینکه بیل و کلنگ برای بزرگ کردن قبر بیارن پیکر امیر به آرامی پایین رفت.
داخل قبر جا شد! هنوز صدای خش خش نایلونی که به دیواره‌ی قبر کشیده می‌شد و پایین می‌رفت تو گوشمه.
امیر ۱۵ مهرماه سال ۶۱ در منطقه عملیاتی سومار به آرزوش رسید و میون شیون زنها و گریه‌ی مردها به خاک سپرده شد.»


بار الها ما را شهدایی کن و شهید از این دنیا ببر و با شهدا محشور بگردان


        

7

        بسم الله

یکی از عجیب‌ترین کتاب‌های عمرم را خواندم.
هنوز گیج هستم و نمی‌دانم چطور می‌شود این کتاب را خواند و شاخ درنیاورد.
بماند که چگونه زندگی کردنش امری نزدیک به محال است.
در چند کلمه کتاب را باید این‌گونه معرفی کنم: محالی که شده است و دیگر تکرار نمی‌شود.

شما خیال کن که با یکی از اسطوره‌های یونان باستان طرف هستی... یا خیال کن با الهه صبر در دنیا روبرو شدی...

کسانی که داستان‌های اساطیری را خوانده‌اند، اسطوره‌ها را تحسین کرده‌اند اما ته دلشان بی‌شک گفته‌اند که داستانی بیش نیست. اما این کتاب...

چطور باید حجم صبر شخص اول داستان را برایتان تصویر کنم؟؟؟؟
به همین اندازه شاید بس باشد که بگویم مثل اویی در زندگی‌تان ندیده‌اید و نخواهید دید...

شروع کتاب با سیلی عجیبی به مخاطب آغاز می‌شود، تا آخر کتاب منتظر هستم تا به نقطه گذاری ابتدای کتاب برسم...

تصور کنید، فقط تصور کنید، پنج پسر داشته باشی که نان‌شان را به عنوان مادر بدهی و تر و خشک شان کنی، درست تربیت شان کنی، دوتایشان را خدا انتخاب کند و شهید شوند، ذره‌ای در این زندگی شوهرت کمکت نکند، ذره‌ای نازت را نکشد، خودش سیر بیاید و برود و تو و فرزندانت نان شب نداشته باشید، حتی شب وضع حملت با وجود اینکه دردت را دیده به آسودگی بخوابد و تو تا صبح درد بکشی و صبح سرکارش برود، هر کاری هم که لازم است برای زندگی انجام شود از تعمیر خانه و مدرسه بچه‌ها و خرج تمام زندگی شان را خودت تأمین کنی و شوهرت عین خیالش نباشد که هیچ، به خاطر خیلی از این‌ها کتک های شدید با کمربند و لگد بخوری و یا اتو به دستت بچسباند و حتی تو (مادر دو شهید) را شبانه از خانه به بیرون پرت کند و بعد، در پیری زن دوم بگیرد و به تو فخر بفروشد و تو را مسئول مرگ بچه‌هایش بداند و بخواهد روزی از تو انتقام بگیرد...

این‌ها گوشه‌ای از داستان ننه علی است...

این زن تا آخر داستان فقط در برابر شوهرش صبر می‌کند فکر می‌کنید آخر داستان چه می‌شود؟

آخرین جمله کتاب این است:
امیر، علی (دو شهید) و من در محضر پروردگار دوباره مثل گذشته دور هم جمع می‌شویم؛ شاید رجب (پدر شهید) هم کنارمان باشد.

حتی تا آخرین سطر کتاب این زن صبرش را به رخ ما می‌کشد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2