معرفی کتاب قصه‌ ننه علی اثر مرتضی اسدی

قصه‌ ننه علی

قصه‌ ننه علی

مرتضی اسدی و 1 نفر دیگر
4.6
115 نفر |
61 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

216

خواهم خواند

44

شابک
9786007874851
تعداد صفحات
189
تاریخ انتشار
1401/6/31

توضیحات

        روایت زندگی زهرا همایونی،مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به قصه‌ ننه علی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          در کوران تبلیغات انتخابات، تلخی خبرها را کتاب #قصه_ننه_علی  خودش می‌شست و می‌برد. داستانش هم می‌کِشد هم می‌کُشد. این کتاب را بعد از کتاب تلخ #مرا_پیدا_کن دست گرفتم. می‌خواستم حال و هوایم عوض شود و عوض هم شد. 
#ننه_علی مانند #مژگان_بیتانه صبر عجیبی دارد و در برابر مشکلات زندگی یک #پرسفون ِتمام عیار است. چه خصلت‌های مشترکی!
ننه علی مثل #معصومه_آباد کتاب #من_زنده_ام تعلقاتش را به پای آرمان‌هایش سر می‌برد و مانند #اشرف_سادات_منتظری کتاب #تنها_گریه_کن و #کونیکو_یامامورا کتاب #مهاجر_سرزمین_آفتاب ملحفه‌های سفید خانه‌اش را برای مجروحان انقلاب و جنگ بذل و بخشش می‌کند... چه صفات مشترکی!
ننه علی مانند اشرف سادات منتظری بارها و بارها از دست پسرش نجات و شفا دریافت می‌کند. چه آثار مشترکی!
این آرک‌تایپ را دوست دارم آرک‌تایپی که در آن ایثار و صبر به هم آمیخته و می‌بینی که چگونه زجر زیستن را به حلاوت حضور در ساحت #حیات_طیبه حمل می‌کنند. 
#امام_خمینی ِننه علی رنگ و بوی امام خمینی کونیکو یامامورا و معصومه آباد و اشرف سادات منتظری و سیده زهرا حسینی و هزاران زن و مرد مجاهد و از خود گذشته را می‌دهد.
روحت شاد #امام_ما که به ما جرأت طوفان دادی...
        

6

        کتابی که امروز میخوام معرفی کنم خیلی متفاوته.
کتاب شما رو در ابتدا با زنی آشنا میکنه که در یک شب سرد توسط همسرش از خونه پرت شده بیرون و گشتی ها بهش میگن چرا بیرونی؟
زهرا که باید زود ازدواج میکرده به عقد کسی درمیاد که از همون لحظه اول ازش خوشش نیومد. مخصوصا از چشمای آبیش. شوهرش، رجب از همون روز ازدواجشون دست روش بلند کرد و این شد پله اول کتک های این آدم بر تن زهرا.
دوتا از پسرهای این دو نفر در راه خدا و در جبهه شهید شدن و رجب اینو تحمل نمیکرد و فکر میکرد زهرا باعث و بانی این کشتن ها هست برای همین یجورایی دل چرکین بود و این اونقدر عمیق بود که حتی اونو به این درجه رسوند که اتوی داغ روی دست همسرش بزاره
این آدم با همه این اوصاف پدر ۲ تا شهید بود. برای بچه های کوچیکش شناسنامه نگرفته بود اما رفت یه زن دیگه گرفت و از جهاز پسرش برای خونه اون یکی زنش استفاده میکرد.
موقع مرگش اونجا تازه فهمید چقدر سختی داده به زهرا. زهرایی که از یجا ببعد دیگه خودش کار میکرد تا گرسنه نمونن.
نقطه پایان کتاب که باعث میشه در بهت و تعجب بمونی اینه که زهرا، رجب رو حلال کرد. روح بلندی داره.

من این کتاب رو حتما توصیه میکنم گوش بدید.
چیزی که تو این کتاب پررنگ هست اینه که ببین اصلا زهرا درسته شوهرش بهش بدی میکرد ولی اون مقابل به مثل نداشت. بدون اجازه شوهر جایی نمیرفت یا کار نمیکرد. اگه هم برفرض این اتفاق میوفتاد عذاب وجدان میگرفت. مقید بود به این اصل. رضایت شوهر براش مهم بود.
آدم اگه ببینه مثلا شوهرش بهش بدی میکنه اونم دوتا میزاره روش و میگه اون اینجوریه چرا من نباشم؟ ولی زهرا اینجوری نبود. همینش عجیبه.
هر لقمه‌ای رو به بچه هاش نمیداد. این که دو تا پسرش راهی رو انتخاب کردن که به شهادت ختم شد بخاطر انتخاب خودشون بود نه زهرا. تربیت زهرا گرچه اثر داشت ولی بهرحال خودشون خواستن که این راهو برن و رجب اینو نمیفهمید و دق دلیش رو سر زنش درمیاورد.

ولی نامردیه یه آدم باشه که جثه بزرگتری نسبت به یک جنس لطیف داشته باشه و زورشو با کتک زدن نشون بده.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          کتاب واقعا کتابِ تاثیرگذاری بود، 
پر از درد و رنج، پر از صبر، پر از مقاومت، پر از بزرگی 

اما یک مسئله‌ای، 
درباره‌ی رابطه‌ی مادر و پدر شهید، کتاب بیشتر از نگاه یک طرف بود؛ 
نمیخوام بگم آی خیلی بی‌عدالتی بود و این‌ها؛ نه. 
اما دو تا نکته داره، 
۱. خیلی ها آقای رجب رو می‌شناسن و اون دستش از دنیا کوتاهه، یه سری از رفتار‌هاش عمومی نشده بوده، ولی خب دیگه آبرویی برای بنده خدا نمونده.
۲. اگر یک زن بدترین زن دنیا هم باشه، هیچ مردی شرعا حق نداره باهاش چنین رفتاری داشته باشه، چه برسه به مادر بزرگوار و شریف این شهید که بسیار صبور بودند، اما ناخواسته همه آدم‌ها اشتباهات و رفتار هایی دارند که اصلا ممکنه به چشم خودشون نیاد اما در رابطه با افراد تاثیرات جدی بذاره، مخصوصا این رابطه. و خب نمیشه هم کاملا از یک طرف نگاه کرد. هر چند خب بعضا خانم هم اشاره به مسائل نادرست از جانب خودشون کردن و باید انصاف داشت؛ اما خب این شاید باز اون دیدگاه جامع رو نده.
هرچند نظر من جای اشتباه درش بسیاره.

اما در مجموع علی رغم بزرگی داستان و وجود جذابیت و تاثیرگذاری،
به علت این مسئله اساسی خیلی نپسندیدم.
        

5

          خیلی کتاب تلخ و سنگینی بود. با تمام کتب شهدایی که خونده بودم زمین تا آسمون فرق میکرد. در تمام طول داستان چشمام از تعجب بیرون زده بود و مدام فیوزم می پرید و میگفتم وای، این دیگه آخریشه، از این بدتر نمیشه که نه! مشکلات، سختی ، زجر و بدبختی ها تمومی نداشت.
ماجرا از یک ازدواج اجباری و نادرست شروع شد. و تا جایی ادامه پیدا کرد که این زن پرتحمل مادر دو شهید شد و در نهایت همسری که بهش خیلی زیاد ظلم کرده بود فوت کرد.
یه جاهایی میگفتم این همه خوبی و صبر برای چیه؟ چرا نمیره طلاق بگیره خب؟ ضرر طلاق از زندگی با این مرد برای خودش و زندگی اش بهتره! اما خب گویا شخصیت داستان اینطور فکر نمیکرده... تا لحظه آخر پای مرد بی وفای زندگی اش موند، حتی وقتی هووش ول کرد و رفت، حتی وقتی شوهرش افتاد تو بستر مریضی خودش و بچه‌هاش ازش مراقبت کردن. به نظر خیلی دل بزرگی داشتن! خیلی زیاد.
از خودم‌میپرسیدم آیا واقعا زندگی با همچین آدمی ثواب محسوب میشه یا خود آزاری؟ درست تر نبود برای نجات خودشون جدا شن؟ جواب احتمالی ننه علی تو ذهنم اومد که به خاطر آبروم، رضای خدا و بچه هام جدا نشدیم!

از روایت بی پرده داستان هم جا خوردم هم کیف کردم!
کتاب درس عبرت واضحی برای دقت در ازدواج بود، و یک نه محکم به ازدواج اجباری.
و صد البته نشان دهنده نتیجه ایمان و صرفا دنبال رضای خدا بودن و به خاطر خدا تحمل و زندگی کردن.
این کتاب به من نشون داد که میشه با کلی مشکل اخلاقی شوهرت، دست بزن‌اش، قدرندان بودنش، و مشکلات دیگه اش، صرفا با تذهیب  نفس و توکل به خدا، بچه هایی تربیت کرد که شهید شن. با نفس حق مادر ، بچه تربیت میشه و به عاقبت بخیری نزدیک.
برای بچه هاش هرکاری کرد، اما بهشون اجازه نداد به پدرشون بی احترامی کنن و در دعواهاشون دخالت... .
خدا از آقا رجب بگذره،  کمتر ظلمی بود که در حق این نکنه... .
از خودم پرسیدم جای حاج خانم زهرا همایونی بودی چه‌میکردی؟ جواب گرفتم که همون اول کار طلاق. در هرصورت  طلاق میگرفتم. من آدم اون نسل که با لباس سفید بری خونه شوهز با کفن بیای بیرون نیستم.
اما اگه نمیشد به هر دلیل طلاق گرفت چی؟ نفرین میکردم. و خب نفرین نکردن روح بزرگ و ایمان خیلی قوی میخواد، دریا دلی و بزرگ منشی میخود، که من ندارم حقیقتا.
خدا اجر این مادر شهیدِ انقدر سختی کشیده رو بده.
این رقمی شو دیگه ندیده بودیم که پدر شهید به همسرش بگه تو بچه‌های منو به‌کشتن دادی و به خاطر شهادت بچه هاش ، زنش رو بگیره زیر باد کتک.
در طول داستان به زجری که این دوشهید و برادرهاشون میکشیدن فکر کردم. خیلی خیلی زندگی سخته، وقتی همچین مردی بعنوان پدر و همسر تو خونه باشه. 
        

0