قصه ننه علی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
7
خواندهام
181
خواهم خواند
33
توضیحات
روایت زندگی زهرا همایونی،مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی
بریدۀ کتابهای مرتبط به قصه ننه علی
نمایش همهلیستهای مرتبط به قصه ننه علی
نمایش همهیادداشتها
1403/7/4
کتابی که امروز میخوام معرفی کنم خیلی متفاوته. کتاب شما رو در ابتدا با زنی آشنا میکنه که در یک شب سرد توسط همسرش از خونه پرت شده بیرون و گشتی ها بهش میگن چرا بیرونی؟ زهرا که باید زود ازدواج میکرده به عقد کسی درمیاد که از همون لحظه اول ازش خوشش نیومد. مخصوصا از چشمای آبیش. شوهرش، رجب از همون روز ازدواجشون دست روش بلند کرد و این شد پله اول کتک های این آدم بر تن زهرا. دوتا از پسرهای این دو نفر در راه خدا و در جبهه شهید شدن و رجب اینو تحمل نمیکرد و فکر میکرد زهرا باعث و بانی این کشتن ها هست برای همین یجورایی دل چرکین بود و این اونقدر عمیق بود که حتی اونو به این درجه رسوند که اتوی داغ روی دست همسرش بزاره این آدم با همه این اوصاف پدر ۲ تا شهید بود. برای بچه های کوچیکش شناسنامه نگرفته بود اما رفت یه زن دیگه گرفت و از جهاز پسرش برای خونه اون یکی زنش استفاده میکرد. موقع مرگش اونجا تازه فهمید چقدر سختی داده به زهرا. زهرایی که از یجا ببعد دیگه خودش کار میکرد تا گرسنه نمونن. نقطه پایان کتاب که باعث میشه در بهت و تعجب بمونی اینه که زهرا، رجب رو حلال کرد. روح بلندی داره. من این کتاب رو حتما توصیه میکنم گوش بدید. چیزی که تو این کتاب پررنگ هست اینه که ببین اصلا زهرا درسته شوهرش بهش بدی میکرد ولی اون مقابل به مثل نداشت. بدون اجازه شوهر جایی نمیرفت یا کار نمیکرد. اگه هم برفرض این اتفاق میوفتاد عذاب وجدان میگرفت. مقید بود به این اصل. رضایت شوهر براش مهم بود. آدم اگه ببینه مثلا شوهرش بهش بدی میکنه اونم دوتا میزاره روش و میگه اون اینجوریه چرا من نباشم؟ ولی زهرا اینجوری نبود. همینش عجیبه. هر لقمهای رو به بچه هاش نمیداد. این که دو تا پسرش راهی رو انتخاب کردن که به شهادت ختم شد بخاطر انتخاب خودشون بود نه زهرا. تربیت زهرا گرچه اثر داشت ولی بهرحال خودشون خواستن که این راهو برن و رجب اینو نمیفهمید و دق دلیش رو سر زنش درمیاورد. ولی نامردیه یه آدم باشه که جثه بزرگتری نسبت به یک جنس لطیف داشته باشه و زورشو با کتک زدن نشون بده.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/3/1
5
1403/9/3
10
1403/2/4
2
1402/9/30
6
1403/4/13
3
1402/11/18
9
1402/6/27
بسم الله یکی از عجیبترین کتابهای عمرم را خواندم. هنوز گیج هستم و نمیدانم چطور میشود این کتاب را خواند و شاخ درنیاورد. بماند که چگونه زندگی کردنش امری نزدیک به محال است. در چند کلمه کتاب را باید اینگونه معرفی کنم: محالی که شده است و دیگر تکرار نمیشود. شما خیال کن که با یکی از اسطورههای یونان باستان طرف هستی... یا خیال کن با الهه صبر در دنیا روبرو شدی... کسانی که داستانهای اساطیری را خواندهاند، اسطورهها را تحسین کردهاند اما ته دلشان بیشک گفتهاند که داستانی بیش نیست. اما این کتاب... چطور باید حجم صبر شخص اول داستان را برایتان تصویر کنم؟؟؟؟ به همین اندازه شاید بس باشد که بگویم مثل اویی در زندگیتان ندیدهاید و نخواهید دید... شروع کتاب با سیلی عجیبی به مخاطب آغاز میشود، تا آخر کتاب منتظر هستم تا به نقطه گذاری ابتدای کتاب برسم... تصور کنید، فقط تصور کنید، پنج پسر داشته باشی که نانشان را به عنوان مادر بدهی و تر و خشک شان کنی، درست تربیت شان کنی، دوتایشان را خدا انتخاب کند و شهید شوند، ذرهای در این زندگی شوهرت کمکت نکند، ذرهای نازت را نکشد، خودش سیر بیاید و برود و تو و فرزندانت نان شب نداشته باشید، حتی شب وضع حملت با وجود اینکه دردت را دیده به آسودگی بخوابد و تو تا صبح درد بکشی و صبح سرکارش برود، هر کاری هم که لازم است برای زندگی انجام شود از تعمیر خانه و مدرسه بچهها و خرج تمام زندگی شان را خودت تأمین کنی و شوهرت عین خیالش نباشد که هیچ، به خاطر خیلی از اینها کتک های شدید با کمربند و لگد بخوری و یا اتو به دستت بچسباند و حتی تو (مادر دو شهید) را شبانه از خانه به بیرون پرت کند و بعد، در پیری زن دوم بگیرد و به تو فخر بفروشد و تو را مسئول مرگ بچههایش بداند و بخواهد روزی از تو انتقام بگیرد... اینها گوشهای از داستان ننه علی است... این زن تا آخر داستان فقط در برابر شوهرش صبر میکند فکر میکنید آخر داستان چه میشود؟ آخرین جمله کتاب این است: امیر، علی (دو شهید) و من در محضر پروردگار دوباره مثل گذشته دور هم جمع میشویم؛ شاید رجب (پدر شهید) هم کنارمان باشد. حتی تا آخرین سطر کتاب این زن صبرش را به رخ ما میکشد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1402/9/9
4
1403/3/26
1