من دوبار این کتاب و خوندم و لذت بردم چون هر بار میخونی معنای تازه ای برات زنده میشه.. 
ضمن اینکه داستان ها طوری هست که برای عموم قابل فهمه و هر کسی به اندازه خودش برداشت میکنه از قصه ها. 
مجموعا شش داستان هست با موضوعات مختلف 
      

        خیلی خوب نوشته شده بود احوالات یه آدمیکه جایی که هیچ کس نمیدونه کجاست زندانیه.... تو یه اتاق
آدم ربا شاید در ظاهر آروم و منطقی به نظر بیاد. یه کارمند تنها که آزارش به کسی نمیرسه اما.... 

بیشتر اونجایی که نقشه میکشه برا فرار و ماجراهای بعدش تا میاد به زندگی عادی برگرده، به دنیای بیرون که سالها ازش دور بوده و تغییراتی که در خانواده و اطرافش اتفاق افتاده برام جالب و چالش برانگیز بود.. 

من کتاب رو با همهٔ تلخیش دوست داشتم ولی به همه توصیه نمیکنم، بخصوص کسانیکه مشکلات افسردگی دارند یا مادرانی که مضطراب و نگران هستند و البته نوجوان ها اصلا. 
      

        کتاب بحبوحه جنگ در شهرهای بدون جنگ را روایت می کند با زبانی طنز و جذاب.
 سالهای دهه شصت است و راوی پسر بچه ای نوجوان که از نگاه او ماجراهای خانواده اش و محله را می بینیم. 
با خواندنش کلی از خاطرات خودم زنده شد و خندیدم و خوش گذشت. 

      

        یک داستان کوتاه مناسب نوجوان که البته خواندنش برای بزرگسالان هم خالی از لطف نیست. 
داستان پیله وری که مثل موریانه به روستایی آباد رخنه میکند و.... 
ادامه را در کتاب بخوانید که چه بلایی بر سرشان میآورد و عاقبت کار چه می شود. 

اما مسئله ای که مهم بود اینکه ما گاهی با مسائل کوچکتری چون کوچک است و به ظاهر بی اهمیت برخورد نمیکنیم و میگوییم حالا ولش کن بخصوص در برخورد با بچه ها اما همان مسائل کوچک به مشکلات بزرگی ختم می شود که دیگر برطرف کردنش خیلی سخت و گاه نشدنیست مگر به قیمت خون و جان های عزیزی که در این راه ریخته خواهد شد. 
و چه راهی عزیزتر از راه وطن و مردمان سرزمینمان

اما به شدت خواندنش را به خصوص در این دوره ی جنگ و گریزی که درش هستیم به والدین و نوجوان ها توصیه میکنم.... 
به سال چاپ کتاب هم توجه کنید.. کتاب مربوط به قبل از انقلاب است نه زمان ما ولی بسیار آشنا چون تاریخ همواره تکرار می شود.  


      

        در این کتاب ما با یک بیوگرافی و خلاصه ای از فلسفه های مختلف آشنا می شویم به زبانی بسیار ساده و همه فهم چون در واقع برای آشنایی با فلسفه است
کتاب به صورت داستانی نوشته شده است. 

داستان دختری ست که در تعطیلات به ییلاقی می روند و او یک برکه پیدا می کند که جزیره ای در وسط آن است  و یک کلبه کوچک وسط جزیره، مردی در کلبه است که راهنمای آشنایی دخترک با مکتب های مختلف فلسفی می شود و هر بار او را با قصه ای وارد یکی از این مکتبها می کند و مارا با خود همراه می کنند. 

اگر به فلسفه علاقه دارید ولی آشنا نیستید... یا نمیدانید که به فلسفه علاقه دارید یا نه این کتاب  میتواند کمکتان کند
      

        شهید متوسلیان 
کتاب بر سیاق اکثر کتابهای نشر ۲۷ بیشتر روایت جنگ و شرح عملیاتهایی هست که این شهید والامقام در آنها حضور داشته،  چه به عنوان نیروی معمولی چه بعنوان فرمانده. 
ابتدای کتاب یک بیوگرافی مختصر از شهید و خانواده اش می دهد و بقیه دیگر وارد جنگ می شود. 

تیزهوشی و بصیرت شهید در فرماندهی عملیاتهای چریکی و شهری جبهه غرب و یا جنگ کلاسیک جبهه جنوب فوق العاده است.  جسارت و شهامت این شهیدان را که میبینیم ایمان پیدا میکنیم به مردان این سرزمین که هنوز هم با همان نیروی توکل مقابل دشمنان این خاک می ایستند.  


      

        هم حیرت کردم از وجود چنین نابغه ای و هم حسرت خوردم که چنین شخصیت عظیمی اینقدر گمنام و غریب هستند بین ما و جز یک زندگینامه کوچک و مختصر که آنهم تبلیغ زیادی رویش انجام نشده چیزی در مورد ایشان نیست... 

و البته که میتوان دست صهیونیسم را در نابود کردن نام و نشان ایشان به وضوح دید همانطور که خود ایشان را به شهادت رساندند. 
حقیقتا همین کتاب کوچک را از دست ندهید و از همین حداقل برای شناختن ایشان استفاده کنید.

از دست دادن ایشان خود خسارت جبران ناپذیریست ولی نشناختن و نشناساندن این شخصیتها به جوانان و نوجوانانمان خسارت بزرگتریست... اینها هویت ملی ماست که دستهایی به عمد فراموششان می کند.  

دکتر کامبوزیا در علوم زیادی سرآمد زمانه اش بود... چه ریاضی، نجوم، کشاورزی، زیست،...  و همینطور در تفسیر قرآن و حدیث ایشان بسیار متبحر بودند... ایشان همینطور سمت استادی دانشگاه سوربن را داشت. 
ایشان وقتی به زاهدان تبعید شدند در کویر شوره زار آنجا بهشتی درست کردند که همگان انگشت حیرت به دهان میبردند. دانشجویان خارجی و اساتید و پروفسورها از کشورهای مختلف در همینجا به دیدن استاد می آمدند، در کلاته کامبوزیا و کتابخانهٔ ایشان،  
کتابخانه ای که چند هزار جلد کتاب داشت و کلی کتاب خطی و قدیمی، که ساواک همه را ربود... 
و نوشته های استاد را که بیشتر در مسائل مهم ضد صهیونیسم و یهودیت بود، اکثر آنها طبق اسناد به اسراییل منتقل شد و هنوز هم در آنجاست.

اینها را گفتم تا عمق اهمیت وجود استاد کامبوزیا را اندکی درک کنید.    


      

        واقعا متاسف شدم از خوندن کتاب. 
یعنی زاهد و پارسایی مثل جناب شیخ مرتضی زاهد زندگیش کم تعریفیه که همین کتاب کوچک و کم حجم بیشتر سخنرانی و اضافه گوییه نویسنده است.. هی آیه و حدیث نوشته پشت هم بی ربط و باربط و شاید هر بخش دو خط هم از جناب شیخ گفته و یک سوم آخر کتاب که در مورد امام حسین و قیامت نوشته که  دیگه یه خطم وسطش راجع به شیخ زاهد  نیست..
خب مرد مومن چرا بودجه و وقت مردم رو حروم میکنی. 
      

        قرنطینه
خیلی دوستش داشتم.. خیلی روان و خوشخوان نوشته شده و خوب ترجمه شده بود. 
شخصیت اصلی که دختریست پر انرژی و پر از ایده و سری بی پروا دارد و من را یاد آن پسر بچهٔ لباس پادشاه می اندازد. جرأت دارد که حقیقت را ببیند و دنبالش را بگیرد و بر همه عیان کند. 

داستان در مورد کشوریست که پادشاه، مردم را مسموم می کند و اینطور می نماید که بیماری، مسریست، افراد را قرنطینه میکند، بعد میفروشد به کشوری همسایه تا پول برای ساکت کردن مردم و مبارزه با مخالفانش بدست آورد ولی "آنی" بچه ایست که می گوید پادشاه لباس ندارد. 

یه جایی از قصه دوستش می گوید دو دقیقه دردسر درست نکن میگوید دو دقیقه میتوانم از دقیقه سوم سخت می شود و واقعا هم همیشه دنبال دردسر است.. کنجکاوی دیوانه واری دارد که مدام برایش دردسر درست میکند ولی همینها برایش هیجان انگیز است.
و البته دوستش ویول.. پسری که همه جا حواسش به اوست و مراقبش است تا از دردسرهای بی انتها نجاتش بدهد. 


      

        پوست بر زنگار 
داستان میخواد بگه زخم های قدیمی باعث خیلی رفتارهای ما در سالهای بعد میشن 
در مورد تحقیرهای ما که محرک رفتارهای آینده ما میشن 
در مورد حرف زدنها و رفتارهای ما در قبال بقیه که ممکن است باعث آسیب های جبران ناپذیر و رفتارهای ناهنجار و نامتعارف از سمت دیگران شود.

راستش خیلی با سر و ته داستان حال نکردم


      

        داستانک هایی از زبان افراد مختلف البته اغلب صاحب قلم در مورد دختران و زنان دور و بر خودشان
از احساس و نقشی که در زندگی آنها دارند و یاد و خاطره ای که از کلمه دختر یا زن در نظرشان می آید. 

بعضی ها قشنگ بود و بعضی بدک نبود... 
بیشتر برای این خوب بود که خود آدم را به کندوکاو در مورد اینکه  دختر برای من چه خاطره ای را زنده می کند و کدام احساساتم را قلقلک می دهد وامی دارد... در واقع میگردی دنبال قصهٔ خودت و این خودش لذت بخش بود برای من. 
      

        آخرین نگاه ها و تجربیات یک انسان رو به موت، در واقع محتضر را میخوانید... 
آنچه حس میکند... آنچه از گذشته به یاد می آورد.... و آنچه از اطرافیان می بیند.. 
خانواده ایکه بیشتر دنبال وام و کمک است و شاید خیلی به وضع ایوان ایلیچ توجهی ندارند یا همکارانی که به دنبال تصاحب جایگاه او و ارتقا هستند... 
هر چند به قول یکی از خوانندگان اینها چون دارند زندگی می کنند خرده ای بر ایشان نیست... ایوان در واقع دیگر در دنیای مردگان است و از زندگی و تکاپوی آن فاصله گرفته. 

      

        اسطوره
ازون کتابهایی که باید هر دو سه سال بخونی 
و به خودت بگی شرایط یه بخش ماجراست ولی یه بخش مهمترش شجاعت و جسارت و تلاش توئه 
و ازون هم بالاتر سرنوشتیه که خداوند برات در نظر گرفته، 
اگر تا آخرین لحظه تلاش کنی خدا هم یاریش رو میرسونه... از یه جایی که انتظارش رو نداری. 
شاید بگی این مشکل از من بزرگتره ولی مطمئن باش قدرتهای درونی تو از پسش برمیاد. 

دراس اسطوره... کسی بود که هیچ وقت شکست نمیخورد ولی مهمتر از اون تلاشش برای این کار بود... تلاشش برای روحیه دادن به نیروها طوری که از شهری که پیشاپیش شکست رو پذیرفتن مردانی ساخت که تا لحظه آخر جنگیدن و عقب نکشیدن،کسانی که هیچ وقت نجنگیده بودن و مهارتی نداشتن بهشون آموزش داد و روحیه... 
اسطوره بودنش بیشتر برای قدرت رهبریش بود که در یادها میموند... 

داستان خیلی جذاب پیش رفت با پرداخت عالی و تخیل زیبا 
اگر دنبال یه کتاب برای انگیزه دادن به خودتون و در عین حال کندن از زمان حال هستین قطعا بهترین کتابه


      

        کتابی در مورد موجودات ماورالطبیعه و استفاده انسان از آنها در قالب رمانی از زبان یک مامور سرویس امنیتی 
شیطانی یا رحمانی... 
این استفاده می تواند در هر دو جبهه حق و باطل باشد اما اگر طرف شیطان رفتی کافر شدی و اجنه و شیاطین برتو مسلط می شوند و.... 
در طرف حق این خود خداست که به نیروهای مختلف دستور می دهد تا از مومنین محافظت کنند پس استفاده ها متفاوت است... 

موضوع کتاب جذاب است ولی متاسفانه باید بگویم بسیار بد پرداخت شده و خیلی جاها نویسنده فقط خواسته معلوماتش را به زور در متن جا بدهد. 
متن حداقل به چند بار دیگر بازنویسی و بازنگری و ویراستاری نیاز دارد تا بشود یه رمان قابل قبول از داخلش درآورد. 
  


      

        امام خواب دیده بودند عبایشان سوخته 
شهید بهشتی را خواسته بودند و به ایشان گفتند بیشتر مراقب خودتان باشید.. شما عبای من هستید 

این کتاب از مجموعه کتاب هاییست که در مورد زندگی و سیره برخی مسئولین جمهوری اسلامی نوشته شده است. 
کتاب مجموعه خاطراتیست از نزدیکان و آشنایان شهید در مورد ایشان. 
خاطرات بسیار کوتاه و مختصر است و یک دید کلی از شخصیت ایشان به ما می دهد. 
چیزی که در مورد شهید بهشتی بسیار جلب توجه میکند نظم در کارها و وقت شناسی ایشان است که برای هر دقیقه برنامه ریخته و از آن عدول نمیکند. 

بسیار بر سر قول و عهد ماندن حساس است حتی به بچه ها. 

و در نهایت مظلومیت ایشان است... ایشان در جایی به آقای رفیق دوست می گوید که این انقلاب الان از ما آبرو می خواهد و باید آماده باشیم که آن را هم بدهیم و دریغ نکنیم... 
اینکه الان هنوز بعد نیم قرن این انقلاب و نظام پابرجاست به خاطر از خودگذشتن های امثال این شهدای گرانقدر است.