معرفی کتاب آداب کتابخواری اثر احسان رضایی

آداب کتابخواری

آداب کتابخواری

4.0
153 نفر |
83 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

237

خواهم خواند

256

ناشر
جام جم
شابک
9786227676112
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1401/2/9

توضیحات

        خواندن کتاب راهی است برای کشف کردن، برای خیال کردن و آفریدن. خواندن راهی است برای زنده ماندن. 
ما در دنیای عجیبی زندگی می‌کنیم که کلمات به صورت مداوم از معنا تهی می‌شوند. ارزش‌های اخلاقی مرتب در معرض تهدید هستند. جبر زندگی، ما را مجبور به کارهایی می‌کند که خیلی‌هایشان را دوست نداریم و سرعت دنیای جدید، فرصت فکر کردن به این کارها را هم گرفته است. در این دنیای دیوانه‌وار، فقط در داخل صفحات کتاب است که کلمات باز هم همان معنایی را می‌دهند که همیشه داشتند. شجاعت، در آنجا شجاعت است و شرافت، شرافت. کلمات معنای واقعی دارند و به ما یادآوری می‌کنند که هنوز راهی برای نجات هست. خواندن مثل یک درمان است. یک شفای درونی. یک امید واقعی. چیزی که کسی نمی‌تواند آن را از ما بگیرد. 
این کتاب تلاشی است برای سرک کشیدن به همین دنیای شگفت‌انگیز پنهان در میان کتاب‌ها و راهنمایی برای لذت بردن بیشتر از فرآیند خواندن. 
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آداب کتابخواری

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آداب کتابخواری

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آداب کتابخواری

یادداشت‌ها

          به نام او

🔹️اول که این کتاب منتشر شد، راستش را بخواهید ناراحت شدم. به این خاطر که خودم طرح یک چنین کتابی را در ذهن داشتم و نزدیک پانزده یادداشت هم درباره کتاب و کتابخوانی نوشته‌ام. به طرح جلد هم حسودیم شد چون عاشق این عکس مرحوم نفیسی بودم و با خودم می‌گفتم گزینه خوبی برای طرح جلد کتاب هست.

🔸️من معمولاً از خریدن تازه‌های بازار سر باز می‌زنم که مهمترینش اولویتهایی‌ست که لزوماً چاپ اول نیستند و چون مدتی از نشرشان گذشته از لحاظ اقتصادی صرفه در خرید آنهاست، ولی خب بعضی مواقع نمی‌شود مقاومت کرد، احسان رضایی کتابی درباره کتاب و کتابخوانی نوشته است، نویسنده‌ای که آشنایی قدیمی است و به گردن تو و همسالان تو که کتاب‌خوان شده‌اند حق دارد و موضوعی که روز و شبت را در بر گرفته و از مواجهه مداوم با آن ناگزیری، دیشب به فروشگاه کیهان رفتم و از فروشنده محترم، کتابی درباره کتاب خریدم. از جایی که ده سال پیش در آنجا فروشنده کتاب بودم و اصلا ورود جدی من به این مقوله از آنجا شروع شد. الان که دارم اینها را می‌نویسم به این دقیقه پی‌برده‌ام.

🔸️کتاب مجموعه‌ای از یادداشتهای یک کتاب‌خوان حرفه‌ای است و بازگوکننده دغدغه‌های او در این سالهای کتاب‌خوانی است. نویسنده‌ای که از وجوه مختلف با مقوله کتاب درگیر بوده. هم کتاب‌خوان بوده هم خبرنگار کتاب هم ویراستار و هم نویسنده و ... کتاب از دقایق و نکاتی که بین تمام عشاق کتاب مشترک است پر است و از طرفی نثر رضایی که سالها در مطبوعات قلم می‌زند و دیگران را به کتاب و کتاب‌خوانی فرامی‌خواند آنقدر جذاب است که خود مشوق خوبی برای خواندن بما هو خواندن است. کتابی جمع و جور و خوش‌خوان که مطالعه‌اش را به تمام رفقا توصیه می‌کنم.

🔹️در آخر اینکه حالا که کتاب را تمام کرده‌ام نه تنها ناراحت نیستم بلکه خوشحالم چرا که یادداشتهای من تفاوت محسوسی با یادداشتهای جناب رضایی دارد، مشترکات کم نیست ولی خب  شکل و ساختار و یا برخی از مواردی که من می‌خواهم بگویم با این کتاب خوب تفاوت دارد. البته اگر روزی راضی بشوم که در قالب کتاب چاپش کنم. تا چاپ نشود انگار اصلا نوشته نشده.
        

64

          سر سفره بهت تعارف می کنن بیا یه لقمه بزن. از بقیه اصرار و از تو انکار. حقم داری، سیر سیری،این وسط نگاهت میافته به یکی که جوری با ملچ مولوچ غذا می خوره که تویی هم که سیری به خودت میای می بینی نه، انگار بدت نمیاد یه لقمه بزنی. نیم ساعت که می گذره می بینی اونایی که داشتن اصرار می کردن که بیا یه لقمه بزن حالا دارن بهت تیکه می ندازن که حالا خوب شد گفتی سیرم!
آداب کتاب خواری آقای رضایی هم دقیقا همینطوری دچارتون می کنه. اصلا جوری این فرایند خرید کتاب،کتابای چاپ اول و ... تعریف می کنه که اگر کتاب خون هم نباشی بعد از خوندن این تعاریف هوس می کنی حالا بری یه کتاب(رمان،علمی،دایره المعارف و...) هم بخونی. 
راستش من وقتی رمان می خونم حوصله ام سر میره بیشتر با اینجاش مشکل دارم که نویسنده بهت کلی جزئیات میده تا تو توی ذهنت بهشون تصویر بدی ولی من حوصله حلاجی کردن این همه جزئیات رو ندارم با اینکه حس تخیلم هم عالیه. ولی با خوندن آداب کتاب خواری گفتم برم یه سر هم به دنیای رمان و داستان بزنم.
کارآمد ترین بخش کتاب هم برای من "قصه ریش رستم بود "و راهکاری که بیان میشه. شخصی سازی کتاب باعث میشه ذهنت رو کامل درگیر کتاب کنی .به خودت میای میبینی چند ساعت گذشته و تو گرفتار فرایند شخصی سازی کتاب شدی.چه با نوشتن،چه با فکر کردن،چه با مباحثه ویا هر روش دیگه.
سعی کنید روند شخصی سازی کتاب رو برای خودتون یک اصل قرار بدید به نظر من مهم ترین قسمت کتاب خوانی هم همین قسمت هست.
        

59

          کم‌کم ترس برم داشته بود که نکند این همه علاقه‌ام به کتاب زیادی باشد! این همه شور و شوق برای تنها ماندن با کتاب و کتابخانه و آن کنج عزلت دیوار اتاقم. واقعا صحبت‌های بعضی دوستانم هم قدری بی‌تاثیر نبود :) چقدر تو بیکاری پسر، پول یامُفت خرج این کتاب‌ها می‌کنی که چه بشود، به جایش فیلم ببین و الخ. تا این‌که آقای احسان سینیور یا احسان پدر (باید کتاب را بخوانید تا قصه‌ی احسانَین را متوجه شوید) از گرد راه رسید و دلداری‌ام داد که تند نرو پسر جان! تازه کلی راه و آداب مانده تا عاشق کتاب بشوی و کتابخوار بنامیم‌ات؛ جا نزن.

بی‌اغراق هر فصل و روایتی را که خواندم؛ زیر لب د‌ه‌باری گفته‌ام: «وای! آفرین! دقیقا همین‌طوریه.» راستش کم‌تر کتابی خوانده بودم که این همه با وجودم و عادت‌های کتابخوانی‌ام سنخیت داشته باشد.

من می‌خواهم به همه‌ی شما بگویم که: «اگر کتابخوار هستید، آداب کتابخواری را بخوانید تا فکر نکنید که تنهایید؛ اگر هم نیستید که خب بخوانید تا با واجبات و مستحبات کتاب‌خواری عمیقا آشنا شوید...!»

«بورخس جایی گفته است: بهشت باید جایی باشد، شبیه یک کتاب‌خانه‌ی بزرگ. کسی که کتاب‌خانه دارد، برای خودش یک کنج عزلت دست‌وپا کرده که به خلوتکده‌ای از همه دور، وی باشد و وی باشد و وی باشد و کتاب‌هایش...» 

بیایید بیش‌تر در مورد کتاب و کتاب‌‌هایی که می‌خوانیم صحبت کنیم...
        

35

          معرفی کتاب «#آداب_کتابخواری» 
(روایت‌هایی از زندگی با کاغذ و کلمه )

نویسنده در مقدمه کتاب می‌نویسد که :« کتاب را به همه آن‌هایی تقدیم می‌کنم که همیشه خدا آن ته مه‌های دلشان شوق خواندن و خوردن یک کتاب دیگر دارند ». 

این کتاب برای آن دسته از مخاطبان کتابخور و یا به قول خودمان کرمِ کتاب ، حسّ تجربه کردن لحظات شیرین و مشترک با نویسنده است ؛مخاطبانی که تقریباً با نویسنده در بسیاری از دغدغه‌های آن و حتی شیوه کتابخوان‌شدن‌شان وجوه اشتراک فراوانی یافت می‌شود. «آداب کتـــابخـواری» گویا زبان حال همه کسانی است که در جاده ادبیات آرام گرفته‌اند و ادبیات برایشان پناهگاهی است که در آن می‌توانند سر پرشور خود را با خیال راحت بر زمین بگذارند و راه نجاتی برای خود پیدا کنند. 

این کتاب حتّی برای کسانی که به‌تازگی  پای در جاده شیرین و پرخاطره ادبیات گذاشته‌اند هم به مثابه یک کتاب راهنماست ؛راهنمایی برای چگونه انتخاب کردن یک کتاب خوب و یا چگونه قدم گذاشتن در این مسیر . 
        

23

          کتاب جالبی بود و اسمش هم به درستی و هوشمندانه انتخاب شده بود.
این کتاب درباره‌ی آداب کتاب‌خوانی‌ نیست و طبیعتاً به درد کسایی که می‌خوان یاد بگیرن با چه آداب و اصولی باید کتاب خوند، نمیخوره.
آداب کتاب‌خواریه و مخاطب خاص خودش رو داره.
کسایی که لذت عمیقی از غرق شدن در دنیای کتاب‌ها میبرن و احتمالا کلی خاطره‌ی جذاب از کتاب دارن، این کتاب رو دوست خواهند داشت.
محتوای چندان غنی و جدیدی نداشت شاید
البته چندتا نکته خوب هم ازش یاد گرفتم
ولی بیشتر جنبه‌ی خاطره بازی و گپ و گفت کتابی با چاشنی طنز داشت.

قلم روان و ساده و بامزه ای هم داشت و نویسنده برای هر بخش عنوان و شروع و پایان جالبی در نظر گرفته بود.
از نظر محتوایی بخوام بهش امتیاز بدم احتمالا ۳ از ۵ میشه.
ولی از نظر دلی و لذتی که ازش بردم، ۴ از ۵.

خودم فصل مربوط به اینکه چرا نباید کتاب امانت بدهیم رو بیشتر دوست داشتم!
با این شعر جذاب که میشه بالای سر کتابخانه‌ی شخصی نصب کرد:

ای آنکه کتاب خواهی از من
گر من ندهم تو را بد آید
معشوقه‌ی عارفان کتاب است
معشوقه به عاریت نشاید!
        

2

🌔🕊

🌔🕊

1404/2/1

          کتابها برای من مثل یه دسته کبوتر نامه بر می مونن، 
گاهی تکی، گاهی چند تا چند تا پر می کشن و میان و هر کدوم پیغامی رو بهم میدن، بعد از اون مدتی رو مهمونم هستن، روزگارمون به خوش و بش کردن  با هم میگذره، گاهی به بوسیدنشون، بوئیدنشون، به آغوش کشیدنشون ... درد دل کردن باهاشون..
هر کدوم با یه ادا و اطواری دلبری می کنه، 
با سبک و سیاق خودش،
با عطر و بوی مخصوص به خودش ...
بیشتر اوقات مهمونی که تموم میشه با قدردانی و شوق، پرشون میدم برن سمت یه پنجره، یه آشونه، یه چشم انتظار دیگه ...
با کلی آرزوهای خوب بدرقه شون می کنم ،
با حس و حال اون بچه ای که با هزار بیم و امید یه برگه از وسط دفتر مشق چهل برگه اش کنده، با وسواس قایقی ساخته و حالا که سپرده اش به آب جوی، براش دست تکون میده و از رقص دلنشینش روی گرده ی آب کیف می کنه،
گاهی اما، اون کبوتر های نامه رسون میان و دیگه نمی رن ... 
مسخ میشن،
یکی میشه " پوپک"، اون یکی دیگه "بوف"، یکی "درنا "...اون یکی" باشه "... یکی ...
هر کدوم کنجی از خلوت اتاقم رو تصاحب می کنن و زل می زنن بهم، موقر و صبور ...
می مونن و هر کدوم به نوعی توی بالا پایین های زندگی دست گیرم میشن، 
مثل کلی بزرگتر عاقل و امن...
اما گاهی با خودم فکر می کنم شاید بد نباشه از بعضی هاشون بخوام از این به بعد، یه برش کیک هویج بشن، با کرم پنیری و گردوی فراوون، یا شایدم بيسکوئيت کره ای با هل اعلاء ، یا حتی کوفته ی قزوینی با ترخون و مرزه تازه  ... آبگوشت بزباشی ... آبنبات زنجبیلی ... مربای توت فرنگی و وانیل ...چیزی ...
تا بتونم تو اوج اضمحلال...یه تیکه ازشون و بذارم کنج لپ روح خسته ام، سر صبر و با ولع بجوم و از عطر هل و دارچین و کره و توت فرنگی ...مست بشم، شفا بگیرم، 
مثل جنگجوی زخمی رو به موتی که نوشدارو رو سر کشیده دوباره نفس بکشم ، قیام کنم و بزنم به دل میدون ...
آره، شاید بد نباشه آداب کتاب خواری رو هم یادبگیرم 
کسی چه می دونه روزگار برامون چه خواب تازه ای دیده ...
باید جدی با کتابهام در این باره صحبت کنم .


        

8