یادداشت maryam torabi
1403/7/4
4.7
56
کتابی که امروز میخوام معرفی کنم خیلی متفاوته. کتاب شما رو در ابتدا با زنی آشنا میکنه که در یک شب سرد توسط همسرش از خونه پرت شده بیرون و گشتی ها بهش میگن چرا بیرونی؟ زهرا که باید زود ازدواج میکرده به عقد کسی درمیاد که از همون لحظه اول ازش خوشش نیومد. مخصوصا از چشمای آبیش. شوهرش، رجب از همون روز ازدواجشون دست روش بلند کرد و این شد پله اول کتک های این آدم بر تن زهرا. دوتا از پسرهای این دو نفر در راه خدا و در جبهه شهید شدن و رجب اینو تحمل نمیکرد و فکر میکرد زهرا باعث و بانی این کشتن ها هست برای همین یجورایی دل چرکین بود و این اونقدر عمیق بود که حتی اونو به این درجه رسوند که اتوی داغ روی دست همسرش بزاره این آدم با همه این اوصاف پدر ۲ تا شهید بود. برای بچه های کوچیکش شناسنامه نگرفته بود اما رفت یه زن دیگه گرفت و از جهاز پسرش برای خونه اون یکی زنش استفاده میکرد. موقع مرگش اونجا تازه فهمید چقدر سختی داده به زهرا. زهرایی که از یجا ببعد دیگه خودش کار میکرد تا گرسنه نمونن. نقطه پایان کتاب که باعث میشه در بهت و تعجب بمونی اینه که زهرا، رجب رو حلال کرد. روح بلندی داره. من این کتاب رو حتما توصیه میکنم گوش بدید. چیزی که تو این کتاب پررنگ هست اینه که ببین اصلا زهرا درسته شوهرش بهش بدی میکرد ولی اون مقابل به مثل نداشت. بدون اجازه شوهر جایی نمیرفت یا کار نمیکرد. اگه هم برفرض این اتفاق میوفتاد عذاب وجدان میگرفت. مقید بود به این اصل. رضایت شوهر براش مهم بود. آدم اگه ببینه مثلا شوهرش بهش بدی میکنه اونم دوتا میزاره روش و میگه اون اینجوریه چرا من نباشم؟ ولی زهرا اینجوری نبود. همینش عجیبه. هر لقمهای رو به بچه هاش نمیداد. این که دو تا پسرش راهی رو انتخاب کردن که به شهادت ختم شد بخاطر انتخاب خودشون بود نه زهرا. تربیت زهرا گرچه اثر داشت ولی بهرحال خودشون خواستن که این راهو برن و رجب اینو نمیفهمید و دق دلیش رو سر زنش درمیاورد. ولی نامردیه یه آدم باشه که جثه بزرگتری نسبت به یک جنس لطیف داشته باشه و زورشو با کتک زدن نشون بده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.