شهید آوینی را نمیشناختم. لااقل آنطور که باید و شاید نمیشناختم. یکی دو تا از کتابهایش را خوانده بودم و صدای ملکوتیاش در روایت فتح، که گاهگاهی از جاهای مختلف به گوشم رسیده بود. میدانستم سالها پس از پایان جنگ، در مناطق عملیاتی و به نیت مستندسازی به شهادت رسیده است. همین و بس!
اما شخصیتی که از شهید در لابهلای سطرها و روایتهای این کتاب شناختم، چقدر عجیب و والامقام بود.
میزان رقیقالقلب بودن آقا مرتضی، کوشش و تلاش شبانهروزیاش برای رشد و ارتقای «هنر انقلابی» و روی زمین نماندن فرمایشات مقام ولایت فقیه(چه در زمان حیات امام خمینی(ره) و چه بعد از ایشان)، حجم بالای مبارزه با نفس و خودسازی و خیلی ویژگیهای دیگری که نمیتوان تک به تک گفت، لایه لایههای شناختم را عمیق میکرد.
از معایب این مستند داستانی، کمبود روایت از زندگی خانوادگی آقا مرتضی بود که در پایان نویسنده علتش را گفته بود.