معرفی کتاب خط مقدم اثر undefined

در حال خواندن

خوانده‌ام

خواهم خواند

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خط مقدم

نمایش همه

نسرین مختاری

1403/8/18

خط مقدم

4.6

صفحۀ 40

فقط این را می دانم که تو را دوست دارم برای رضای خدا.

نسرین مختاری

1403/8/29

خط مقدم

4.6

صفحۀ 260

بعد از دعا دست‌هایش را بالا برد:" خدایا تو شاهدی که ما نمی‌خواهیم مردم عراق را بکشیم، ما می‌خواهیم شقی‌ترین مردی که روی زمینِ تو می‌شناسیم را از بین ببریم، خودت این موشک را توی فرق سر صدام بزن."

نسرین مختاری

1403/8/29

خط مقدم

4.6

صفحۀ 364

بچه‌ها من فکر می‌کنم ما باید دستمون روی زانوی خودمون باشه امروز اگه جرات نکنیم این تجهیزات رو باز کنیم و درست کنیم دیگه شاید هیچ وقت دیگه هم این کار رو نکنیم. اسلحه دشمن امروز روی شقیقه زن و بچه ماست. چشم اون مادری که با هر آژیر قرمز بچه‌شو بغل می‌کنه و از ترس می‌لرزه، به ماست.

نسرین مختاری

1403/8/29

خط مقدم

4.6

صفحۀ 315

حسن آقا عاشق کوه نوردی بود. پایش که به کوه می‌رسید عوض می‌شد. بذله گویی و شوخ طبعی اش را آن پایین جا می‌گذاشت و توی لاک خودش فرو می‌رفت. زیر لب ذکر می‌گفت و فکر می‌کرد. آهسته و یکنواخت قدم برمی‌داشت و دیرتر از همه خسته می‌شد. خیلی از مشکلات کاری و زندگیش را حین کوه نوردی برای خودش حلاجی کرده و راه حل پیدا کرده بود. کوهستان برایش آرامش دیگری داشت.