معرفی کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ ۲ اثر جی. کی. رولینگ مترجم ویدا اسلامیه

هری پاتر و یادگاران مرگ ۲

هری پاتر و یادگاران مرگ ۲

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.8
50 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

125

خواهم خواند

4

ناشر
شابک
9879648944402
تعداد صفحات
436
تاریخ انتشار
_

توضیحات

کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ ۲، نویسنده جی. کی. رولینگ.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هری پاتر و یادگاران مرگ ۲

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و یادگاران مرگ ۲

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

1404/6/31 - 21:58

راهنمای کشف قتل از یک دختر خوبدختر خوب، خون بد خوب مثل مرده ها

تابستون ۱۴٠۴

13 کتاب

خب الان آخرین ساعات تابستون هست و این لیست رو درست کردم تا هم یادم بمونه این سه ماه چه کتابایی خوندم و هم اینکه یه بار دیگه نظرمو راجع بهشون بگم. آخرای خرداد هم زمان با جنگ، "راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب" رو شروع کردم و بین سیزده تا کتاب لیست، از همه بیشتر دوسش دارم. خیلی مجذوبم کرد و حواسم رو از اخبار تلخ جنگ پرت میکرد. جلد دومش یعنی "دختر خوب، خون بد" هم زیادی قشنگ و غمگین بود برای من، جوری که آخراش تا تونستم گریه کردم. جلد سوم از بقیه جلدها هیجانی‌تر بود و واقعا دوسش داشتم. یه جلد فرعی هم هست که ربطی به اتفاقات اصلی داستان نداره اما برای شناخت بیشتر شخصیت‌ها جالب بود. بعد این مجموعه، دو تا کتاب از کالین هوور خوندم و الان که دو ماه از خوندنش گذشته، بیشتر عاشقش شدم. "ما تمامش میکنیم" درمورد یه دختر به نام لیلی هست که با یه پسر به اسم رایل آشنا میشه و اتفاقات مختلفی براشون میفته. "ما شروعش میکنیم" ادامه‌ی این کتابه و ماجراهای جلد اول رو تکمیل میکنه. به نظرم علاوه بر عاشقانه بودنش، آموزنده هم بود و خیلی دوسش دارم. "قتل در خانواده" یه داستان جنایی بود که در قالب گفتگو بیان شده و شخصیت‌ها یه پرونده قتل رو حل میکنن. حقیقتا من زیاد دوسش نداشتم اما خب خیلی معروف شد و طرفدار زیاد داره. درمورد "هری پاتر و یادگاران مرگ ۲" باید بگم که کلا هری پاتر جایگاه ویژه‌ای تو قلبم داره و مجموعه‌ی مورد علاقمه. این جلد خیلی قشنگ بود ولی خب نه به اندازه‌ی جلدهای قبل. اونا رو بیشتر دوست دارم. یه تخیلی_فانتزیِ جذاااب. "انسان در جستجوی معنا" یه داستان روانشناسی بر اساس واقعیته که درمورد اتفاقات اردوگاه کار اجباری زمان جنگ جهانیه و نویسنده که خودش اونجا حضور داشته، رفتار و شخصیت آدم‌ها از جمله افراد اردوگاه کار رو تحلیل میکنه و به این مسائل روانشناختی میپردازه. "چه کسی پنیر مرا جابجا کرد" یه داستان کوتاهه که متن روونی داره و میشه تو یه روز تمومش کرد. درس اصلی‌ای که ازش میگیریم اینه که تو زندگی وقتی یه چالشی برامون ایجاد میشه خودمونو سریع با شرایط وفق بدیم و اینکه خیلی وقتا تغییر کردن لازمه! "شب‌های روشن" و "مرگ ایوان ایلیچ" هم فکر نکنم توضیح زیادی بخواد چون اکثر کتابخون‌ها میشناسنشون. هردو داستان‌های کوتاه و ادبی هستن و خیلی تاثیر گذار و زیبا ان. و آخرین کتاب یعنی "بازگشت" که هنوز نتونستم تمومش کنم. کل شهریور وقت داشتم بخونمش اما حدودا ۱٠٠ صفحه اول خیلی کند پیش رفت و الانم که جذاب شده، مدرسه ها شروع شده:)) این سه ماه، پر کتاب‌ ترین سه ماه زندگیم بود. شاید نسبت به سنم خیلی کمتر از هم سن و سالام کتاب خونده باشم و این تعداد کتاب، خونده شده‌های یک ماه یه کتابخون دیگه باشه؛ ولی چون برای من اولین تابستونی بود که بالای ده تا کتاب خوندم خیلی جذاب بود و مثل یه دستاورد میمونه برام. انصافا هم کتابای خوبی خوندم، مثلا همین "بازگشت" با اینکه حتی به نصفش هم نرسیدم،خیلی کشش داره و علمی تخیلی‌ایه که خوندنش تمرکز بالا میخواد و محو اتفاقات داستان میشی. دوست داشتم بیشتر بخونم ولی کتابای کتابخونم تقریبا همه خونده شدن و باید امیدوار باشم چند ماه دیگه برای تولدم کتاب هدیه بگیرم(که احتمالا نمیگیرم) کاش همه کتابخونا متحد شیم بریم اعتراض کنیم به هرکی که لازمه بلکه قیمت کتاب بیاد پایین. به قول یه آقایی تو اینستا، تعداد کتابخون‌ها تو ایران همینجوریش کم هست حالا سال به سال قیمت‌ها رو جوری بالا میبرن که همین تعداد اندک هم نتونن کتاب بخرن. خلاصه اینکه این کتابای لیست پایین مخصوصا مجموعه راهنمای کشف قتل، عمیقا تو قلبم جا دارن.

0

اژدهای کتاب

اژدهای کتاب

1403/8/13 - 02:41

هری پاتر ومحفل ققنوس (هری پاتر5)هری پاتر و جام آتشهری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

کتاب‌هایی که رولینگ ایده‌هاش رو از روشون کپی کرده

57 کتاب

* مجموعه‌ی دریازمین(1968) از ارسولا لگویین، از معروفترین کتابا درباره‌ی یه قلعه جادوییه که یه مدرسه است برای آموزش جادوگرای جوان. تو مصاحبه‌ای که لگویین با گاردین سال 2005 داشته می‌گه:«من از منتقدان متحیرم که کتاب اول هری پاتر را اوریجینال به حساب آورده‌اند. رولینگ خصوصیات زیادی دارد اما اصالت در میانشان جایی ندارد. این است که آدم را آزار می‌دهد.» هیچوقت از خودتون پرسیدین چرا بالای 20 ناشر دست‌نوشته‌ی اولیه رولینگ از هری پاتر رو رد کردن و دست‌آخر یه ناشر کوچیک حاضر شده با تیراژ محدود چاپش کنه؟ خب من براتون توضیح می‌دم. هری پاتر یه دستمال‌سفره هزار تیکه‌ی کپی شده از ایده‌های کتابای مختلفه. * مجموعه هفت جلدی بدترین جادوگر(1974) از جیل مورفی تو مجموعه بدترین جادوگر یه مدرسه‌ی شبانه‌روزی جادوگری داریم(یه قلعه که رولینگ هاگوارتز رو ازش کپی زده) که یه جادوگر بد سعی داره مدام توش نفوذ کنه(سلام ولدمورت!) شخصیتای اصلی هم سه تا دوست(مثل رون و هری و هرمیون) هستن که همکلاسی بلوند و نازپروردشون(مثل مالفوی) و دو تا وردستش (مثل کراپ و گویل) یکسره آزارشون می‌دن. این مدرسه گروهبندی داره و استادای سختگیر که نفر اصلیشون یه استاد معجون سازیه(سلام اسنیپ). مسابقه‌ی جارو سواری هم داره(واقعا خسته نباشی رولینگ با کویدیچت) و هر دانش‌آموزی هم باید یه حیوون دست‌آموز داشته باشه. حتی شروع هر سال تحصیلی هم با یه سرود شروع می‌شه. درس‌ها هم دقیقا همون درس‌های هاگوارتز هستن. لباس فرم و کلاه جادوگری و قلم پر و اینها هم جز فضاسازی داستانه. یعنی رولینگ هیچ خلاقیتی توی این موارد هم تو مجموعه‌ش‌ نداشته. از اینا بگذریم مک‌گناگال یه زیراکس از مدیر این مدرسه است. چه خصوصیات ظاهری و چه شخصیتی. یعنی امکان نداره‌ها که شما خانم ککلز رو ببینید و یاد مگ‌گناگال نیفتید. مخصوصا که مجموعه تصویرگری هم داره. این مدرسه جادوگری حتی یه جنگل هم ضمیمه‌ش داره. اینها فقط یه سری از کپی‌های رولینگ از این مجموعه هستن. ایراد اصلی اینجاست که رولینگ حتی به پلات‌های این مجموعه هم رحم نکرده و هر جا میلش کشیده اونها رو هم کپی کرده. جلد اول این مجموعه شخصیت بد قصه جاروی شخصیت اصلی رو طلسم می‌کنه تا مسابقه‌ش رو خراب کنه، درست مثل همون بخشی که رولینگ هم توی جلد اول هری پاتر کپی کرده. توی جلد سوم هم یه جادوگری داریم که مدت‌هاست تبدیل به قورباغه شده. اینم دقیقا مثل اون جادوگری که تو کتاب سوم هری پاتر معلوم می‌شه مدت‌ها موش بوده و سال به سال با خانواده‌ی ویزلی می‌رفته هاگوارتز و بر می‌گشته. در «بدترین جادوگر» یه فستیوال هم هست برای هالووین که خب رولینگ دیده دیگه واقعا ضایع می‌شه، پس جاش رو با کریسمس و میهمانی یول عوض کرده. توی یه جلد دیگه هم شخصیت بد قصه خودش رو با معجونی که توی پاتیل درست می‌کنه به شکل یه استاد دیگه درمیاره تا از این طریق بتونه ناشناس خودش رو وارد مدرسه بکنه. این شما رو یاد چی میندازه؟ بله! طرح داستان جلد چهارم هری پاتر و اون یارو که با خوردن مرتب اون معجون خودش رو جای یکی از استادای هاگوارتز جا می‌زنه. غیر از اینها فضاسازی و لحن شخصیت‌ها و دیالوگ‌های هری پاتر و حتی تنبیه‌هایی که شاگردها می‌شن هم سراسر یادآور همین مجموعه است. * گروشام گرینج(1988) از آنتونی هورویتس شخصیت اصلی یه پسر به اسم دیویده که خانواده‌ش ازش بدشون میاد.(واو! سلام هری!) تقریبا هر المانی که در هاگوارتز هست یه کپی آشکار از مدرسه‌ی جادویی این کتابه. تابلوهای سخنگو. رمز عبور برای ورود به خوابگاها. اشباح و معلم‌هایی که روح و گرگینه هستن. رسیدن به مدرسه‌ی جادوگری با قطار. فرستادن دعوتنامه با پرنده. البته رولینگ کلی خلاقیت به خرج داده و کلاغ رو کرده جغد! بعد از اون می‌رسیم به مسابقه‌ی جادوگری. مسابقه‌ی جام آتش یه کپی از مسابقه‌ی جام نحس این کتابه. رولینگ حتی به خودش زحمت نداده چیزی رو که شرکت‌کننده‌ها دنبالش هستن عوض کنه و هری و بقیه باید برن بازم جام پیدا کنن. * راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون حتی دروازه‌ی ورود به دنیای جادویی رو هم رولینگ از کتاب راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون کپی کرده. یعنی یه سکو توی ایستگاه کینگز کراس لندن. فقط رولینگ اسمش رو از سکوی سیزده به سکوی نه و سه چهارم تغییر داده. توی کتاب «راز سکوی شماره‌ی 13» شخصیت اصلی با یه خانواده‌ی بدجنس و پسر شرور و چاقشون مجبوره زندگی کنه. خب، اینم از کپی عمو و ورنون و خاله پتونیا و اون پسر چاقشون. * بازی کامپیوتری مجموعه‌ی جادوگری (1991) که بازم توی به مدرسه‌ی جادوگری می‌گذره و حتی شخصیت اصلیش همون ظاهر و عینک هری رو داره. با کلاه جادوگری و لباسای فرم و غیره. * خانه‌ی جادوگران(1991) از جین یولن. که اونجا هم یه پسر یتیم به اسم هری، ام ببخشید، هنری! میره به یه مدرسه‌ی جادوگری و باید یه پیشگویی رو محقق کنه و یه جادوگر شرور رو شکست بده. * مجموعه‌ی ماجراهای پریدین (1968) از لوید الکساندر. تو این قصه یه پسر یتیم داریم که از مرگ نجات پیدا می‌کنه و در سرنوشتشه که یه شر بزرگ رو شکست بده. (وای بازم سلام هری!) کاراکترهای مشابه و پلاتی که حول مسئله‌ی جاودانگی می‌گرده.(یاد جلد آخر هری پاتر افتادین؟ آفرین بر شما!) اتفاقات هر جلد مجموعه‌ی «ماجراهای پریدین» هم مثل مجموعه‌ی هری پاتر توی سال‌های پیاپی و دنبال هم اتفاق میفته. برای کسانی که متعصبانه مجموعه‌ی هری پاتر و رولینگ رو می‌پرستن، ناراحت‌کننده است اما حقیقت اینه که خلاف تصور عامه، رولینگ ابدا نویسنده‌ی خلاقی نیست. اون فقط یه اسکی‌کننده‌ی ماهره که ایده‌های نویسنده‌های خلاق و با استعداد دیگه رو کنار هم گذاشته و با عوض کردن جنسیت شخصیت‌ها و دستکاری سنشون یه قصه سر هم کرده که از قضای روزگار مردم بهش اقبال نشون دادن. و البته این وسط به هیچوجه نباید کمک ویراستارهاش، قدرت تبلیغات و نقدنویسی‌های جهتدار و بعدتر اقتباس سینمایی رو در همه‌گیر شدن قصه‌ش دست‌کم گرفت. این لیست باز هم تکمیل می‌شود.

16

یادداشت‌ها

لیما

لیما

1403/4/9 - 16:00

        انقدر برای لوپین و اسنیپ اشک ریختم که حس میکنم خودم تموم شدم نه کتاب هری پاتر.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

میم الف

میم الف

1403/1/4 - 03:45

        اشک ریختم؟ بله، با مرگ سیریوس، دامبلدور، هدویگ، مودی، دابی، فرد، لوپین و تانکس... 
این فصل هایی که با سرعت سپری شدن و روز هایی که با ماجرا های هری پاتر می‌گذشت شاید و شاید قلم بی نظیر خانم رولینگ و برگردان خانم اسلامیه آنچنان من رو با تک تک شخصیت های آشنا و دوست داشتنی همراه کرده بود که مرگ و فقدان هر کدوم در کنار هری و در داستان قلبم رو به درد می‌آورد. 
پند ها در داستان ها نهفته ست و این ماجرای پر ماجرا هم خالی از اندرز نیست؛ اما اونچه که جاودانه ست دنیاییه که هری پاتر در یازده سالگیش دوباره به اون پا گذاشت و در حالی که تنها هفده سال داشت به جنگ پایان داد. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

24

          یادداشت به هاگوارتز:

هاگوارتز عزیز،

این چند خط رو برای چی می‌نویسم؟ شاید به این دلیل که نمی‌تونم از دنیای جادوییت جدا بشم، شاید به این دلیل که بعد از مدت ها هنوز حس می‌کنم توی این راهروهای سنگی پر از رمز و راز قدم می‌زنم. همیشه برام سوال بود که چرا هیچ وقت به‌طور کامل از دنیای تو جدا نمیشم. شاید دلیلش اینه که با هر صفحه‌ای که ورق زدم، بیشتر از همیشه احساس کردم که تو بخشی از منی.

درس‌های زندگی که از هری و دوستانش گرفتم:

شجاعت در مواجهه با ترس‌ها: هری و دوستانش هیچ وقت از تاریکی نمی‌ترسیدن، حتی وقتی معلوم نبود چی منتظرشه. این باعث شد که همیشه به خودم یادآوری کنم که برای مقابله با مشکلات باید شجاع بود، حتی اگر نتونم راه‌حل‌ها رو ببینم.

دوستی واقعی: بهترین چیزی که هری پیدا کرد، دوستی واقعی با رون و هرمیون بود. این بهم یاد داد که توی سخت‌ترین لحظات هم میشه به دوستان وفادار تکیه کرد.

پذیرفتن خود: حتی وقتی هری می‌خواست شبیه پدرش بشه، یاد گرفت که باید خودشو بپذیره. این یعنی هیچوقت نباید به کسی اجازه بدیم که ما رو از مسیر خودمون منحرف کنه.


چند لحظه خاطره‌ای که همیشه توی ذهنم می‌مونه:

لحظه‌ای که هری به رون و هرمیون گفت: "ما از اینجا نمی‌ریم." این جمله یه حس همبستگی و تعلق داشت که واقعاً توی زندگی به من انگیزه داد.

وقتی هری در تالار اسرار با تام ریدل رو در رو شد. اون لحظه برای من یه درس از جرات و حقیقت بود. همیشه باید برای حقیقت بجنگی، حتی اگه بهای سنگینی داشته باشه.


و در نهایت، چیزی که از تو یاد گرفتم: که زندگی یه معجون جادویی از خوشی‌ها و سختی‌هاست. باید همیشه با امید و ایمان به جلو بری، حتی وقتی که دنیا پر از تاریکی به نظر میاد.

مرسی از این که همیشه با من بودی، حتی وقتی صفحه‌ها تموم شد.

با محبت،
[جادوگری به نام جود]
سیریوس بلک عزیزم:

وقتی به یاد سیریوس بلک می‌افتم، قلبم پر از احساسات پیچیده می‌شه. او نه تنها یک پسر آزاد و شجاع بود، بلکه یک دوست واقعی بود. حتی وقتی همه فکر می‌کردن او یه قاتل بی‌رحم هست، واقعیت چیزی متفاوت بود. سیریوس به من یاد داد که زندگی همیشه به سیاهی و سفیدی تقسیم نمیشه و هر کسی ممکنه تحت شرایط سخت دچار اشتباهاتی بشه.

سیریوس، دوست حقیقی هری:

سیریوس نشون داد که حتی در سخت‌ترین لحظات، همیشه می‌شه در کنار کسانی که دوست داری بود. اون به هری نه تنها به عنوان یک پسرِ یتیم نگاه نکرد، بلکه او رو مثل پسر خودش می‌دید. این برای من یادآوری بود که عشق و دوستی فراتر از خون و نسبه.

وقتی سیریوس می‌خواست هری رو از دنیای تاریک جادوگری نجات بده، همیشه برای اون آماده بود. سیریوس به من یاد داد که در دنیای واقعی هم باید مثل او برای کسانی که دوست داریم، از خودگذشتگی کنیم.


سیریوس و آزادی: سیریوس همیشه برای آزادی خودش جنگید و حتی وقتی زندان آزکابان نتونست روح آزاد او رو بشکند، فهمیدم که آزادی حقیقی به انتخاب‌های خود فرد بستگی داره، نه به شرایط محیطی.

و در نهایت، سیریوس به من یاد داد که: هیچ چیزی مهم‌تر از وفاداری به دوست‌ها و ایستادن در کنار کسانی که به آنها اعتقاد داری نیست. حتی در لحظات دشوار، باید برای کسانی که دوستشان داریم، مبارزه کنیم.

سیریوس بلک همیشه در قلب من جایی خواهد داشت. او نه تنها یک شخصیت در دنیای هری پاتر، بلکه الگویی از شجاعت، صداقت و عشق به دوستانش بود.
        

32

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

1404/5/13 - 23:47

          شخصیت‌های منفی، منفی‌اند چون ماجرا از زبان قهرمان داستان روایت میشه. چی میشه اگه زاویه دیدمون نسبت به داستان تغییر کنه؟ چی میشه اگه بفهمیم بعد از این همه مدت، شخص اشتباهی رو قضاوت کردیم؟ 
احتمالا اکثر علاقه‌مندان فیلم و کتاب حداقل یه بار اسم هری پاتر رو شنیدن. خب، تو مجموعه کتاب هری پاتر شما با احساسات گوناگونی روبه‌رو میشید. اشک میریزید و غصه میخورید، از خنده ریسه میرید، نفرت میورزید، عاشق میشید، حسرت میخورید و آرزو میکنید که در همچین دنیایی زندگی کنید. 
من اول از طریق فیلم‌های هری پاتر با این دنیا آشنا شدم و بعد از چند ماه به سراغ کتاب‌هاش رفتم. 
این جلد نزدیک دو سال بود که برای من طلسم شده بود و نمیتونستم تمومش کنم. نه چون برام جاذبه نداشت و خسته شده بودم، نه. حقیقتش تنبلی میکردم برم ادامه‌ش بدم چون باید از طریق پی‌دی‌اف میخوندمش، اما بالاخره طلسمش شکست. 
سلیقه‌ها متفاوتن. شما ممکنه از اون دسته افرادی باشید که در وصف هری پاتر بگن "زیادی تخیلیه و مسخرست" یا بگید "یه داستان بچگونست" و یا حتی کم لطفی کنید و از صفت "زشت/حوصله سر بر" استفاده کنید. یا ممکنه مثل من عاشقش باشید و تو قلبتون یه اتاقک مخصوص براش داشته باشید. 
خب این بستگی به سلیقتون داره و کاملا محترمه. اما میخوام بگم هری پاتر برای من چه جایگاهی داره. 
هری پاتر همون دنیاییه که من همیشه آرزوی دیدنش رو داشتم. قلعه‌ی بزرگ و دوست داشتنی هاگوارتز با چیدمان کلاسیک، حیوانات و گیاهان عجیب غریب، چوب‌دستی‌های جادویی، افسون‌ها و وردهای مختلف و دنیایی بدون گوشی و به جای اون، نامه‌هایی که توسط جغدها حمل میشن. 
تمام صفحات و خطوط کتاب‌های هری پاتر برای من حس زندگی داشت، بهترین تجربه‌ی کتابخوانی بود برام. 
همه‌ی شخصیت‌‌ها عمق داشتن و بسیار قوی از ذهن خلاق نویسنده، زاده شدن. 
جی. کی. رولینگ عزیزم، قلم فوق‌العاده‌ای داره و شما رو غرق اتفاقات داستان میکنه. 
برای یه بارم شده به این مجموعه یه شانس بدین، شاید شیفته‌ش شدین.
و اگر خواستین این کارو کنین، من پیشنهاد میکنم اول فیلم رو ببینید و بعد اگه دوسش داشتین کتابو بخونید. 
. 
از اینجا به بعد هم برای فیلم هم کتاب اسپویل داره: 
. 
همه از سه شخصیت اصلی میگن، اما من میخوام از دراکو بگم. از پسر مظلومی که قربانی قدرت پدرش شد، پسری که انقدر تنها بود که با این هوش و ذکاوتش دوستانی مثل کراب و گویل نصیبش شد. کسی که از لحظه‌ی تولدش تو گوشش خوندن "اصالت اصالت اصالت"، از هر نظر غنی بود اما از لحاظ عاطفی؟ 
هیچ‌جا به اندازه‌ی جلد شاهزاده‌ی دورگه دلم براش نسوخت. اون فقط یه پسر تنها بود که بدون خواست قلبی خودش وسط اون همه مرگ‌خوار اسیر شده بود. اون نمیخواست دامبلدور، کسی که چندین سال معلمش بود رو بکشه، نمیخواست حضور هری داخل عمارتشون رو به خانواده‌ش لو بده. نمیخواست به هیچکدومشون آسیب بزنه. اون فقط یه پسربچه بود که هری پاتر _پسری که زنده موند_ به درخواست دوستیش جواب منفی داد. 
پارسال یه متن خوندم که نظر رولینگ رو درمورد شخصیت دراکو مالفوی نوشته بود. آیا اون گناهکاره؟ یا فقط یه پسریه که قربانی شد؟ 
خب رولینگ اینطور اظهار داشت که هرچقدرم دراکو قربانی بوده باشه، حتی اگه هیچکدوم از کارهای بد خانوادش رو تایید نکنه، باز هم شخصیت منفی‌ای هست و در هر صورت گناهکاره. حق انتخاب داشت و اینطور انتخاب کرد. 
اما من بازم معتقدم محیط میتونه رو آدم اثر بذاره و دراکو رو عمیقا دوست دارم. 
درمورد تفاوت بین کتاب و فیلم، بدیهیه که کتاب کامل‌تر و با جزئیات بیشتریه، پس صددرصد قشنگتره از نظر من. اما اگر فیلمشو ندیده بودم شاید به این شدت علاقه‌مند نبودم به این دنیا. خوشحالم که اول فیلم رو دیدم بعد کتابو خوندم چون الان انگار تکه‌های پازل برام کامل شده و زاویه دید بازتری به اتفاقات داستان دارم، اگه اول کتابو میخوندم، با دیدن فیلم تفاوت‌ها خیلی بیشتر به چشمم میومد. 
مثلا جلد پنجم _محفل ققنوس_ تو فیلم انگار هیچ چیز خاصی نداره. فقط همون ارتش دامبلدور خیلی به چشم میاد درحالی که داخل کتاب فضای خیلی متفاوتی داشت. جلد پنج و شش بخش قابل توجهیش داخل خونه‌ی ویزلی‌ها بود. حتی کارنامه‌ی امتحان هری رو دیدیم. انقدر جزئیات زیبا داشت که محفل ققنوسی که فیلمش رو کمتر از همه دوست داشتم، کتابش جزء بهترین‌ها شد برام. این جلد هم همینطوره. من اونقدر که فیلم‌های قبلیو دوست داشتم، از این یکی زیاد خوشم نمیومد. فضاش زیادی تاریک بود و ماجراها با سرعت زیاد نشون داده شدن اما کتاب انقدر همه چیز رو مفصل گفته که هیچ ابهامی باقی نمیمونه. 
دامبلدور، کسی که فکر کنم هممون خیلی دوسش داشتیم، الان نمیتونم مثل قبل بهش نگاه کنم، دیگه بهش اعتماد هم ندارم. 
اسنیپ، پروفسور عزیزم، همه‌ی ماهایی رو که قضاوتت کردیم ببخش، تو شجاع‌ترین مرد این دنیا بودی، هستی و خواهی بود. 
هرماینی، لونا و جینی قشنگم، دخترای مورد علاقم که هرکدومشون یه‌جوری برام عزیزن.(ناگفته نمونه که به نظرم من ترکیبی از هرماینی و لونا ام) 
از پروفسور مک گونگال میخوام به عنوان یه استاد جسور و مهربون یاد کنم. 
خانواده ویزلی دوست داشتنی، آرتور و مالیِ مهربون، فرد و جورج بامزه و بقیشون که هرکدوم جذابیت خودشونو دارن. 
شخصیت منفور؟ قطعا جیمز پاتر، آمبریج، بلاتریکس، لوسیوس مالفوی و پتی‌گرو و در آخر ولدمورت. 
احتمالا تو همه‌‌ی دفتر کتابا و پیامرسانا و برنامه‌های داخل گوشیم یه اسمی از هری پاتر هست. 
قلبم متعلق به دنیای هری پاتره.:) 
از سریالش که جدیدا دارن میسازن انتظارات زیادی دارم. مخصوصا که از بازیگراش خوشم نمیاد. 
از اونجایی که ما ماگل زاده نیستیم، بیاید همگی چوب‌دستی‌هامونو بالا ببریم و به احترام از دست رفتگان هاگوارتز و دنیای جادوگری، یک دقیقه سکوت کنیم. 
برای جیمز و لیلی پاتر، برای سوروس اسنیپ، سیریوس بلک، ریموس لوپین، نیمفادورا تانکس، آلبوس دامبلدور، پروفسور مودی، فرد ویزلی. 
برای سدریک دیگوری، کالین کریوی، هدویگ و  دابی. 
پ. ن: به امید روزی که مجموعه‌ی کامل و زبان اصلی رو داخل کتابخونم قرار بدم.:) 
        

2

(: Hanifa

(: Hanifa

1404/6/17 - 22:52

          اگه بهم بگن تابستون امسالم چه رنگی داشت،
با چی گذشت و مغز و ذهن و وجودم درگیرش شد،
قطعا می‌گم رنگ هاگوارتز و هری‌پاتر:)
.
از دوسال پیش می‌خواستم این مجموعه رو بخونم و امسال بلاخره شروع کردم،
علاقه‌ای نداشتم، از روی کنجکاوی و اینکه ببینم چرا این مجموعه اینقدر معروف شده تصمیم به خوندش گرفتم.
و حقیقتا، هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کردم که عاشق این کتاب بشم و یک نفس همه جلد‌هاش رو بخونم.
دنیای جادوگری هری‌پاتر، تجربه‌ای بود که با هیچ کتابی تجربش نکردم،
شخصیت‌های دوست‌داشتنی و جذاب،
که همشون دست به دست هم دادن تا مفهوم جدیت، شجاعت، رفاقت، محبت، غیرت، فداکاری، و از همه مهم‌تر عشق و مرگ رو به ما برسونند.
هرچی از وسعت دنیای هری‌پاتر بگم کم گفتم، در این حد که حتی خانم رولینگ به فکر واحد پول جادوگرا، بانک و بیمارستان و وزارت مخصوص خودشون، حمل و نقل، موجودات و گیاهان عجیب‌الخلقه‌ی جادویی و خوراکی‌های بامزه‌ی جادویی هم بود؛ عجیب نیست که پنج سال تمام، 
فقط روی محیط و شخصیت‌ها تمرکز کرده بود.
قلم سحر‌آمیز خانم رولینگ تو بیان احساسات، فضا و شخصیت‌ها، به جرئت می‌تونم بگم اصلا و ابدا نظیر نداره.
ممنونم خانم رولینگ،
ممنونم که دنیایی رو خلق کردی که بهترین لحظات زندگیم رو باهاش گذروندم، 
هری‌پاتر، اولین کتابی بود با هرلحظش زندگی کردم،
ذوق‌زده شدم، اشک ریختم، از هیجان و جذابیت کتاب، سر از پا نشناختم.
خانم رولینگ،
تو خالق شخصیتی هستی که تا دقیقه‌ی آخر ازش متنفر بودم، ولی از اون، یه آدم عاشق و قهرمان ساختی،
خالق تبهکاری که جز اصالت‌پرستی، خودخواهی و ترس از مرگ، کار دیگه‌ای بلد نبود،
کتابی رو نوشتی که به بهترین و زیباترین نحو ممکن، عشق، محبت و همبستگی رو درک کردم.
کتابی که هیچچچچ ردی از کلیشه، داستان‌های بی‌مفهوم و توخالی نداشت.
و هیچ‌وقت این تابستون رویایی،
دقایقی که به خوندن این کتاب گذرونم و درس‌هایی که ازش یاد گرفتم رو فراموش نمی‌کنم.
کتاب نمی‌گم، هری‌پاتر یه شاهکار محضه،
شاهکاری که هیچچچ رمانی رو دستش نیومده، نمیاد و نخواهد اومد.
.
𝑯𝒂𝒓𝒓𝒚, 𝒔𝒖𝒇𝒇𝒆𝒓𝒊𝒏𝒈 𝒍𝒊𝒌𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒑𝒓𝒐𝒗𝒆𝒔 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒔𝒕𝒊𝒍𝒍 𝒂 𝒎𝒂𝒏! 𝑻𝒉𝒊𝒔 𝒑𝒂𝒊𝒏 𝒊𝒔 𝒑𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒇 𝒃𝒆𝒊𝒏𝒈 𝒉𝒖𝒎𝒂𝒏.
هری، رنج کشیدن نشون می‌ده تو هنوز یه انسانی! درد بخشی از انسان بودنه. [آلبوس دامبلدور]
        

20