بریده‌ای از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ ۲ اثر جی. کی. رولینگ

🩷🤍🩷

🩷🤍🩷

1403/2/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 93

پیچ تنظیم رادیو چرخی زد و چراغ های پشت صفحه تنظیم آن خاموش شد.هری،رون و هرماینی هنوز لبخند به لب داشتند.شنیدن صداهای گرم و آشنا، عامل خارق العاده ای در تقویت روحیه شان بود.هری چنان به انزوای خودشان عادت کرده بود که کمابیش از یاد برده بود افراد دیگری نیز درحال مبارزه با ولدمورتند.درست مثل بیدار شدن از خوابی طولانی بود.

پیچ تنظیم رادیو چرخی زد و چراغ های پشت صفحه تنظیم آن خاموش شد.هری،رون و هرماینی هنوز لبخند به لب داشتند.شنیدن صداهای گرم و آشنا، عامل خارق العاده ای در تقویت روحیه شان بود.هری چنان به انزوای خودشان عادت کرده بود که کمابیش از یاد برده بود افراد دیگری نیز درحال مبارزه با ولدمورتند.درست مثل بیدار شدن از خوابی طولانی بود.

3

0

(0/1000)

نظرات

🩷🤍🩷

🩷🤍🩷

1403/2/17

شاید باورش سخت باشه ولی خودم کلی حالم خوب شد :)

0

🩷🤍🩷

🩷🤍🩷

1403/3/12

و برای شما که تا آخر کنار هری ماندید :)))))

0