𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

@ary724
عضویت

اردیبهشت 1403

29 دنبال شده

20 دنبال کننده

یادداشت‌ها

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

7 روز پیش

        شخصیت‌های منفی، منفی‌اند چون ماجرا از زبان قهرمان داستان روایت میشه. چی میشه اگه زاویه دیدمون نسبت به داستان تغییر کنه؟ چی میشه اگه بفهمیم بعد از این همه مدت، شخص اشتباهی رو قضاوت کردیم؟ 
احتمالا اکثر علاقه‌مندان فیلم و کتاب حداقل یه بار اسم هری پاتر رو شنیدن. خب، تو مجموعه کتاب هری پاتر شما با احساسات گوناگونی روبه‌رو میشید. اشک میریزید و غصه میخورید، از خنده ریسه میرید، نفرت میورزید، عاشق میشید، حسرت میخورید و آرزو میکنید که در همچین دنیایی زندگی کنید. 
من اول از طریق فیلم‌های هری پاتر با این دنیا آشنا شدم و بعد از چند ماه به سراغ کتاب‌هاش رفتم. 
این جلد نزدیک دو سال بود که برای من طلسم شده بود و نمیتونستم تمومش کنم. نه چون برام جاذبه نداشت و خسته شده بودم، نه. حقیقتش تنبلی میکردم برم ادامه‌ش بدم چون باید از طریق پی‌دی‌اف میخوندمش، اما بالاخره طلسمش شکست. 
سلیقه‌ها متفاوتن. شما ممکنه از اون دسته افرادی باشید که در وصف هری پاتر بگن "زیادی تخیلیه و مسخرست" یا بگید "یه داستان بچگونست" و یا حتی کم لطفی کنید و از صفت "زشت/حوصله سر بر" استفاده کنید. یا ممکنه مثل من عاشقش باشید و تو قلبتون یه اتاقک مخصوص براش داشته باشید. 
خب این بستگی به سلیقتون داره و کاملا محترمه. اما میخوام بگم هری پاتر برای من چه جایگاهی داره. 
هری پاتر همون دنیاییه که من همیشه آرزوی دیدنش رو داشتم. قلعه‌ی بزرگ و دوست داشتنی هاگوارتز با چیدمان کلاسیک، حیوانات و گیاهان عجیب غریب، چوب‌دستی‌های جادویی، افسون‌ها و وردهای مختلف و دنیایی بدون گوشی و به جای اون، نامه‌هایی که توسط جغدها حمل میشن. 
تمام صفحات و خطوط کتاب‌های هری پاتر برای من حس زندگی داشت، بهترین تجربه‌ی کتابخوانی بود برام. 
همه‌ی شخصیت‌‌ها عمق داشتن و بسیار قوی از ذهن خلاق نویسنده، زاده شدن. 
جی. کی. رولینگ عزیزم، قلم فوق‌العاده‌ای داره و شما رو غرق اتفاقات داستان میکنه. 
برای یه بارم شده به این مجموعه یه شانس بدین، شاید شیفته‌ش شدین.
و اگر خواستین این کارو کنین، من پیشنهاد میکنم اول فیلم رو ببینید و بعد اگه دوسش داشتین کتابو بخونید. 
. 
از اینجا به بعد هم برای فیلم هم کتاب اسپویل داره: 
. 
همه از سه شخصیت اصلی میگن، اما من میخوام از دراکو بگم. از پسر مظلومی که قربانی قدرت پدرش شد، پسری که انقدر تنها بود که با این هوش و ذکاوتش دوستانی مثل کراب و گویل نصیبش شد. کسی که از لحظه‌ی تولدش تو گوشش خوندن "اصالت اصالت اصالت"، از هر نظر غنی بود اما از لحاظ عاطفی؟ 
هیچ‌جا به اندازه‌ی جلد شاهزاده‌ی دورگه دلم براش نسوخت. اون فقط یه پسر تنها بود که بدون خواست قلبی خودش وسط اون همه مرگ‌خوار اسیر شده بود. اون نمیخواست دامبلدور، کسی که چندین سال معلمش بود رو بکشه، نمیخواست حضور هری داخل عمارتشون رو به خانواده‌ش لو بده. نمیخواست به هیچکدومشون آسیب بزنه. اون فقط یه پسربچه بود که هری پاتر _پسری که زنده موند_ به درخواست دوستیش جواب منفی داد. 
پارسال یه متن خوندم که نظر رولینگ رو درمورد شخصیت دراکو مالفوی نوشته بود. آیا اون گناهکاره؟ یا فقط یه پسریه که قربانی شد؟ 
خب رولینگ اینطور اظهار داشت که هرچقدرم دراکو قربانی بوده باشه، حتی اگه هیچکدوم از کارهای بد خانوادش رو تایید نکنه، باز هم شخصیت منفی‌ای هست و در هر صورت گناهکاره. حق انتخاب داشت و اینطور انتخاب کرد. 
اما من بازم معتقدم محیط میتونه رو آدم اثر بذاره و دراکو رو عمیقا دوست دارم. 
درمورد تفاوت بین کتاب و فیلم، بدیهیه که کتاب کامل‌تر و با جزئیات بیشتریه، پس صددرصد قشنگتره از نظر من. اما اگر فیلمشو ندیده بودم شاید به این شدت علاقه‌مند نبودم به این دنیا. خوشحالم که اول فیلم رو دیدم بعد کتابو خوندم چون الان انگار تکه‌های پازل برام کامل شده و زاویه دید بازتری به اتفاقات داستان دارم، اگه اول کتابو میخوندم، با دیدن فیلم تفاوت‌ها خیلی بیشتر به چشمم میومد. 
مثلا جلد پنجم _محفل ققنوس_ تو فیلم انگار هیچ چیز خاصی نداره. فقط همون ارتش دامبلدور خیلی به چشم میاد درحالی که داخل کتاب فضای خیلی متفاوتی داشت. جلد پنج و شش بخش قابل توجهیش داخل خونه‌ی ویزلی‌ها بود. حتی کارنامه‌ی امتحان هری رو دیدیم. انقدر جزئیات زیبا داشت که محفل ققنوسی که فیلمش رو کمتر از همه دوست داشتم، کتابش جزء بهترین‌ها شد برام. این جلد هم همینطوره. من اونقدر که فیلم‌های قبلیو دوست داشتم، از این یکی زیاد خوشم نمیومد. فضاش زیادی تاریک بود و ماجراها با سرعت زیاد نشون داده شدن اما کتاب انقدر همه چیز رو مفصل گفته که هیچ ابهامی باقی نمیمونه. 
دامبلدور، کسی که فکر کنم هممون خیلی دوسش داشتیم، الان نمیتونم مثل قبل بهش نگاه کنم، دیگه بهش اعتماد هم ندارم. 
اسنیپ، پروفسور عزیزم، همه‌ی ماهایی رو که قضاوتت کردیم ببخش، تو شجاع‌ترین مرد این دنیا بودی، هستی و خواهی بود. 
هرماینی، لونا و جینی قشنگم، دخترای مورد علاقم که هرکدومشون یه‌جوری برام عزیزن.(ناگفته نمونه که به نظرم من ترکیبی از هرماینی و لونا ام) 
از پروفسور مک گونگال میخوام به عنوان یه استاد جسور و مهربون یاد کنم. 
خانواده ویزلی دوست داشتنی، آرتور و مالیِ مهربون، فرد و جورج بامزه و بقیشون که هرکدوم جذابیت خودشونو دارن. 
شخصیت منفور؟ قطعا جیمز پاتر، آمبریج، بلاتریکس، لوسیوس مالفوی و پتی‌گرو و در آخر ولدمورت. 
احتمالا تو همه‌‌ی دفتر کتابا و پیامرسانا و برنامه‌های داخل گوشیم یه اسمی از هری پاتر هست. 
قلبم متعلق به دنیای هری پاتره.:) 
از سریالش که جدیدا دارن میسازن انتظارات زیادی دارم. مخصوصا که از بازیگراش خوشم نمیاد. 
از اونجایی که ما ماگل زاده نیستیم، بیاید همگی چوب‌دستی‌هامونو بالا ببریم و به احترام از دست رفتگان هاگوارتز و دنیای جادوگری، یک دقیقه سکوت کنیم. 
برای جیمز و لیلی پاتر، برای سوروس اسنیپ، سیریوس بلک، ریموس لوپین، نیمفادورا تانکس، آلبوس دامبلدور، پروفسور مودی، فرد ویزلی. 
برای سدریک دیگوری، کالین کریوی، هدویگ و  دابی. 
پ. ن: به امید روزی که مجموعه‌ی کامل و زبان اصلی رو داخل کتابخونم قرار بدم.:) 
      

0

        فکر میکنم ۱۲ روز مشغول خوندن این کتاب بودم. سبکش جالب بود، مکالمه‌ای بود و از زبان سوم شخص بیان میشد. متن داستان روون بود و میتونید خیلی سریع‌تر تمومش کنید، ولی برای من یکم خسته کننده بود. 
باید بگم که اگه میخواین این کتاب رو بخونین، احتمالا اوایلش براتون جذابیت چندانی نداشته باشه، مگر اینکه خیلی از مطالب تئوری مانندِ یه مستند جنایی خوشتون بیاد. 
حقیقتا برای من تا صفحه ۵٠٠ (یکم قبل یا بعدش) جذابیت نداشت. منتظر بودم کتاب تموم شه تا بیام کلی نقدش کنم چون نسبت به تبلیغات زیادی که درموردش دیده بودم، یکم تو ذوقم خورده بود. 
 قاتل رو اولای کتاب حدس زده بودم
۱۵٠ صفحه‌ی آخر هیجان داستان زیاد شد. دیگه نمیشد کتابو بذاری کنار چون میخواستی زودتر بفهمی "چه کسی لوک رایدر را کشت" 
اما دو ستاره کم دادم چون به نظرم خیلی زودتر از اینا باید هیجانی میشد. حداقل تا نصف کتاب از نظر من تئوری و یه جاهاییش مطلب اضافه بود. تعداد شخصیت‌ها انقدر زیاد بودن که اسم خیلیاشونو یادم نمیموند و گیج میشدم. 
شاید یه نفر دیگه بخونه لذت ببره یا کسی که خیلی مستندها و پادکست‌های جنایی دوست داره، یا پا به پای اعضای تیمِ داستان پیش بره و همراهشون قاتل رو پیدا کنه، ولی برای منی که "صرفا خوندم"  راضی کننده نبود. 
باید بگم که تقریبا به همه شک میکنید و حرص میخورید. 
شخصیت سازی خیلی قوی بود. البته منظورم شخصیت‌های اصلیه و شخصیت لیلا _روانشناس عزیز_ بیشتر از همه برام جذابیت داشت. 
فکر میکنم اگه سریالش ساخته بشه قشنگیش چند برابر بشه. 
حداقل برای یه بار خوندن پیشنهادش میکنم. 
      

1

        ۱۹ ساعت از وقتی که تمومش کردم میگذره.
راستش من با گارد زیادی سمت این جلد رفتم چون نظرات رو که خونده بودم، اکثرا میگفتن ضعیفه و نوشتن این جلد لزومی نداشته.
و خب تا صفحات پایانی هم خیلی نقادانه خوندمش. 
ولی یه‌دفعه دیدم دارم سرش گریه میکنم و سد اشکام تو "ما تمامش میکنیم"، برای این جلد شکست. 
بعد تموم کردنش یکم نظرات بقیه رو خوندم و واقعا تعجب کردم اون همه نقد و ایراد رو دیدم.
قطعا نکات آموزنده و قشنگش به پای جلد اول نمیرسه و شاید واقعا نوشتن این جلد لزومی نداشته. 
اما نظر شخصیم درموردش اینه که، برخلاف جلد قبلی که نه از لحاظ شخصیت‌سازی و نه فضای داستان، دوسش نداشتم، این جلد خیلی حال و هواش برام جذاب‌ بود. 
تعامل بیشتر لی‌لی و اطلس، اضافه شدن شخصیت تئو و جاش و نوع رفتار الیسا و مارشال، همه دلایلی بودن که این جلد رو دوست داشته باشم. 
خیلی دلم میخواست بیشتر راجع به تئو حرف زده بشه. به نظرم قسمت‌هایی که درمورد شخصیت پنهانش گفته شد، کم بود. 
میشه خیلی ایرادها گرفت، از خود داستانش تا خوب بودن بیش از حد بعضی شخصیت‌ها، اما من از خوندنش لذت بردم. 
برای حداقل یک بار خوندن پیشنهادش میکنم.
      

8

        «حق با توئه لیلی بلوم؛ 
"ما جای آن شخصی نیستیم که آن فرد بدرفتار را دوست دارد."
ولی بیا قبول کن..هرچقدرم احساساتت پیچیده باشه و با وجود تمام آزار و اذیت‌ها، دوسش داشته باشی، کاری که کردی حماقت بود.! 
من کتابای زیادی نخوندم اما از بین همینایی که خوندم، نسبت به هیچ شخصیتی، تا این حد احساس انزجار نداشتم که به تو داشتم. 
درسته که مزخرف‌ترین شخصیت داستان، تو نبودی، اما تا یه بخشی از کتاب، احمق‌ترینشون بودی.» 
نیمه‌ی اول کتاب واقعا حس خاصی نداشتم و به زور ادامه دادم اما.. 
نیمه‌ی دوم که از دیشب تا الان درحال خوندنش بودم، خیلی جاذبه داشت.
دوست داشتم ببینم چه اتفاقاتی قراره بیفته.
مطمئنم نصف اعصابمو سر این کتاب از دست دادم و آخراش اگه میتونستم یه گلوله تو مغز لی‌لی خالی میکردم.. 
نمیدونم بقیه چه نظری راجع به این کتاب دارن اما من واقعا نمیتونم تو زندگیم مثل لی‌لی عمل کنم. بله بله قطعا به حرف نیست و اگه تو شرایط قرار بگیریم ممکنه نظرمون فرق کنه اما..
وقتی خودم رو جای اون میذارم، اون حس عذاب وجدان و مخصوصا حس "دوست داشتن" رو سرکوب میکنم و  خودمو نجات میدم چون گذشته‌ی تلخ یه آدم قانعم نمیکنه روی سلامت جسم و روحم قمار کنم.! 
هزار و یک دلیل منطقی یا غیرمنطقی هم وجود داشته باشه، زمانی که یه چیزی قبحش بریزه، صرف‌نظر از  همه‌ی پشیمونی‌ها، بارها و بارها تکرار میشه. اینو همیشه مامانم بهم میگه.. 
مرزها که از بین برن دیگه چیزی جلودار خوی وحشی ادما نیست. 
البته که همیشه استثناهایی وجود دارن اما شامل شخصیت‌های این کتاب نمیشه. 
یه‌جاهایی من خیلی یاد فیلم "ملی و راه‌های نرفته‌اش" افتادم و به همون اندازه‌ عصبی شدم سر این کتاب. 
و فکر میکنم هر دختری مخصوصا قبل ازدواجش باید یه بار اون فیلم رو ببینه و کتاب "ما تمامش میکنیم" رو بخونه.
خیلی مفهومی بود برام این کتاب..
و یه نکته‌ی مهم و برجسته‌ش به نظرم این بود که نه شغل عامه‌پسند و نه ظاهر زیبا و موجه، دلیلی بر ذات یا رفتار درست آدما نیست..و اگه قبولش ندارین، این کتابو بخونین..
یه ستاره ندادم اونم بخاطر قلم نویسنده، یعنی هم خوب بود هم بد..خانم هوور جوری نوشتن که خواننده، همراه شخصیت اصلی داستان، احساس سردرگمی میکنه، راه درست چیه؟ راه غلط چیه؟ یه جا واقعا بغض کرده بودم. 
اما از طرفی خیلی پرش داشت اتفاق‌ها..اصلا متوجه نشدم کِی چندتا از ماجراها رخ داد، شاید کلک نویسنده بود که اون حس "یهویی اتفاق افتادن" رو نشون بده..میتونست روند داستان آهسته‌تر باشه، و خب فضای کتاب هم برام جذاب نبود، شخصیت‌ها رو به جز آقای چشم آبی، دوست نداشتم، ولی به هرحال کتاب خوبی بود و پیشنهادش میکنم..
      

9

        بالاخره مجموعه‌ی راهنمای کشف قتل تموم شد. این جلد آخرین جلدی بود که دوسش داشتم، ولی به این معنا نیست که قشنگ نبود.! 
اتفاقا قشنگ و جذاب بود و برای منی که کندخوانم، سرجمع تو کمتر از پنج ساعت تموم شد. اگه بگم وسطاش حوصلم سر نرفت، دروغ گفتم؛ اما ریتم نسبتا روونی داشت. 
داستانِ بازیشون منو خیلی یاد "دیزی دارکر" انداخت، از حق نگذریم به نظرم دیزی دارکر از این جلد قشنگ‌تر بود. 
چون سه جلد دیگه رو خوندم، با دید قضاوت‌گرانه به شخصیت‌ها نگاه کردم و یه سری نکات خیلی جالب شدن. 
حداقل بخاطر جیمی رینالدز، به نظرم باید اینو قبل از جلد دو میخوندم، اینجوری شاید دید قشنگ‌تری بهش داشتم و اوایل "دختر خوب، خون بد" حس بدی ازش نمیگرفتم. 
تعداد جملاتی که هایلایت کردم، انگشت شمار بودن. 
درکل بخوام بگم، خوندن این جلد به تنهایی لذت و هیجان خاصی نداره، باید بعدش "راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب" رو بخونید تا بازی قتل واقعی رو تجربه کنید. 
در آخر، به نظرم فرقی نمیکنه قبل از جلد یک بخونید یا جلد دو، پیشنهاد میکنم حتما قبل جلد دوم اینو خونده باشید، شاید براتون جذاب‌تر باشه. 
      

9

        حس خیلی عجیبی دارم، هم خوشحالم هم ناراحت. خوشحالم بخاطر جوری که تموم شد و ناراحتم بخاطر اینکه تموم شد.:) 
دلم براشون تنگ میشه، برای پیپا و کارآگاه‌بازیاش مخصوصا تو جلد اول، برای راوی و "گروهبان"  صدا زدنش، برای خواهران وارد و جاذبه و امنیتی که داشتن، برادران رینالدز و حس عجیبی که میدادن، برای ناتالیِ مهربون و بکای قشنگم، برای سال سینگ و اندی بل که بیشترین ظلم بهشون شد و برای لیتل کیلتون. 
شخصیت هاکینز برای من یکی از منفورترین‌های داستانه. شاید اگه پیپا رو جدی میگرفت الان همه‌ چیز فرق میکرد. با کارآگاه کو موچی(تو سریال موش) مقایسه‌ش میکنم. هاکینز هیچ‌وقت به پای اون نمیرسه. 
به صفحه‌ی آخر که رسیدم یه لحظه شوک بهم وارد شد، توقع بیشتر از اینا رو داشتم، ولی شاید بهترین و مناسب‌ترین پایان همین بود. 
بزرگترین حدسم غلط از آب دراومد و بابتش واقعا خوشحالم. 
کلا نظر شخصیم اینه که، جلد اول پر رمز و راز و جذاب‌ترین بود، جلد دوم شاید آروم‌ترین و جلد سوم...قطعا هیجانی‌ترین بود. 
همیشه دوست داشتم اون احساساتی که پیپا وسطای داستان تجربه کرد رو درک کنم. احتمالا نباید اینو بخوام و حتی فکر کردن بهش هم خطرناک باشه اما خب کنجکاویه دیگه.. 
خلاصه اینکه مجموعه‌ی خیلی قشنگ و فوق‌العاده‌ای بود، برای من آموزنده هم بود و صددرصد ارزش خریدن داره. 
چندتا کتاب جنایی دیگه هم خوندم ولی..این صد_هیچ اونا رو میزنه:>>>
هنوز بازی قتل رو نخوندم..ظاهرا قبل این سه تا جلد باید خونده میشد ولی احساس میکنم اینجوری داستانش برام جذاب تر باشه. 
با تشکر از قلم زیبا و جذاب خانم هالی جکسون؛🥲
      

24

        همین الان جلد آخر رو تموم کردم و از چشمام اکلیل میباره🥲
یه مجموعه‌ی فانتزی که عشق و نفرت رو در خودش جای داده و قدرت رابطه‌ی خواهرانه و رابطه‌ی برادرانه رو نشون میده و نشون میده که عشق ارزش زیادی داره و گاهی باید از قدرت و خواسته‌های دیگه بگذری تا بتونی حسش کنی..! 
پایانش همونجوری بود که دوست داشتم و مخصوصا با نامه‌ی تلا در صفحه‌ی آخر خیلی خندیدم..
این جلد، از دو جلد قبلی برام دلنشین‌تر بود و انگار تیکه‌های آخر پازل به هم چسبونده میشدند و  همه چی به خوبی و خوشی به پایان رسید😂😔
سر رابطه‌ی تلا و دانته خیلی حرص خوردم مخصوصا که یا تلا با دانته قهر میکرد بخاطر عاشق نبودن دانته یا دانته خیلی به کرم میریخت.. 
عشق بین جولیان و اسکارلت یکی از قشنگترین عشق‌ها بین شخصیت‌های کتابیه که تا الان خوندم و واقعا به هم میان.. 
ای کاش دوناتلا و اسکارلت فرصت یه خداحافظی درست و حسابی رو با مادرشون داشتند.. 
در آخر..بعد از هری پاتر این مجموعه رو از بقیه‌ی کتاب‌هایی که تا حالا خوندم بیشتر دوست دارم..
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.