یادداشت 𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂

«حق با توئ
        «حق با توئه لیلی بلوم؛ 
"ما جای آن شخصی نیستیم که آن فرد بدرفتار را دوست دارد."
ولی بیا قبول کن..هرچقدرم احساساتت پیچیده باشه و با وجود تمام آزار و اذیت‌ها، دوسش داشته باشی، کاری که کردی حماقت بود.! 
من کتابای زیادی نخوندم اما از بین همینایی که خوندم، نسبت به هیچ شخصیتی، تا این حد احساس انزجار نداشتم که به تو داشتم. 
درسته که مزخرف‌ترین شخصیت داستان، تو نبودی، اما تا یه بخشی از کتاب، احمق‌ترینشون بودی.» 
نیمه‌ی اول کتاب واقعا حس خاصی نداشتم و به زور ادامه دادم اما.. 
نیمه‌ی دوم که از دیشب تا الان درحال خوندنش بودم، خیلی جاذبه داشت.
دوست داشتم ببینم چه اتفاقاتی قراره بیفته.
مطمئنم نصف اعصابمو سر این کتاب از دست دادم و آخراش اگه میتونستم یه گلوله تو مغز لی‌لی خالی میکردم.. 
نمیدونم بقیه چه نظری راجع به این کتاب دارن اما من واقعا نمیتونم تو زندگیم مثل لی‌لی عمل کنم. بله بله قطعا به حرف نیست و اگه تو شرایط قرار بگیریم ممکنه نظرمون فرق کنه اما..
وقتی خودم رو جای اون میذارم، اون حس عذاب وجدان و مخصوصا حس "دوست داشتن" رو سرکوب میکنم و  خودمو نجات میدم چون گذشته‌ی تلخ یه آدم قانعم نمیکنه روی سلامت جسم و روحم قمار کنم.! 
هزار و یک دلیل منطقی یا غیرمنطقی هم وجود داشته باشه، زمانی که یه چیزی قبحش بریزه، صرف‌نظر از  همه‌ی پشیمونی‌ها، بارها و بارها تکرار میشه. اینو همیشه مامانم بهم میگه.. 
مرزها که از بین برن دیگه چیزی جلودار خوی وحشی ادما نیست. 
البته که همیشه استثناهایی وجود دارن اما شامل شخصیت‌های این کتاب نمیشه. 
یه‌جاهایی من خیلی یاد فیلم "ملی و راه‌های نرفته‌اش" افتادم و به همون اندازه‌ عصبی شدم سر این کتاب. 
و فکر میکنم هر دختری مخصوصا قبل ازدواجش باید یه بار اون فیلم رو ببینه و کتاب "ما تمامش میکنیم" رو بخونه.
خیلی مفهومی بود برام این کتاب..
و یه نکته‌ی مهم و برجسته‌ش به نظرم این بود که نه شغل عامه‌پسند و نه ظاهر زیبا و موجه، دلیلی بر ذات یا رفتار درست آدما نیست..و اگه قبولش ندارین، این کتابو بخونین..
یه ستاره ندادم اونم بخاطر قلم نویسنده، یعنی هم خوب بود هم بد..خانم هوور جوری نوشتن که خواننده، همراه شخصیت اصلی داستان، احساس سردرگمی میکنه، راه درست چیه؟ راه غلط چیه؟ یه جا واقعا بغض کرده بودم. 
اما از طرفی خیلی پرش داشت اتفاق‌ها..اصلا متوجه نشدم کِی چندتا از ماجراها رخ داد، شاید کلک نویسنده بود که اون حس "یهویی اتفاق افتادن" رو نشون بده..میتونست روند داستان آهسته‌تر باشه، و خب فضای کتاب هم برام جذاب نبود، شخصیت‌ها رو به جز آقای چشم آبی، دوست نداشتم، ولی به هرحال کتاب خوبی بود و پیشنهادش میکنم..
      
71

9

(0/1000)

نظرات

از اونجایی که مادر لی‌لی هم همین مشکل لی‌لی رو داشت پس کاملا مشخصه که چرا لی‌لی اون کارو کرد 
اون نفرت زیادی نسبت به پدرش داشت با اینکه تا به حال روش دست هم بلند نکرده بود و تنها کاری که لی‌لی کرد این بود که نزاره این اتفاق برای بچه خودش هم بیفته
3

1

بله بله کاملا موافق طلاقش بودم فقط حس میکنم یکم دیر نتیجه گیری کرد...وقتی تصمیم درست گرفت، که یه بچه‌ی بی‌گناه تو شکمش داشت..  

2

از این نظر بله موافقم 
ولی لی‌لی به شدت امیدوار بود که اصلاح بشه رایل 
ولی خب نشد 
بهر حال ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه است...
@ary724 

1

متاسفانه🥲
@Zahranikdel 

0

Bibliophilia

Bibliophilia

1404/4/21

یعنی شما الان از اینکه لیلی از رایل طلاق گرفت ناراحت شدید ؟ و راضی نبودید که این اتفاق بیفته ؟!
4

0

نه نه من منظورم این بود که خیلی زودتر باید طلاق میگرفت..همون بار اول یا نهایتا بار دوم که رو پله‌ها هولش داد...نباید اصلا میذاشت کار به بچه دار شدن بکشه..و اصلا دلیلی نداشت انقدر عذاب وجدان بگیره بعدش 

0

Bibliophilia

Bibliophilia

1404/4/22

اهااااننن بله بله دقیقا از این نظر که خودمم موافقم و اره به نظر منم هر چقدر رایل عصبی و جیز بوده حق نداشت روی لیلی دست بلند کنه و اگه جلد دوم هم بخونی واقعا لیلی میره روی مختتتتتتتت چون وقتی میخواد با اتلس وارد رابطه بشه و اینا بازهم همش تو فکر رایله که وایییی یوقت ناراحت نشه یوقت فلان نشه و اینااااا😭😭😭
@ary724 

0

قبول دارم🤦🏻‍♀️😭
دقیقاااا هنوز دارم حرص میخورم😂😭🔪
@bitar 

1