یادداشت 𝑬𝒍𝒊𝒏𝒂
1404/4/11
حس خیلی عجیبی دارم، هم خوشحالم هم ناراحت. خوشحالم بخاطر جوری که تموم شد و ناراحتم بخاطر اینکه تموم شد.:) دلم براشون تنگ میشه، برای پیپا و کارآگاهبازیاش مخصوصا تو جلد اول، برای راوی و "گروهبان" صدا زدنش، برای خواهران وارد و جاذبه و امنیتی که داشتن، برادران رینالدز و حس عجیبی که میدادن، برای ناتالیِ مهربون و بکای قشنگم، برای سال سینگ و اندی بل که بیشترین ظلم بهشون شد و برای لیتل کیلتون. شخصیت هاکینز برای من یکی از منفورترینهای داستانه. شاید اگه پیپا رو جدی میگرفت الان همه چیز فرق میکرد. با کارآگاه کو موچی(تو سریال موش) مقایسهش میکنم. هاکینز هیچوقت به پای اون نمیرسه. به صفحهی آخر که رسیدم یه لحظه شوک بهم وارد شد، توقع بیشتر از اینا رو داشتم، ولی شاید بهترین و مناسبترین پایان همین بود. بزرگترین حدسم غلط از آب دراومد و بابتش واقعا خوشحالم. کلا نظر شخصیم اینه که، جلد اول پر رمز و راز و جذابترین بود، جلد دوم شاید آرومترین و جلد سوم...قطعا هیجانیترین بود. همیشه دوست داشتم اون احساساتی که پیپا وسطای داستان تجربه کرد رو درک کنم. احتمالا نباید اینو بخوام و حتی فکر کردن بهش هم خطرناک باشه اما خب کنجکاویه دیگه.. خلاصه اینکه مجموعهی خیلی قشنگ و فوقالعادهای بود، برای من آموزنده هم بود و صددرصد ارزش خریدن داره. چندتا کتاب جنایی دیگه هم خوندم ولی..این صد_هیچ اونا رو میزنه:>>> هنوز بازی قتل رو نخوندم..ظاهرا قبل این سه تا جلد باید خونده میشد ولی احساس میکنم اینجوری داستانش برام جذاب تر باشه. با تشکر از قلم زیبا و جذاب خانم هالی جکسون؛🥲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.