واقعا داشتم از کتاب های فریدا ناامید میشدم که به این کتابش رسیدم و یجورایی باز امیدم رو نجات داد😂خب این کتاب دوست داشتنی تر از بقیه ی کتاب هایی که این چند وقت خوندم بود
برای جیمی و چارلی خوشحالم که تونستن زندگیشون رو نجات بدن 😂🥹
و اینکه گول ظاهر هیچکسی رو نمیشه خورد ، مثل اون کلارک داگلاس عوضی ... 😂
(نتیجه گیری احمقانه :   فکر کنم داگلاس چه به عنوان اسم باشه و چه به عنوان فامیلی فرقی نداره همن جا همون آدم مضخرفه🤣🤣)
      

        این کتاب رو خیلی یهویی و فقط بخاطر اسمش شروع کردم ولی هر چقدر که پیش رفتم حس کردم که واقعا لازم بود بخونمش ، من درگیر همین اضطراب لعنتی و بخاطر اون باقی اختلالات هستم ولی همیشه سعی کردم که خودم باهاش کنار بیام و نمی دونستم برای رو به رو شدن باهاش باید چه کاری انجام داد؟ 
این کتاب یه بخش هاییش که خیلی تخصصی میشد یکم خوندنش رو سخت می کرد ولی حرف های خود نویسنده ،تحقیقاتش و اون قسمت هایی که از نظر باقی افراد وارد کتاب کرده بود خیلی کمک کننده بود و خب باعث شد راه های خیلی خوبی پیدا کنم برای مقابله با این اضطراب :) 
      

        خب این کتاب هم مورد پسند واقع شد 
پیچیدگی های خوبی داشت و اتفاقاتش خوب شکل می گرفتن، پایانش هم حسابی شوکه کننده بود 
و خب دیگه چه چیزایی لازمه برای یه کتاب معمایی خوب؟ 😂
      

        خب این جلد خیلی خوب بود ، طبق پیشنهاد خود نویسنده به دلیل رعایت فاصله ی زمانی اتفاقات بهتر بود که اول این جلد خونده بشه و بعد جلد ۵ و ۶ پس من هم همین کار رو کردم
این جلد بالاخره هالت سر و سامون گرفت و ویل راهش رو پیدا کرد ، حسودی اونلین و الیس بامزه بود ، هوراس و گیلن دوباره شجاعتشون رو ثابت کردن و ارک هم که گل سر سبد این جلد بود😂
همه چیز از بهای آزادیش شروع شد 👌🏻😂
خب حقیقتا حس می کردم ممکنه این جلد ضعف داشته باشه ولی خب واقعا اینطور نبود و به اندازه ی جلد های قبلی قوی بود ✨✨ 
      

        از لحاظ مقایسه با کتابای دیگه ی این نویسنده اونقدری قوی نبود و خب شایدم بخاطر خودم بود که انتظارم ازش بالا رفته بود...
یه جاهایی و اشتباه هاش واقعا معلوم نبود مخاطب رو چی فرض کرده ، آخه مگه میشه آدم AUD رو با لامپ LED  اشتباه بگیره؟ 
یا تست کووید چه ربطی به تست بارداری داره؟🤦🏻‍♀️😂😂 
این داداشا هم که ماشالله ... فقط کم مونده مشخص بشه ما هم داداششونیم🤣🤣
اصلا واقعا...
و با کتاب های کوتاه هم واقعا سخت کنار میام
      

        خب این کتاب با کتابای دیگه ای که از این نویسنده خوندم متفاوت بود، یه تفاوتش روند داستان و ... بود
یه تفاوت دیگش این بود که شخصیت اصلیش زن نبود، از اسپری فلفل هم دیگه خبری نبود با اینکه انگار این دو تا جزوی از مشخصه های کتاب های فریدا مک فادن بودن😂😂
ولی خب از شوخی گذشته واقعا دوسش داشتم ، شاید نه اونقدری که از کتابای دیگش لذت بردم ولی خب...
یه بخش هاییش مطابق انتظارم نبود ، پایانش هم میشه گفت باز بود تقریبا
و حقیقتا نمی تونستم حدس بزنم ،به همه چی و همه کس شک کرده بودم به جز اون کسی که باید😂🤦🏻‍♀️
اولش اینجوری بود که اریکا چه زندگی خوبی داره ، شوهر خوب، بچه های خوب ... ولی یهو  قشنگ همه چی زیر و رو شد🤣🤣
      

        شروعش پر از عطر خوب و خوشمزگی بود یه جاهایی داستان یکمی کش میومد ولی هنوز همون قشنگیش رو حفظ کرد ، فقط با تنها چیزی که نمی تونم کنار بیام پایانش بود
سرنوشت شیر و لاک پشت و جست و هاتا و ...💔🥲اصلا منصفانه نبود و واقعا پایانش خیلی ناراحتم کرد، لایق یه پایان قشنگتری بود :) 
بعد از اون شیرینی و خوش مزگی انگار تهش یه مزه ی گس خرمالو داشت که اون شیرینی رو زهر کرد
      

        تو این جلد شاهد یه بخش دیگه از شخصیت هالت بودم که واقعا نیازه تحسین بشه، بالاخره قولی که آخر جلد دوم داده بود عملی شد و این خودش خیلی بزرگه 😂بحث ها و شوخی های هالت با ارک هم خیلی دوست داشتنی بود تو این جلد
ویل و هوراس هم یه بار دیگه ثابت کردن که چقدر می تونن خفن باشن 🙂😂و به جایگاهی که لایقش بودن رسیدن
اونلین یا شاهدخت کساندرا و شجاعتش رو هم نمیشه نادیده گرفت 
در کل خیلی دوست دارم بدونم تو جلد های بعدی چه ماجراهای دیگه ای منتظرمه😂✨
      

        این کتاب واقعا فوق العاده ترین کتابی بود که خوندم ،هر بار که یه کتابی تا این اندازه برام معنی عمیقی پیدا می کنه و دوست داشتنی میشه به این فکر می کنم که هیچ کتاب دیگه ای نمی تونه تا این حد منو تحت تاثیر قرار بده ولی خب هر بار باز بهم یاد آوری میشه که هر کتابی تو نوع خودش و با توجه به تمام تفاوت هاش با کتاب های دیگه می تونه بهترین باشه :) ✨🥹
درمورد این کتاب بخوام بگم باید بگم که بیشتر از اینکه فقط یه کتاب باشه خود خود زندگیه ، زندگی آدمایی با فراز و نشیب های فوق العاده و به شدت قابل لمس ، روابط گرم و دوستانه ...
این کتاب شخصیت اصلی نداره ، نه گروگان ها و نه گروگان گیر و نه حتی پلیس، هیچ کدوم شخصیت اصلی نیستن در عین حال که کتاب درمورد همشونه ، اصلا به قول خود نویسنده این کتاب بیشتر از اینکه یه درامای گروگان گیری ساده باشه در مورد احمق هاست، و هر کدوم از ما تو موقعیت هایی که زندگی برامون رقم می زنه ممکنه یکی از همین احمق ها باشیم😂✨
      

        این کتاب خب سبکش یجورایی با کتابایی که به تازگی خوندم خیلی متفاوت بود، از اسمش اولین برداشتی که داشتم این بود که جناییه و خب من تا قبل از اینکه کتاب رو شروع کنم ژانر و خلاصه و ... رو‌ نگاه نمی کنم که اسپویل نشه😂
ولی خب متفاوت و دوست داشتنی بود،خیلی جالبه اینکه یه اعترافی به صورت ناشناس باشه و از اون تابلوی نقاشی کشیده بشه ، نقطه ای که کتاب رو برام بیشتر دوست داشتنی کرد قسمت آخرش بود و اون ارتباط قبلیشون با هم و راز اون تابلو ... :) 
      

        این کتاب به نظر من یکی از بهترین کتاب های فریدا مک فادن هستش ، سبکش یکم متفاوت بود، تا وسطای کتاب دلم برای داون می سوخت و فکر می کردم ناتالی احتمالا شخصیت دو قطبی ای چیزی داره که انقدر رفتاراش عجیب غریبه ولی خب بعدش ...
یچیز دیگه ای هم که به نظر میاد خانوم مک فادن خیلی بهش تاکید داره داشتن اسپری فلفله که تو همه ی کتاباش بین این چند تایی که من خوندم بوده🤣🤣
پایانش رو خیلی دوست داشتم ، شاید اولین کتاب جنایی ای باشه که پایانش اینجوری بود،انتظار هر اتفاقی رو برای پایانش داشتم به جز این یکی 😂😂
خب حقیقتا این کتاب هم رفت جزو لیست کتاب های مورد علاقم ✨
      

        بودن یا نبودن مسئله این است ...
همیشه دوست داشتم بخونمش و خب واقعا درموردش چه چیزی میشه گفت ؟! من یکی که نمی دونم چی باید بگم ✨
      

        خیلی مثل قصه هایی بود که وقتی بچه بودم برام می خوندن تا بخوابم و لحظه های خیلی دوست داشتنی ای رو برام یادآور شد ، خیلی هم یاد کارتون (در جستجوی نمو) افتادم😂🥹 خلاصه بگم خیلی ازش لذت بردم 
      

        این کتاب خب توضیحات و جزئیات خیلی زیادی داره ،خوندنش یکم سخت بود ولی خب در کل ،خود داستان برام دوست داشتنی بود، خیلی از جاهاش برا سرگذشت ناتالی و ... گریم گرفت 🥲😭
یه موضوع دیگه هم این بود که تا فصل های آخر درمورد دکتر نیل و ... هنوز چیزی مشخص نبود ولی 
پایانش رو دوست داشتم ✨
      

        خب درمورد این کتاب هم خیلی حرف دارم هم نمیدونم چجوری باید بگم 
تو این کتاب ما شاهد روند تغییرات پیپ شدیم ،جاهایی از داستان که رفتارش با کسایی که خیلی بهش کمک کرده بودن تغییر کرد 
ولی چیزی که تو کل کتاب تقریبا ثابت موند رفتار استلا بود هرچند که تقریبا آخر کتاب فکر کنم از اون پوسته ی سختی که دور خودش ساخته بود یه خورده بیرون اومد
درمورد حامیش خیلی برام عجیب بود که چطور اون شخص می تونه باشه و خب قبل از اینکه بتونه کمک هاش رو جبران کنه ... ولی خب چیزی که هست اینه که شاید یه کار کوچیک آغازگر اتفاقاتی بشه که زندگی ما رو زیر و رو کنه ✨
ولی بخاطر اینکه اونقدری که باید نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و یجورایی شاید چون ژانرش ،ژانر مورد علاقه ی من نیست نمی تونم بهش ۵ ستاره ی کامل رو‌ بدم:)