یادداشت پریسا نصیری
1404/6/9
سادگی محمدی که اعتقاد داشت اگه حقیقتا مادرش بدون وضو به او شیر نداده باشد، باید حتما لیاقت شهادت را پیدا کند و بالاخره پیدا کرد، را دوست داشتم. و مادری که آنقدر جانش به جان محمد بسته بود که به خاطر گریه و بیقراریهایش، محمد پنهانی و بدون خداحافظی عازم جبهه میشد و در مسیر، تلفنی اطلاع میداد که من رفتم، خداحافظ! و بعد از شهادت پسر بزرگش، طبق وصیت محمد مثل کوه محکم بود تا کسی گریه و بیقراریاش را نبیند. #پیشنهاد_مطالعه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.