معرفی کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است اثر زینب عرفانیان

درگاه این خانه بوسیدنی است

درگاه این خانه بوسیدنی است

4.7
133 نفر |
61 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

248

خواهم خواند

63

شابک
0000000161779
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1399/7/27

توضیحات

کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است، نویسنده زینب عرفانیان.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به درگاه این خانه بوسیدنی است

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به درگاه این خانه بوسیدنی است

نمایش همه

یادداشت‌ها

          #یادداشت
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است

کتاب صوتی را در یک تعطیلات آخر هفته موقع انجام کارهای خانه و... گوش کردم.
کتاب از زبان مادر شهیدان خالقی پور روایت میشد.
مادری که وقتی دختربچه سیزده ساله ای بیش نیست ازدواج میکند و در کنار همسر بردبارش شیرزنی میشود که سه شهید تقدیم اسلام میکند.
زبان از بیان گذشت و ایثار و بردباری این خانواده قاصر  است. زنی که همزمان هم همسرش در جبهه است وهم به پسران جوانش اجازه میدهد به میدان جنگ بروند. شاید گفتنش ساده باشد زمانی که جوانتر بودم و خاطرات شهدا را از همسرانشان میخواندم خیلی به نظرم سخت نمی آمد با خود می اندیشیدم بالاخره فضای جنگ بر کشور حاکم بوده و این کار همه بوده است که در جنگ سهیم باشند و به کمک اسلام بشتابند اما واقعیت این است که بعد از شهدای مدافع حرم و جنگ با داعش در عراق و سوریه و بودن در زمانه جنگ و خون دادن، حس کردم چقدر سخت است حتی تصورش... 
 شنیدن زبان طعنه و کنایه دیگران از فدا کردن عزیزان شاید سخت تر باشد اما این زن صبور و مقاوم چقدر عالی مقاومت کرده است. یادآوری از سرور و سالار شهیدان در هنگام سختی هایش حس این را به من میداد که چقدر خوب است امام حسین را داریم هر وقت سختی بر ما غلبه کرد مقایسه کنیم و ببینیم از امام حسین که سخت تر نیست. 
گرچه گفتنش ساده است اما این مادر شهید آن را عمل کرده است. 
حس شیرین این خانواده قابل وصف نیست آنها نه تنها از امت مسلمان ایران انتظاری ندارند بلکه هنوز هم خود را وامدار این ملت و دین میدانند و این مهم در جای جای کتاب دیده میشود. 
کتابی با نثر روان، زمان بندی عالی بدون پرشهای جلو و عقب خاطرات این شهدا را روایت میکند. 
درگاه خانه ای که چنین فرزندانی تربیت و تقدیم اسلام میکند واقعا هم بوسیدنی است. 
امیدوارم روزی که ما در بوته آزمایش گذاشته میشویم شرمنده شهدا و خانواده هایشان نشویم. 

        

3

        فایل صوتیش را در بعد از ظهر 13 فروردین، زمانی که داشتم تمام عقب ماندگی های عیدم را جبران می کردم گوش دادم. با مادری همراه شدم که مادرانگی را طور دیگری تعریف می کرد. مادری که فرزندش محکومش می کند به فرق گذاشتن بین برادرها، نه به خاطر رسیدگی بیشتر یا محبت متفاوت. بلکه به خاطر ندادن اجازه رفتن به جبهه. 
مادری که مادرانگیش همپای فرزندانش قد می کشد، بزرگ می شود و وقتی هر سه آنها را به خانه ابدی می‌سپارد به نقطه اوج خودش می رسد. 
مادری که حالا بهشت زهرا را خانه اصلی خود می داند که آمار جمعیت اعضای خانواده اش آنجا خیلی بیشتر از چار دیواری خانه خودشان است. 
مادری که سنگ قبر بچه هایش را خانه ای می داند که درگاهش بوسیدنی است...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          من و همکارانم در گروه فرهنگی هنری یم نسخه صوتی کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است را تولید کرده ایم. در این متن معرفی این کتاب صوتی را برایتان نوشته ام.

خاطرات این حاجیه خانم آنقدر شیرین و شنیدنی هستند که حتی اگر هیچ ویرایشی بر سخنان ایشان صورت نگیرد و شما مستقیما خاطرات ایشان را بشنوید هیچگاه ایشان را فراموش نخواهید کرد.

 کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است خاطرات مادر شهیدان خالقی پور است که زینب عرفانیان این خاطرات را با قلم توانا و پر کشش خود بر جذابیت آن افزوده و اعظم کیانی نیا با صدای گرم و لحن صمیمانه خود آن را شنیدنی تر کرده است.

 خانواده شهیدان خالقی پور ساکن محله نازی آباد تهران هستند که در برخی از ایام سال در زنجان ساکن می شوند، اولین شهید این خانواده شهید داود خالقی پور، متولد 1344 است که در سال1362  طی عملیات خیبردر جزیره مجنون به فیض شهادت نائل آمد، دو شهید دیگر این خانواده نیز رسول و علیرضا متولدین 1346 و 1350 بودند که به طور همزمان در سال1367  در منطقه شلمچه،عملیات پاسگاه زید، همزمان با عملیات مرصاد در جنوب کشور انجام شد در آغوش یکدیگر به فیض شهادت نائل آمدند. بانو فروغ مُنهی، مادر شهیدان خالقی‌پور است که با صبر و پایداری راه فرزندان خود را ادامه می‌دهد. مادری که هنوز هم مثل ایام هشت سال دفاع مقدس، با اقتدار و محکم صحبت می‌کند و می‌گوید هنوز دفاع تمام نشده است و جنگ با دشمن ادامه دارد تا ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

خاطره ای از حاجیه خانم فروغ منهی: در زمان ارتحال امام خمینی (ره) در مساجد برای احداث حرم امام خمینی (ره) کمک های مردمی را جمع آوری می کردند، من نیز سه تا النگو داشتم که برای کمک به ساخت حرم امام به مسجد بردم هنگام بازگشت، متصدی گفت خانم خالقی پور قبض فراموشتان نشود، برگشتم و نگاه معناداری را به وی کردم، خودش متوجه شد و گفت خانم خالقی پور برای دادن بچه هایش قبض نگرفته است.

در بخشی از این کتاب صوتی می‌شنوید:
کنار تابوت زانو زدم. پوستش از شیمیایی مُلتهب و تن سفیدش پر از دانه‌های ریز قرمز بود. مثل وقتی که سرخک گرفت. به پوستش دست کشیدم. زخم ترکش‌ها‌ی زبر. چقدر حرف برای گفتن داشتم. به صورتش دست کشیدم. سرمای تنش در جانم خزید. چرا قدر پسرم را ندانستم؟ تا چشم بر هم زدم، از پیشمان رفت. من ماندم و حسرتی که دلم را می‌سوزاند. دستش را در دستم گرفتم. موهایش را نوازش کردم. صورتم را نزدیکش می‌بردم و عقب می‌آوردم. حرف می‌زدم و گریه می‌کردم. ساکت می‌شدم و نگاهش می‌کردم. می‌بوییدم و می‌بوسیدمش. همة تنش را لمس کردم. ذره‌ذرة داوود را به خاطر می‌سپردم.

برای دریافت کتاب صوتی درگاه این خانه بوسیدنی است به لینک زیر مراجعه کنید:
https://yamcag.ir/dib/
        

12