کاش برگردی

کاش برگردی

کاش برگردی

4.5
67 نفر |
28 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

171

خواهم خواند

41

شابک
9786227177695
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1399/6/12

توضیحات

لیست‌های مرتبط به کاش برگردی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          #کاش_برگردی
شب پنجشنبه قرار بود ساک ببندم تا برای صبح که راهی سفر میشویم آماده باشم.بچه ها را که خواباندم دیدم بدون گوش دادن به چیزی نمیتوانم کار کنم.شنیدن جنگ و صلح را هم تازه تمام کرده بودم،کمتر از یک ساعت قبل.رفتم سراغ طاقچه و کتابی که قرار بود بخوانیم.

کتاب «کاش برگردی» را انتخاب و پلی کردم.آنقدر کتاب جذاب بود که با اینکه قرار بود صبح زود راه بیفتیم دلم نمی آمد قطعش کنم و بروم بخوابم.تا ساعت دو بیخودی کارهایی که لازم نبود را هم انجام دادم تا زمان بیشتری داستان را گوش دهم.منی که خیلی به تمیز کردن خانه قبل از سفر اعتقاد ندارم کل خانه را مثل دسته گل کردم و حین کار گوشم به داستان ننه رقیه بود و چه خوب داستانی بود این داستان...

قصه ننه رقیه مرا به کودکی های زکریا برد،به خاطرات قالیبافی های زنهای همسایه مان در قم،به شیطنت های عالم بچگی های خودمان در خانه با خواهر و برادرم،به عمق ایمان ریشه کرده در جان پدر و مادر که آنرا قطره قطره در کالبد بچه هایشان میچکانند.چه خوب تعریف میکرد ننه رقیه همه چیز را و چه خوب تربیت کرده بود پسرش را.چقدر یاد گرفتم از ننه رقیه و چقدر طلب کردم نگاه و دعای شهیدش را برای زندگی پسرانم.چقدرررر اشک ریختم برای فاطمه سه ساله زکریا،برای دل تنگ و خون مادر،برای تنهایی الهه و نبودن سنگ قبری که سوز آتش دلشان را کمی کم کند.چقدر ما مدیونیم به خانواده شهدا.

کاش برگردی روایت مادر شهیدی است که سالهای عمر پسرش را بسیار خواندنی تعریف میکند جوری که نیمه رها کردنش و صبر برای تمام کردنش سخت است.بیشتر کتاب را شب گوش دادم و صبح بعد از سوار شدن در ماشین بقیه کتاب را تا انتها.با اینکه اوایل کتاب پر از سرزندگی و نشاط و شوخی بود اما اواخرش نمیتوانستم هیچ جوری جلوی سیل اشک هایم را بگیرم.دلم برای خانواده ای که چشم انتظار پیکر فرزندشان بود پاره پاره شد.با جستجویی که در نت داشتم متوجه شدم پیکر مطهر شهید در سال ۹۹ بعد از پنج سال به آغوش مادر و همسر و دخترش بازگشته است.

من هر چه بگویم حق مطلب ادا نمیشود.باید این کتاب را خواند و خاطرات ننه رقیه را مزه مزه کرد.داستان زندگی شهید زکریا شیری متولد سال ۶۵ و پرواز کرده سال ۹۴ از شهدای مدافع حرم قزوین.مرحبا به قلم روان آقای رسول ملاحسنی.

#کاش_برگردی
#شهید_زکریا_شیری
#رسول_ملاحسنی
#کتاب_صوتی
#زیبابروفه
۲۷بهمن۱۴۰۱

🌸سایه🌸

@sayeh_sayeh
        

2

          ترسوها به بهشت نمی روند😭
#کتاب_خواندم 
#کاش_برگردی
کتاب روایتی از زبان مادریست که از دل یک جامعه روستایی فرزندی می پروراند که پا به عرصه جهاد میگذارد؛ همان سربازهای در گهواره... نویسنده کتاب همان نویسنده کتاب یادت باشد ولی زبان کتاب با اینکه از کلام مادر و پدری ساده و بی سواد ولی با صفا است ولی در نوشتار در نیامده است. اصلی ترین مسئله تربیتی که کتاب توجه من رو جلب کرده است توجه پدر و مادر به جزئیات است.خطر لو رفتن داستان در ادامه؛ خانواده ای پر جمعیت و بسیار گرم و درد کشیده؛ همان رنگ اصالت ایرانی؛ چند رابطه در کتاب برایم جالب و عجیب بود. رابطه شهید با خواهرانش و صبر و همراهی همسر شهید؛ حالا که فکرش را میکنم میدانی الهه؟ واقعا باید برای کسی چون تو عجله داشت؛ باید یک تنه خواستگاری آمد. تو خود کم شهید نیستی. برایم روزی هم تو روایت کن از زکریا؛ از  فاطمه و قصه هایش؛ از صدرا و ..
در تمام لحظات کتاب خانواده موج می زند؛ از علاقه شهید به دختر و مادر و رنج و مراعات پدر. از توجه به خانواده بزرگی مثل امت اسلام چه در ایران چه در سوریه. اگر خواستید یک خانواده اصیل ایرانی را روایت کنید در دل جامعه این کتاب به نظرم از بهترین هاست. از سبک و سیاق ازدواج دختران در قدیم؛ از وضعیت اقتصادی؛ از قیام مرد زن و بچه دار برای جنگ؛ از پر جمعیتی؛ از تشکیل زندگی همدلانه؛ از مراعات؛ از کوچ اجباری دهه 70 با خشکسالی و بحران های اقتصادی؛ از قد کشیدن یک مرد... 
از رنج هایی که شاید در هر گوشه دنیا بود فیل را زمین میزد ولی ایرانی جوانه زندگی میزند به این برنگشتن ها... 
بغض هایم راه گشودند نه برای تو گه برنگشتی برای خودم که کاسه صبرم ظرفیت پیاله هم ندارد...
        

8