زهرا سادات سجادی

زهرا سادات سجادی

@zahra_sajjady

13 دنبال شده

18 دنبال کننده

            هرگز حضور حاضرِ غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست...!
          

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

نامه ی نادری
نادرشاه افشار ، قطعا یکی از بزرگترین پادشاهان تاریخ ایران و بزرگترین شاه ایرانی بعد از اسلامه... فتوحات و مبارزات این پادشاه چنان در تاریخ ایران ماندگاره که شاید تا پایان جهان دیگه در این آب و خاک همچنین پادشاهی ظهور نکنه که بتونه اینطوری کشور رو یکپارچه کنه و مرزهای باستانی ایران رو احیا کنه.

زندگی نادرشاه افشار به صورت عادی دراماتیکه... کسی که از چوپانی به پادشاهی میرسه یعنی زندگی دراماتیکی داشته. 
در دوره زندگی نادرشاه ، کشور ایران هم دچار همین درام شده بود. یک اتفاق دراماتیک و عجیب و غریب در این کشور اتفاق افتاده بود.
اتفاقاتی که شاید اگر قرار بود کسی بنویسه و واقعیت نداشت ، می‌گفتیم عجب نویسنده خلاقی و دمش گرم ... عجب داستان جذابی نوشته...

کشوری که توسط افغانان فتح میشه و هر گوشه و کنارش توسط یک قوای بیگانه تصرف میشه ، بعد از ۲۰ سال نه تنها قسمت هایی که از دست داده رو پس میگیره بلکه دست به کشورگشایی میزنه و مرزهای باستانی خودش رو برمیگردونه و لرزه به تن تمام دشمنان و بدخواهانش میندازه...

خود همین داستان تکه تکه شدن و بعد منسجم و گسترده شدن ، همچنین رسیدن کسی از چوپانی به پادشاهی میتونه دستمایه هزاران فیلم و سریال بشه که بینندگان رو میخکوب پای تلوزیون و پلتفرم ها نگه داره.
اما ... بگذریم...

نمایشنامه نویسی در ایران خیلی پیشینه طولانی ای نداره ، قدمتش به زور به ۱۵۰ سال میرسه. اگر بخوام درباره تاریخ ادبیات نمایشی در ایران بنویسم ، فرصتی برای پرداختن به این کتاب پیدا نمیکنم. 
نهضت نمایشنامه نویسی در ایران با ترجمه آثار غربی و مخصوصا آثار شکسپیر و مولیر آغاز شد و در ادامه ادیبان دست به تقلید از این نمایشنامه ها زدند و آثاری رو به سبک اروپایی ها به رشته تحریر در آوردند. در این بین نویسندگانی مثل فتحعلی آخوندزاده و میرزای تبریزی از بقیه معروف تر بودند . 

نریمان نریمانوف،  اهل آذربایجان ، یکی از ادیبانی بوده که دست به نوشتن نمایشنامه به سبک غربی زده بوده و کتاب نامه ی نادری ، تنها نمایشنامه ای از اونه که توسط یکی از خانم های قاجاری به فارسی ترجمه شده . 

نریمانوف ، زندگی  و اوضاع زمانه نادرشاه رو سوژه نمایشنامه خودش قرار داده. شاید این تنها و یا از معدود آثاری باشه که درباره زندگی نادرشاه برای تئاتر و تلوزیون و سینما نوشته شده.

نمایشنامه حالت کلکسیونی داره . با دیدگاه امروز و در قیاس با آثار خارجی و حتی ایرانی ، نمایشنامه بسیار ضعیفه. طبیعتا نمیشه توقع خیلی زیادی برای دوره قاجار داشت اون هم در حالی که حتی امروز هم نمایشنامه نویسی در ایران خیلی حائز اهمیت نیست و جایگاه خاصی نداره. 

نریمانوف یک بازه ۴۰ ساله در تاریخ ایران رو برای نمایشنامه کوتاه خودش انتخاب کرده که طبیعتا انتخاب خوبی نیست. 
بهتر بود به جای اینکه نمایشنامه از دوره شاه سلطان حسین آغاز و تا مرگ نادرشاه افشار کشانده شود ، یک اتفاق یا یک رویداد رو انتخاب می‌کرد و در همون باره نمایشنامه خودش رو می‌نوشت. 

نمایشنامه پراکنده ست و دراماتیک نیست. چند اتفاق تاریخی به صورت دیالوگ نوشته شده که بار ادبی و هنری آنچنانی ای نداره. 

در کل نمایشنامه به شدت ضعیفیه و تنها حسنی که داره اینه که میتونید با خوندنش ، کمی با جریان نمایشنامه نویسی در ایران آشنا بشید. 

نمایشنامه حالت کلکسیونی داره و نه برای خوندن و نه برای به صحنه بردن مناسب نیست.
          نادرشاه افشار ، قطعا یکی از بزرگترین پادشاهان تاریخ ایران و بزرگترین شاه ایرانی بعد از اسلامه... فتوحات و مبارزات این پادشاه چنان در تاریخ ایران ماندگاره که شاید تا پایان جهان دیگه در این آب و خاک همچنین پادشاهی ظهور نکنه که بتونه اینطوری کشور رو یکپارچه کنه و مرزهای باستانی ایران رو احیا کنه.

زندگی نادرشاه افشار به صورت عادی دراماتیکه... کسی که از چوپانی به پادشاهی میرسه یعنی زندگی دراماتیکی داشته. 
در دوره زندگی نادرشاه ، کشور ایران هم دچار همین درام شده بود. یک اتفاق دراماتیک و عجیب و غریب در این کشور اتفاق افتاده بود.
اتفاقاتی که شاید اگر قرار بود کسی بنویسه و واقعیت نداشت ، می‌گفتیم عجب نویسنده خلاقی و دمش گرم ... عجب داستان جذابی نوشته...

کشوری که توسط افغانان فتح میشه و هر گوشه و کنارش توسط یک قوای بیگانه تصرف میشه ، بعد از ۲۰ سال نه تنها قسمت هایی که از دست داده رو پس میگیره بلکه دست به کشورگشایی میزنه و مرزهای باستانی خودش رو برمیگردونه و لرزه به تن تمام دشمنان و بدخواهانش میندازه...

خود همین داستان تکه تکه شدن و بعد منسجم و گسترده شدن ، همچنین رسیدن کسی از چوپانی به پادشاهی میتونه دستمایه هزاران فیلم و سریال بشه که بینندگان رو میخکوب پای تلوزیون و پلتفرم ها نگه داره.
اما ... بگذریم...

نمایشنامه نویسی در ایران خیلی پیشینه طولانی ای نداره ، قدمتش به زور به ۱۵۰ سال میرسه. اگر بخوام درباره تاریخ ادبیات نمایشی در ایران بنویسم ، فرصتی برای پرداختن به این کتاب پیدا نمیکنم. 
نهضت نمایشنامه نویسی در ایران با ترجمه آثار غربی و مخصوصا آثار شکسپیر و مولیر آغاز شد و در ادامه ادیبان دست به تقلید از این نمایشنامه ها زدند و آثاری رو به سبک اروپایی ها به رشته تحریر در آوردند. در این بین نویسندگانی مثل فتحعلی آخوندزاده و میرزای تبریزی از بقیه معروف تر بودند . 

نریمان نریمانوف،  اهل آذربایجان ، یکی از ادیبانی بوده که دست به نوشتن نمایشنامه به سبک غربی زده بوده و کتاب نامه ی نادری ، تنها نمایشنامه ای از اونه که توسط یکی از خانم های قاجاری به فارسی ترجمه شده . 

نریمانوف ، زندگی  و اوضاع زمانه نادرشاه رو سوژه نمایشنامه خودش قرار داده. شاید این تنها و یا از معدود آثاری باشه که درباره زندگی نادرشاه برای تئاتر و تلوزیون و سینما نوشته شده.

نمایشنامه حالت کلکسیونی داره . با دیدگاه امروز و در قیاس با آثار خارجی و حتی ایرانی ، نمایشنامه بسیار ضعیفه. طبیعتا نمیشه توقع خیلی زیادی برای دوره قاجار داشت اون هم در حالی که حتی امروز هم نمایشنامه نویسی در ایران خیلی حائز اهمیت نیست و جایگاه خاصی نداره. 

نریمانوف یک بازه ۴۰ ساله در تاریخ ایران رو برای نمایشنامه کوتاه خودش انتخاب کرده که طبیعتا انتخاب خوبی نیست. 
بهتر بود به جای اینکه نمایشنامه از دوره شاه سلطان حسین آغاز و تا مرگ نادرشاه افشار کشانده شود ، یک اتفاق یا یک رویداد رو انتخاب می‌کرد و در همون باره نمایشنامه خودش رو می‌نوشت. 

نمایشنامه پراکنده ست و دراماتیک نیست. چند اتفاق تاریخی به صورت دیالوگ نوشته شده که بار ادبی و هنری آنچنانی ای نداره. 

در کل نمایشنامه به شدت ضعیفیه و تنها حسنی که داره اینه که میتونید با خوندنش ، کمی با جریان نمایشنامه نویسی در ایران آشنا بشید. 

نمایشنامه حالت کلکسیونی داره و نه برای خوندن و نه برای به صحنه بردن مناسب نیست.
        

31

شما که غریبه نیستید

5

سواری مرگ و دو داستان دیگر

4

سعادت زناشویی
          《سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست،
عاشق كم است، سخن عاشقانه فراوان..
عشق عادت نیست، عادت همه چیز را ویران می كند از جمله عظمت دوست داشتن را…
از شباهت به تكرار می رسیم، 
از تكرار به عادت، 
از عادت به بیهودگی از بیهودگی به خستگی و نفرت.... 
_نادر ابراهیمی🤍》

شما در زندگی به دنبال چه نوع سعادتی هستید؟
یا بهتر است بپرسم، رسیدن به چه هدفی را سعادت در زندگی می‌دانید؟

نمی‌دانم ماریا برای جناب تولستوی نماد چه نوع فردی است، ولی برای من نماد فردی است که هدف خود را به اشتباه انتخاب کرده‌ یا در اواسط مسیر، هدف اصلی را فراموش کرده و دل به لذت‌های کوتاه‌مدت سپرده‌است و غرق در این دنیای تجملی شده است!

ماریا نوجوانی بیش نبود که والدین خود را از دست داد، مدتی بعد جای این فقدان و ناامیدی را با عشقی پرسوز پر کرد.
هدفش را خوشبختی در ازدواج و زندگی مشترک قرار داد..
ولی زندگی مشترک با تصوراتش تفاوت های زیادی داشت!

اولین مشکل 
تبدیل لذت های اولیه رابطه‌شان به روزمرگی و 
دومین مشکل
عادت کردن بر این خوشبختی بود..

ماریا دیگر خوشبختی را نمی‌دید، اصلا وجود خوشبختی را حس نمی‌کرد، حتی حس می‌شد که از آن خسته شده است.!
دیگر این نوع خوشبختی را لذت‌بخش نمی‌دانست و به دنبال دیگر لذت‌ها رفت!

《زندگی مشترک را نمی‌توان یک بار به خطر انداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگاران قبل از خطر داشته باشد.
چیزی ، قطعاً خراب خواهد شد
چیزی فرو خواهد ریخت
چیزی دگرگون خواهد شد
چیزی - به عظمت حرمت - که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است》

اشتباهات ماریا را خیلی خوب فهمیدم و درک کردم، برایم جالب است که درآخر هم به درستی متوجه اشتباهاتش نشد!
چقدر زیبا عذاب وجدان را توصیف کرده بود!
چیزی از آن نمی‌گویم، امیدوارم هیچوقت همچین حسی را تجربه نکنید..

ولی می‌شود گفت که "او" در مقابل ماریا اشتباهی نداشت؟
او که می‌دانست ماریا دختر ساده ای است که از روستا به این مجالس اعیانی آمده، او که با سادگی های ماریا آشنایی داشت، چرا هیچوقت لب به سخن باز نکرد؟
واقعا چرا انقد گفتن از ناراحتی‌ها و نارضایتی ها سخت است؟
در آخر اینکه در هیچ زندگی، یک نفر به تنهایی مقصر نیست..

آلبر کامو راست گفته است که؛
 همهٔ بدبختی انسان‌ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی‌زنند.❤️‍🩹


*نکته دیگری که در کتاب به آن پرداخته شده، بحث تفاوت سن بالا در ازدواج است.
اختلاف سن موضوعی نیست که قابلیت تعمیم دادن داشته باشد (به روحیات و شخصیت هر فرد بستگی دارد) ولی ازدواج با تفاوت سنی یک دهه و بیشتر به صورت ناخودآگاه باعث می‌شود یک زوج، در دو دنیای متفاوت زندگی کنند و همدیگر را به درستی درک نکنند..
یکی به تازگی وارد دوره‌ی شور و هیجان جوانی شده و دیگری از آن خارج شده است!
خیلی سخت می‌شود که این دو بتوانند باهم ارتباط مؤثر برقرار کنند..
در این کتاب هم در بیان جزئیات احساسات و تفریحات این موضوع را بیان می‌کند.(یکی از بخش های موردعلاقم در کتاب همین بود:)🩵)


*لطفا به این کتاب فقط به چشم یک داستان نگاه نکنید، و آن را با دقت بخوانید! 
به جای کتاب‌های روانشناسی مختلف دررابطه با زندگی مشترک، این دست از کتاب‌ها را بخوانید!
        

62

سکوت: داستان
          این اولین کتابی است که از ادبیات ترکیه خواندم.(:🌿
چون امروز مدرسه نرفتم-البته که از لحاظ ساعتی دیروز محسوب می شود- فرصت کردم تمامش کنم.  کتابی که من هدیه گرفتم چاپ دوم بوده و عکس دیگری از نویسنده روی جلد است.(:

کتاب مجموعه داستان هایی از یک شخصیت  است که با توجه به توضیحات و متن داستان فکر کنم تجربه های خود نویسنده باشد. اما مطمئن نیستم و صرفا برداشت من است. راجع به نویسنده توضیحی نمی‌دهم که هم پشت کتاب هم در بخش توضیحات بهخوان آمده. در توضیحات آمده که در هر داستان به سکوت اشاره ای شده اما من فقط ارتباط داستان آخر با سکوت را متوجه شدم و شاید این نقدی باشد که بتوان بر کتاب وارد کرد. یعنی واضح و روشن نبوده و انگار باید خود نویسنده حضور داشته باشد تا ارتباط دیگر داستان ها با سکوت را بیان کند.
از حال و هوای کتاب لذت بردم و از دسته کتاب هایی برایم است که می توانم به آن برگردم. من معمولا بخش هایی از کتاب که برایم جالب است را هایلایت می کنم. و لزوما بخش هایلایت شده، بریده کتاب نیست؛ بعضی وقت ها صرفا از نوع توصیف نویسنده خوشم می آید که خطی یا بندی را هایلایت می کنم و اگر این کتاب من را ورق بزنید، اکثر صفحاتش هایلایت شده.😂 بخشی اش بریده کتاب و بخشی اش توصیفات جالب نویسنده است.
 نویسنده با کلمات آشنایی خوبی دارد و واژه ها را خوب و دقیق کنار چیده و مفهوم مورد نظر خود را ساخته. من همه داستان هایش را دوست داشتم ولی "سکوت" و  "سلام" و شاید "نفسی در تاریکی" (دوتای اول قطعی و سومی طبق حس آن لحظه ام) را بیشتر از بقیه دوست دارم. همه داستان ها، ظرفیت گفت و گو راجع بهشان را دارند. و این به نظرم نشان دهنده توانایی نویسنده است. بعضی از داستان ها در زمان کودکی شخصیت و بعضی ها هم روایت های شخصیت در اتفاق ها و تجربه های بزرگسالی اوست.
نکته جالب و مثبتی که در قلم نویسنده نظرم را جلب کرد،‌ استفاده خوب و جالب و حتی دقیق نویسنده از عناصر کشورش است؛ برای مثال  یک جا در توصیف گرمای تابستان ترکیه می‌‌گوید: "چنان گرم است که در‌ خنک ترین قسمت خانه هم آدم احساس ورقه های بریده شدهٔ کباب ترکی را دارد" یا در جایی دیگر از کتاب می گوید: "جملات خوش آهنگ و زیبایی از زندان های هفت قلعه ی ذهنم بیرون می تراویدند."  که زندان های هفت قلعه طبق پانویس کتاب، یک قلعه و زندان قدیمی در استانبول است. باز هم در متن اشارات دیگری دارد که الان در خاطرم نیست. و بسیار از خوردنی ها و نوشیدنی و ... های کشورش در بخش های مختلف یاد می کند که من در‌ کمتر کتابی این را دیدم.(البته می تواند به خاطر کم‌کتاب‌ خواندنم  هم باشد😅) 
در کل زبان کتاب، زبانی گرم، صمیمی و روان است. تشبیهات و توصیف های نویسنده در مجموع جالب و نو بودند. و اگر مثل من احتیاج به خواندن کتابی دارید که نیاز به تمرکز و دقت زیادی ندارد و هروقتی می شود به آن سر زد، با فاصله و خرد خرد خواند،  این کتاب را پیشنهاد می کنم. حجم کتاب هم خیلی زیاد نیست و راحت می شود آن را حمل کرد. 

این کتاب با من اردوی مشهد مدرسه آمده و در قطار خوانده شده، در مترو وقتی در قطار جلویم بسته شد و دوستم در قطار بود و من از او‌ جا مانده ام، یاورم بوده و بخش هایی از آن حتی در ساعت مطالعاتی مدرسه، پشت میز های پانسیون، در استراحت کوتاهی که به خودم دادم خوانده شده. (: 
        

23

عاشقانه ای برای 16 ساله ها: زندگی داستانی شهیده راضیه کشاورز

2

یک سال بدون او

3