بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

حانیه

حانیه

حانیه

3.9
22 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

24

مگر نه که باید مثل ابوتراب باشم حانیه؟ مگر نه که قرار است راه او را بروم؟ من اینجا وسط مَنهَتَن از کجا خاکی پیدا کنم که دوربینی بالای سرم نباشد و نگوید چه می کنی؟ بالفرض هم که پیدا کردم... می‌ترسم حانیه می‌ترسم این خاک را بِکنَم و جمجمهٔ رئیس قبیله‌ای از سرخپوست‌ها یا کارگری از سیاهان اتیوپی را ببینم... می‌ترسم نبش‌قبر کنم... من دلم تنگ است حانیه و دلم می‌خواهد حرف‌هایم را مثل ابوتراب زیر خاک دفن کنم ولی اینجا وسط نیویورک؟ می‌نویسم حانیه... می نویسم...

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به حانیه

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به حانیه

یادداشت‌های مرتبط به حانیه

            حیف و صد حیف که قد و اندازه فرم و نوع نگارش این کتاب از محتوای گرانش پایین تر بود. با تمام ارادتی که به جناب عسکری دارم اما این سیاهه‌شان ابدا در حد کتاب نبود، شاید اگر در ستون یک مجله یا روزنامه و یا کپشن اینستاگرام و یا در کانالی به صورت بخش‌های مجزا منتشر  می‌شد مقبولیت و تاثیر بیشتری داشت. اما اصلا قابلیت کتاب شدن نداشت. مخصوصا با آن سیر داستانی خرابی که داشت.

درست است که توصیفات کتاب با روح آدم بازی می‌کنند و گاهی اشک به چشمانت می‌آورند و بعضی از جملات طلایی هستند و توی چشم می‌آیند اما اگر بخواهی در ساحت داستان به آن نگاهش کنی، سراسر ضعف است. شخصیت‌های کم عمق و بی تاثیر و بی سر و ته بودن داستان به شدت توی ذوق می‌زند. حتی شخصیت یحیی که کاراکتر اصلی است با خود حامدعسکری در «خال سیاه عربی» هیچ تفاوتی ندارد. همان است. حتی بعضی از عبارات را هم بدون هیچ تغییری از آن کتاب آورده. واقعا حیف از آن جملات توصیفی زیبا و شاعرانه در مدح اهل بیت که در چنین قالب بدی جای گرفتند. 

 انگار که نویسنده ابتدا با یک ایده شروع به نوشتن داستان کند و وسط کار پشیمان شود و ایده دیگری را دنبال کند و در آخرش هم همه چیز را سمبل کند و بدون اینکه حتی زحمت بازبینی یا بازنویسی را بکشد آن را بدهد به ناشر. ناشر محترم هم که بدش نمی‌آید از شهرت نام یک نویسنده و شاعر به نفع خودش استفاده کند، بدون هیچ ایرادی آن را چاپ می‌کند.

و حیف از حامد عسکری که چنین اثر ضعیفی را منتشر کرده.


          
            بسم الله الرحمن الرحیم
قلم حامد عسکری دیگر آشناست! جدیدا هم که علاقه مند به نوشتن بر حسب دل و حال و وظیفه است. خیلی خودش را مقید به قالب ها نمی داند، بنابراین کتاب های جدیدش بین نثر و دلنوشته و‌جستار و نامه و ... شناورند.  داستان سیستان آقای امیرخانی  به خاطرم می آید و جمله پر تکرار و معروف را ، "مومن در هیچ چارچوبی نمی گنجد"

 تازه! گاهی سجع قاطی جملاتش به چشم میخورد و آهنگ. بالاخره نثر یک‌آدم شاعر ، چیزی از غزل ها به ارث می برند...

پ،ن : کتاب جملات لطیفی داشت ، از پس توصیف وقایع خوب برآمده بود ، اما ضعف داشت در بیان گفتارها. مخصوصا در ترجمه خودمانی خطبه فدکیه ... آن طور که باید و شاید از کار در نیامده بود و بسیار جای بازنویسی داشت. بازگردان نوحه عربی حضرت زهرا (س) به شعر فارسی هم ، حتی اگر لازم باشد به نثر نوشته  شود ، باید حق مطلب بهتر ادا شود. یک بازنگری ویراستاری هم می خواهد[دو سه مورد غلط های تایپی داشت] 

در نهایت نوشتن مستقیم از ائمه ، کاری ست بی باکانه! حداقل برای آن هایی که عمرشان با حساب و کتاب شیعه بودن و هیئت و ... گره خورده است. حضرت زهرا (س) هم که گل سرسبد اهل بیت و نوشتن از ایشان از هر خط قرمزی پررنگ تر است و ملاحظه دارد و جای تامل و صبر . برای همین تحسین می کنم گام بلندی را که نویسنده برداشته  ...
          
            بسم الله

نوشته‌های حامد عسکری حس قدم زدن در کوچه پس کوچه‌های جنوب دارد. همان‌قدر گرم، همان‌قدر پر انرژی و سرشار از توصیفاتی که تا به حال نشنیده‌ای و انگار فقط اوست که می‌تواند این‌گونه همه چیز را به هم وصل کند و تصاویری بوجود بیاورد و برایت تعریف کند.

شوهر حانیه برای تحصیل به آمریکا رفته و استادی دارد که از دانشجویان می‌خواهد پیرامون مرگ در غرب و شرق مطالعه کنند. صحبت پیش می‌رود تا می‌رسد به یگانه دختر پیامبر آخرالزمان، استاد هیجان شنیدن از او را دارد. و حالا این شوهر حانیه است که روایت زندگی دختر پیامبر را در قالب نامه نگاری هایی که با همسرش دارد به دست استاد می‌رساند.

همان‌قدر که نوشته‌های حامد عسکری را دوست دارم، این نوشته برایم غریب بود. بعضی قسمت‌ها گریه کردم و گاهی لذت بردم و گاهی خسته شدم. از سبک و سیاق ش بدم نیامد اما آن‌چنان هم برایم خارق‌العاده و جذاب به تمام معنا نبود. کتابی بود معمولی اما با ایده‌ای نو که می‌شد بیشتر روی این ایده کار کرد و بیشتر قوامش داد اما...

آن‌چنان که در توضیحات کتاب خوانده بودم، صرفاً بازنویسی خطبه فدکیه نبود بلکه بیشتر داشت اما خطبه فدکیه را به زبان امروزیِ زیبا نوشته بود. هرچه که بود، به قول حامد عسکری برای نویسنده، به درد توی قبر گذاشتن می‌خورد.
قرار نیست ما دنیایی را به اهل‌بیت بدهیم تا نگاهمان کنند چرا که دنیا و مافیها به دست آنهاست و کار ما هرچه بزرگ هم باشد زیره به کرمان بردن است. ما باید کوچکی کنیم و قائل باشیم که کمیم و کوچک، تا بزرگمان کنند. کاه آوردن از ماست و کوهی از این کاه ساختن کار آن‌ها...