• خاوَردُخت •

• خاوَردُخت •

@khavari707

31 دنبال شده

43 دنبال کننده

            ـ ـــ نُور دِھ این گوشھ‌ۍ ویرانہ را . .
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه

11

        موضوع کتاب از عشق پسر مسیحی به دختر مسلمان شروع میشه تا بالا و پایین شدن های تفکرات این دو نفر!!🙄
جدای از آبکی بودن داستان و حتی محو شدن اصل داستان 😶 اینکه پرش های نامنظم  زمانی داشت و یکبار روایت دست دانای کل بود یک بار خود سوژه یکبار بقال محل و.. نمیدونستی الان کی داره  چی میگه..😑🤕
 دلم میخواست هرچه زودتر تمومش کنم که بیشتر از این حرص نخورم، دقت نکردم برای چه سالیه این کتاب اما  حتی به درد نوجونها  نمیخوره!❌!
نه قدرت داستان سرایی داشت نه منطق محکم !! ⚠️
کتاب اینجوری بود که من میخوام منطقی راجب دین و احکام باهات حرف بزنم اما ۵۰ تا شبهه  وارد می‌کرد که دوتاش  رو بیشتر پاسخگو نبود...😐(خب چراااا🤬)
شخصیت های داستان انگار که جملات رو تو دهنشون گذاشته بودی حسی بهت نمیدادن و.....🤐
فقط چند صفحه ای که مرتبط به سفر نغمه به مدینه بود برام دلچسب بود.
در حوزه پرسش های عقیدتی ، تفکری و... اصلا پیشنهاد نمی‌کنم اگر مطالعه نداشته باشید بدتر سردرگم میشید، اگر هم مطالعه داشته باشید  ۲۰ صفحه اول ، کتاب رو با احترام شوت میکنید همون جایی که بود...🗄🕳👀

چند بریده از کتاب::::👇

__فضای سیاسی و فرهنگی آن روزها ، برای هرکسی که سود نداشت ، جولانگاه خوبی بود برای دانشجوهای نو رسیده ای که خود را نو اندیش می‌دانستند و برای قهرمان شدن در همه چیز افراط میکردند .
خیلی ها ترجیح می دادند ، مشروط شوند تا آوانگارد و قهرمان جلوه کنند.

__وطن جایی است که آرامش داشته باشی و من اینجا پر از آرامشم.

__تنها بزرگی که منتظر سلام دیگران نمیشه و قبل از اینکه به او سلام کنن، او به دیگران سلام میکنه همین پیامبر مهربان ماست.

__دل های بسیاری به پنجره های بقیع گره می‌خورند،تا برای همیشه در این غربت بمانند و زیر آفتاب سوزان بقیع بسوزند.

__معنای ترس از خدا اینه که می‌ترسیم محبت خدا رو از دست بدیم ..قطع رشته محبت بین خدا و انسان ، خیلی دردناک تر و ترسناک‌تر از عذابه!!
      

4

2

        کلمه محشر برای این تجربه ای که با خوندن این کتاب داشتم کمه واقعاااا کمه...🥰🥲
چرا این کتاب انقدر موردِ بی لطفی قرار گرفته ؟؟؟😒
یک نفس خوندم و چرا بعد آخرین خط کتاب هنوز این حس پروانه ای شدن رو دارم؟...🤗🦋
این روزا  کتاب های  که میخونم با  حلقه نامرئی بهم مرتبطند و این منو هیجان زده تر میکنه!!...🔗
محور اصلی کتاب برمیگرده به  پیام رهبر اسلامی ایران به جوانان اروپایی ،  یهودیت و نظریه دهکده جهانی از مک لوهان و.. ...
من راجب  هیچکدوم اطلاعاتی نداشتم(این همه سال داشتم چیکار میکردم دقیقا ..نمیدونم🙄) و این کتاب با یک  داستان نرم برام موضوعات رو باز کرد،
هم مطالب خیلی جالب بود هم داستان..👌
گاهی فکر میکردم دارم کتاب ترجمه میخونم شاید چون  خیلی به جزئیات خوبی پرداخته بود  و یکم هم  متنش ادبیه اما  از لذت خوندن من هیچی کم نکرد..😍💪
چون راجب کتاب چیزی نمیدونستم و اسمش هم بهم کمکی نمی‌کرد پس بدون پیش زمینه خوندمش  و گاهی وادارم می‌کرد سرچ های هم داشته باشم و باید بگم کاااش کتاب امانتی نبوووود😫🤧...
و در آخر 
چند تا از بریده های کتاب هم به یادگار اضافه می شود ...:👇

_ما در تل آویو به این نتیجه رسیده ایم که دیگر زمان مبارزه علنی با اسلام گذشته. وقت آن است که اسلام را به دست عده ای از اسلام نماها از بین ببریم.
باید مسلمانانی تولید کنیم که خودشان علیه اسلام به نبرد برخیرند. (ص۱۶۳)

_باورت  میشود اگر بگویم او صمیمی ترین دوستم را از من دور می کرد، تنها به این دلیل که من یهودی بودم و او مسیحی؟؟ و هر غیر یهود برده یهود است، و هر غیر یهود باید در خدمت یهود باشد و... (ص۱۴۴)

_در جلسات بیلدربرگ است که تعیین می شود جنگ ها چخ زماني آغاز شوند ،چقدر طول بکشند و کی پایان یابند.( ص۱۳۷)

_به این باور رسیده ام که در منطق او واحد سازی جهان یعنی یهود سازی. استر ! برای همین است که من در مورد هولوکاست تردید دارم.سیاستمداران یهودی بالاترین بهره را از پروژه هولوکاست می برند. (ص۱۲۹)

_دنیای ما روز به روز از عشق فاصله  می‌گیرد و انسان‌ها روز به روز عاقل تر و حسابگر تر می شوند.  برای همین تنها آرزوی من این است که از این طاعون بزرگ مصون مانده و بتوانم عاشق بمانم. (ص۷۹)

_مگر می‌شود ایده پروفسور و نظریه های تکمیلی او درباره دهکده جهانی یهود ، سیاسی نباشد و سیاستمداران به او روی بیاورند ؟ اصلا مگر در دنیا هیچ شهرتی بدون سیاست به وجود می آید ؟؟ (ص۶۲)
      

4

        بی تعارف اگر دلتون میخواد یک داستان خوش خوان بخوانید و کیفش رو ببرید، سمت این کتاب نرید.😬
موضوع داستان ضعیفه و حتی باورناپذیر همه‌ چیز ساده و بدون پيچيدگي اتفاق می افته و بنظرم اگر نويسنده اطلاع دقیق تری از مدل های رفتاری جامعه آمریکا داشت این داستان باور پذیر تر میشد(مثلا دختر نيويورکی از اصلاحات عامیانه ایرانی با رفیقش استفاده میکرد)😶🙄
ااااما ااااا🪄...
اگر به دنبال یک منبع جامع و جالب در حوزه  بانوان و پوشش هستید این کتاب رو از دست ندید‼️
نويسنده کلی تحقیق کرده و مقاله های و مجلات و.. متنوعی رو بررسی کرده و حاصل این اطلاعات رو برامون در قالب سخنرانی توی داستان گنجونده نکته خیلی خفنش اینکه همه رفرنس ها موثق و قابل بگیری هستش..✅
برای من به شخصه مطالب خیلی جالب بود بنظرم این ایده خیلی خوبیه که محقق ها حاصل کارشون با زیرکی در قالب داستان و رمان بیارند..👌(البته اگر از قلم افرادی که داستان پرداز های حرفه ای هستند استفاده کنند خیلی کتاب همه چی تمومی میشه )⭐.
اگر زمانی پیش بیاد این کتاب رو خریداری میکنم و هر ازگاهی بهش سر میزنم  از زوایای  جالبی به موضوعات اشاره کرده که برای من  جالب بود و قطعاً برای کسی که تحقیقات هدفمندی داره خیلی بیشتر از مقاله خوندن دیدن نمونه های آماری اینور ی انوری کمکش میکنه👩‍💻 ،
اگر صاحب حلقه بانوان یا گعده ها نوجوانان هستید بهتون خیلی توصیه میکنم.🤌
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

0

7

5

5

8

6

16

          چند تجربه شخصی از خواندن این کتاب: 

تا همین چند وقته پیش اگر از من سوال می‌شد که در مورد تمدن‌های شرقی چه می‌دانی، شاید در حد ۲ دقیقه هم نمی‌توانستم صحبت کنم. اندک اطلاعاتی که از تاریخ می‌دانستم معطوف بود به غرب آسیا یعنی اسلام و ایران و البته تمدن غرب و اروپا. چندی پیش نکات مفید و مختصری در کتاب آسیا در برابر غرب داریوش شایگان نسبت به تمدن‌های شرقی و نسبت آنها با یکدیگر و تاثیرات متقابلشان یافته بودم. نامه‌های نهرو کمی دید من را نسبت به شرق بهبود بخشید. 

همواره خواندن کتب تاریخی بخاطر متن سخت و پر از جزئیات برایم چالش برانگیز بود. این کتاب شاید دقت علمی بالایی نداشته باشد اما بسیار روان است و لااقل من را با شاکله اصلی وقایع تاریخی، صرف نظر از جزئیاتی که شاید به درد خواننده عام نخورد، آشنا کرد. 

تحلیل و در کل موضع‌گیری نهرو نسبت به وقایع تاریخی نیز در‌ نوع خود جالب و شایسته توجه است. دیدگاهش نسبت به ایران، به اسلام و در کل دین و مذهب، اگرچه در بعضی موارد جای نقد و بررسی دارد، ولی به صورت کلی برایم قابل تحسین بود. 

به نظرم مطالعه تاریخ به عنوان یک کل منجسم ایده اصلی نهرو در نامه‌هایش بوده است. نگاه منقطع و بریده به تاریخ، چه معطوف به یک سرزمین خاص و چه معطوف به یک برهه زمانی خاص، در عین مزیت‌هایی که دارد، امکان انحراف و خطای تحلیلی را خواهد داشت.
        

12

15

          یکی از بهترین‌ها در ادبیات ضد جنگ است و نقطه مقابل آثاری قرار می‌گیرد که با حس وطن‌پرستی و رسالت‌های بشری در پی توجیه و صورت‌بندی فلسفه جنگ در جهان هستند.
روایت کتاب داستان حضور خودنوشت چند دانش‌آموز است که با تهییج احساسات وطن‌پرستانه راهی جبهه‌های غربی آلمان شدند و با فرانسه و انگلیس و در نهایت امریکا در حال جنگ هستند.
روایت کتاب، مستقیم، تند و تیز،‌ ساده، اخلاقی و بدور از نمادسازی‌هاست.
نویسنده به خوبی نشان داده است این جنگ که با حس وطن‌پرستی به آن‌ دعوت شده‌اند در بازه‌ زمانی‌های گوناگون برای هرکدام، روحیه انسانی، زیست‌پذیری شهری، باور به آینده و امید را در آنان می‌کشد و افرادی که تربیت می‌کند به شکل طبیعی امکان حضور در شهر و آینده را نخواهند داشت؛ آنان یاد گرفته‌اند که دزدی کنند، سر همدیگر کلاه بگذارند، منفعت خود را ولو در موقعیت‌های نه چندان خطر‌ناک، در هر صورتی به منافع دیگران ترجیح بدهند. هرچند همه این احساسات خلاف آن‌چیزی باشد که بر اساسش تعلیم یافته‌اند و به جبهه فراخوانده و به پایداری تشویق شده‌اند. 
تصاویر ممتاز موجود در کتاب همگی صحنه‌های تلخ و صورت حیوانی و جنون‌آسای جنگ است؛ قتل‌عام، قطع شدن دست و پا، دزدی در سنگر‌ها، بریدن از خانواده، بدرفتاری  و انتقام از اسرا. طبیعی است که این جنگ قهرمانی ندارد یا اگر دارد اربابان جنگ‌افروز، کارخانه‌های اسلحه‌سازی، بنگاه‌های مالی و بانک‌های بزرگ وام‌دهنده به دولت‌ها و در نهایت کارخانه‌های مواد غذایی هستند که مواد فاسد شده خودشان را به سربازان بی‌چاره حاضر در جبهه قالب می‌کنند!
خواندن این کتاب نشان می‌دهد که باید چیزی در بین باشد که به زندگی انسان معنا دهد، به تلاشش صورت انسانی بدهد؛ چیزی که فریبنده نباشد و با دیدن واقعیت سراب آن در هم نشکند!
در این کتاب معلمان، کشیش‌ها، خانواده‌ها و روزنامه‌ها همه عناصری هستند که سیرت انسانی را میرانده و اسباب‌بازی‌هایی برای آدم‌کشی به جا نهاده‌اند.
پیشنهاد من این است که بعد از این کتاب حتما سری به دیالوگ‌های ماندگار شهید آوینی در روایت فتح بزنید! آن‌جا صورت دیگری از جنگ به نمایش گذاشته می‌شود؛ قهرمان این دیگر روایت، توپ و تانک و هواپیما و قدرت تسلیحات و مانور قتل‌عام انسانیت نیست بلکه تلاشی برای نشان‌ دادن تحول جنگجویان در این کارزار بر اساس یک جهان‌بینی دیگر است.
بسته به اینکه جنگ را از کدام طرف روایت کنیم قهرمانانش گوناگون و صورت شکست و پیروزی آن نیز عوض خواهد شد.
        

27

          «آن چه من را به حرکت وادار می‌کند، علم به چیزی نیست، اضطرار به آن است. احتیاج به آن است.» ☁️🌱...

طبق برنامه هر هفته‌ام، سه‌شنبه ساعت ۱۹ سوار اتوبوس شدم. مسیر ۵ ساعته بود. احتمال اینکه دیرتر برسم وجود داشت ولی زودتر نه. قبل از اینکه اینترنت گوشی‌ام بپرد. اپیزودهای کتاب صوتی ام را دانلود می‌کردم و کتاب دیگری را در طاقچه باز کردم تا وقتی بخاطر تغییر ارتفاع و جاده کوهستانی گوشم کیپ شد و هندزفری را کنار گذاشتم به سراغ دیگری بروم.
آن دفعه، این کتاب را باز کردم. کوتاه و روان بود و همان شب تمامش کردم. خیلی مسائل را عمیق بررسی نمی‌کند ولی قطعا به مسائلی می‌پردازد که با آن‌ها برخوردهایی داشته‌ایم. در بخش دیه توضیحات خوب و ساده‌ای داشت. نکاتی که در زمینه روابط مطرح می‌شود، اکثراً در روابط ما با هرکسی کاربرد دارند. توصیه‌هایی کلی در کتاب مطرح شده بود که اگر قبلا در این زمینه مطالعه کرده باشید، شاید برایتان تکراری باشد. ولی به نظرم حتی اگر اینطور باشد، گاهی اوقات به تکرار نیاز داریم.

📘 از متن کتاب:
می‌گویند شتری خوابیده بود. روباهی می‌گذشت، به شتر روی آورد و با دم شتر بازی آغاز کرد تا آنکه دمش را با دم شتر گره زد. شتر برخاست. دم کوتاه این دو به هم گره خورده بود. روباه معلق مانده بود و به دنبال شتر تاب می‌خورد. گربه‌ای این صحنه را دید. از روباه پرسید چه بر سرت آمده؟ روباه گفت: هیچ! با بزرگان وصلت کرده‌ایم!

بیشتر آنچه که بدی و مشکل ازدواج قلمداد می‌شود، مثل سختی‌ها و برخوردها و توقع‌ها و انتظارها و درگیری‌ها و گرفتاری‌ها، در واقع همین بدی‌ها، خوبی و میوه‌ی خوب ازدواج هستند.

آدمی می‌تواند حتی از بن‌بست‌ها بیاموزد که راه کجاست.

به همان اندازه که ازدواج دو نفر ارزش پیدا می‌کند، به همان اندازه وسوسه و حسادت دوست و دشمن زیاد می‌شود، که درگیری‌ها را زیادتر می‌کند. پس به گونه‌ای تظاهر نباید کرد که حسادت و دشمنی‌ها بجنبد و سر بردارد، که اگر این حسادت‌ها به زندگی تو آسیب نزند، باعث از هم پاشیدگی زندگی دیگران می‌تواند باشد. 

گاهی آدمی با تمامی راحتی‌ها در رنج است و غصه می‌خورد و گاهی با همه‌ی رنج‌ها راحت است و بهره برمی‌دارد و پاداش می‌گیرد.

شماتت و خشونت،آتش افروز است. تکرار و تذکر مداوم ملال‌آور است.

در محبت یا گفت‌وگو، حد نگه دار، تا آنجا که هنوز به جمله‌‌هایی از تو مشتاق هستند، خاموشی تو شیرین است. دلزدگی، حتی از محبت، نفرت‌انگیز است.

از کسانی نباش که رنج‌هایت و گرفتاری‌هایت را از نگاه و چهره و حالت‌هایت به هر کس منتقل کنی. سختی‌ها، مهمان تو هستند.

از محبت و عشق خودت پیش کسانی حرف بزن که برای او حرف می‌زنند.

احترام امامزاده با متولی است. تو می‌توانی بدون لج درآوردن و تحریک کردن همسرت را در چشم‌ها و دل‌ها بزرگ کنی. آنجا که تو حرمت او را می‌شکنی، دیگران حرمت نگه نمی‌دارند.

مادر و پدرت را در برابر همسرت مگذار. خواسته‌های آنها و دوستانت را، با زبان خواسته‌های خودت مطرح کن. محبت به تو، سختی خواسته‌ها را کم می‌نماید.

اشتباه از اینجا برخاسته که ما برای دیات و خون‌بها، ارزش انسانی قائل هستیم، در حالی که دین در رابطه با کارایی و ارزش اقتصادی است. به همین خاطر، اگر دو دست یک نفر را قطع کنند، دیه‌ی آن برابر با کشتن و نابود کردن است و همین طور اگر دو چشم یا دو پا یا تخمدان‌ها یا گوش‌ها را ببرند، هر کدام با دیه کامل حساب می‌شوند. این مسأله نشان می‌دهد که دین ارزش انسانی را توضیح نمی‌دهد، که فقط در رابطه با کارایی و ارزش اقتصادی است. و از آنجا که کار مسئولیت مرد بیشتر است و ارزش اقتصادی آن زیادتر است، ناچار دیه‌ی این دو با هم تفاوت دارد... دیات به ارزش انسانی مربوط نیستند و فقط اثر اجتماعی آن را کنترل می‌کنند و جبران می‌نمایند.

انسانی که خودش را هرز کرده و خوش بوده و کیف کرده، در واقع از آنجا لذت برده که نمی‌داند چه از دست داده، فقط حساب کرده که چه به دست آورده.

هرکس خلق را در خود نگه دارد و باتلاق استعدادهای عظیم او بشود او هم طاغوت است.

امام علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌گوید: شنیده‌ام که در بازار بصره لباس زنی با عبای کردی برخورد کرده، از شرم بمیرید.

دو چیز مطرح است: هم حلم، هم دادن فرصت‌ها.

ما در تنهایی‌ها چه بسا بتوانیم علم را، حتی فکر روشن را به دست بیاوریم، ولی دل روشن و دل زنده در برخوردها و درگیری‌ها شکل می‌گیرد.

ثبتنا علی دینک؛ ثبات ما در دین، مبنا و هدف زندگی‌مان باشد، نه در کنار و بر کنار زندگی‌مان.

آن چه من را به حرکت وادار می‌کند، علم به چیزی نیست، اضطرار به آن است. احتیاج به آن است. 
مادامی که من، دین را حتی اگر قبول کردم، خدا را حتی اگر باور کردم که هست، اگر به آن نیاز نداشته باشم و بگویم بدون دین می‌توانم راهم را بروم و می‌توانم بدون دین زندگی کنم، طبیعتاً دین یا در متن نمی‌آید، برکنار می‌شود، یا اگر هم می‌آید متن بی‌بدیلی نیست.

۲۳ بهمن ۳
        

16

6