یادداشت زهراسادات سجادینیّری
2 روز پیش

"بسماللّهالرحمنالرحیم" در مخیلهی یک انسان عادی نمیگنجد که چطور ممکن است یک جوان ۳۰ ساله انقدر از خود گذشته باشد؟! چطور میشود این حجم از رشادتها و آزاده بودن را هضم کرد؟! واللّه که نمیشود...! جدا از داستان حیرتآور کتاب، چگونگی تقدیر از قلم بینظیر آقای ملاحسنی برایم مشهود نیست، هرچه گفته شود اصل موضوع را ابراز نمیکند و معتقدم ایشان در عرصه روایتنویسی حماسهساز واقع شدند و خواهند شد. روایت بسیار روان و دلنشین بود؛ و تا حد مطلوبی حس راوی را به خواننده منتقل میکرد. همچنین به نظرم جز ۱۰ روایت برتری بود که مطالعه کردم. علاوه بر این اثر از این نویسنده باید به دو اثر تاثیرگذار دیگر از آقای نویسنده نیز اشاره شود؛ "یادت باشد" و "کاش برگردی" که هرکدام به نوبهی خود بینظیرند. هرچه بنویسم اصل مطلب ادا نمیشود. ولی موضوعی هست که به تازگی از آن مطلع شدم و احساس بیهودگی میکنم اگر در این یادداشت نسبتاً کوتاه از آن نگویم... طبق عادت درحالی که مشغول مطالعهی کتاب بودم اسم شهید را در گوگل سرچ کردم، در میان عکسها و مطالب متعدد تیتری به چشمم خورد که نفسم را در سینه حبس کرد.《پدر شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی به شهادت رسید》 کنجکاو شدم و بعد از کمی مطالعه متوجه شدم در اسفندماه ۱۴۰۳ طی یک حادثه آتشسوزی در مرکز نظامیای که پدربزرگوار شهید در آن فعالیت داشتند شربت شیرین شهادت توسط ایشان نوشیده شده است. و خوشا به سعادتشان که روسپید شدند...!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.