معرفی کتاب هواتو دارم اثر محمدرسول ملاحسنی

 هواتو دارم

هواتو دارم

4.5
91 نفر |
45 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

142

خواهم خواند

57

شابک
9786222851392
تعداد صفحات
304
تاریخ انتشار
1401/1/31

توضیحات

        شروع کرد و تک تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من، منتظر بودم بین همه این حرف ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد ولی چیزی نگفت.

همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم های اشک بار به مرتضی گفتم: با معرفت پس من چی، منو به کی میسپری؟

لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول میدم، خودم همه جا و همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هواتو دارم

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به هواتو دارم

نمایش همه

یادداشت‌ها

          دیروز قسمت شد و ویژه مزار شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی را زیارت کردم. همان شهیدی که قبرش در قطعه ۲۶ درخشش خاصی دارد چون طبق وصیتش سنگ قبر ندارد. گفتم که هوای ما را بیشتر داشته باشد.
امروز هم کتاب «هواتو دارم» زندگی این شهید را خواندم و تمام کردم. به قول نویسنده، اگر کتاب را خوب بخوانیم شاید هشتاد نکته اخلاقی را بتوانیم فهرست کنیم که در زندگی به دردمان میخورد. از تلاش و همتش برای احیای روز غدیر تا مقابله با زور و ظلم، اهلیت مسجد و کار تربیتی در مسجد صفا که از مساجد فعال تهران است، احترام ویژه به پدر، شوخ طبعی، تلاش برای ساده زیستی و استقلال مالی در عین وضعیت خوب مالی خانواده و... 
اصلا هدف از این دست رمان ها را خواندن همین است تا بدانیم کسی که در همین سن و سال خودمان به این درجه رسیده چطور زندگی کرده؟
چون نویسنده کتاب، همان نویسنده کتاب محبوب یادت باشد هست پس قطعا نباید دو ویژگی را فراموش کنیم: یک بن مایه عاشقانه داستان و دوم روان بودن قلم‌نویسنده که شما را تا پایان داستان میکشاند.
درونمایه داستان یک عاشقانه تربیتی است. اینکه عظمت سبک زندگی یک شهید چقدر میتواند دیگران را به خودسازی بکشاند. عاشقانه است چون ماجرای دلدادگی و گفتگوها و  رفتارهای عاشقانه در سراسر کتاب موج میزند، طوریکه با شنیدن خبر شهادت مرتضی، خواننده هم اشک خواهد ریخت.
تربیتی است از این بابت که شهید عبداللهی با همسری ازدواج کرده که لای پر قو بزرگ شده، قبل از ازدواج تازه چادری شده و حتی حاج قاسم را هم نمیشناسد. اما طوری او را میپروراند که ساده زیستی را ترجیح میدهد، برای سوریه رفتنش تلاش میکند و در شهادتش محکمتر از بقیه می ایستد. 
کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی  یکی از جدیدترین کارهای انتشارات شهید کاظمی است که در ۳۰۴ صفحه در بهار ۱۴۰۱به چاپ رسیده است.
        

15

          هواتو دارم کتابیه که این روزها دست خیلی از دوستانم و بهخوانی‌ها دیدم. اکثرا با دید مثبت درباره‌ش نوشته بودن و تعریفش رو کرده بودن. با توجه تجربیات منفی قبلی از این دست کتاب‌ها، تعریف‌هاشون قلقلکم می‌داد بخونمش. گذاشته بودم تو خواهم خواندها که بهم پیام دادن و گفتن بیا بخون نظرت رو بگو.
بعد از کلی خوش‌خوشان شدن که آخ جون منم بازی، منتظر شدم برسه دستم. 
کتاب شروع خوبی داره اما این شروع چندان دوام نداره. تقریبا از صفحه دوم این خوبی رو خراب می‌کنه و افت محسوسی داره. پراکنده‌گویی از همون اول آفت کتاب میشه. انگار نشستی کنار راوی اصلی و مستقیم به حرفاش گوش میدی. این طبیعیه که موقع تعریف شفاهی، آدم خاطرات رو پراکنده یا بدون پیش‌زمینه خاصی بگه و دو تا خاطره بعد تازه بره سراغ اتفاقی که برای خاطره قبلی بوده. ولی وقتی تبدیل به کتابی روایی میشه باید یه نظم و ترتیبی براش فراهم کرد. اصلا کار اون نویسنده کتاب همینه که خاطرات رو مدون کنه، براش طرح و پیرنگ داشته باشه و خوندنی‌ترش کنه. وگرنه یه تایپیست ساده هم می‌تونه همون حرفا رو بنویسه. نویسنده می‌تونست به جای روایت خطی زمانی خاطرات که گاهی ربطی هم بینشون نبود، از فلش‌بک استفاده کنه. هم تکه‌های ماجرا به هم چفت می‌شد هم خوندنش جذاب‌تر. 
این وسط کلی خاطرات نوشته شده که هر چی تا پایان کتاب منتظر شدم هیچ استفاده‌ای ازشون نشد. مثلا خاطره پرده خریدن مادر ستاره این وسط چی بود؟ یا ماجرای سوسک کشتنش؟ خرده خاطرات این ذهنیت رو ایجاد می‌کنه که قراره یه جا ازش استفاده بشه ولی بعدش هیچ خبری ازشون نبود. همه اینا با یه پیرنگ بهتر می‌شد. 
ایراد دیگه که بزرگ هم بود و تو ذوق می‌زد گفتن‌های مداوم بود. مثلا ستاره و مرتضی و خانواده‌هاشون از خیلی جهات فرق داشتن ولی این موضوع به شکل همین جمله چندبار گفته میشه. چند موردی که هم می‌خواد این تفاوت‌ها رو بشکافه فهرست‌وار چیزایی گفته میشه. می‌بینید! هر بار میگم "گفته میشه". روایت‌نویسی فقط ثبت عین به عین خاطرات نیست. نحوه نشون دادن وقایع از گفتن اونها مهم‌تره. 
بارها و بارها تو داستان از ترسو بودن ستاره گفته میشه. در عوض از شجاعت و دلاوری مرتضی. اصلا مجموع خاطرات این حس رو بهم می‌داد که ستاره یه دختر لوس دست و پاچلفتی بود و مرتضی انسانی تمام عیار و کامل. قطعا هیچ انسانی بی‌عیب نیست اما اینکه تو این روایت‌ها چنین تصویری رو ساخته بودن خودش بدتر باعث دافعه است. این درسته که یه نفر تو اوج جوونی انقدر دست از دنیا شسته باشه فی‌نفسه خارق‌العاده‌اس ولی واقعا لازم نیست به زور این ویژگی رو القا کرد. قطعا نه ستاره عیب مطلق بود که مرتضی بخواد تربیتش کنه نه مرتضی معصوم که همه بهش اقتدا کنن. حتی تو خیلی موارد برای من اثر عکس داشت و بیشتر بچگی و ناپختگی مرتضی رو می‌دیدم. مثلا یه بار ستاره بهش گفته بود می‌خوام با دوستام برم بیرون. مرتضی هم حرفی نزده بود ولی بعدا سرسنگین شده بود. ستاره که می‌پرسه چرا مرتضی میگه ازم نظر (اجازه) نخواستی که بری یا نه. اما همین مرتضی خیلی مواقع که تا دیروقت بیرون بود، خبر نمی‌داد یا سرخود حرکتی انجام می‌داد. گویا ولایت شوهر رو طور دیگه تعبیر کرده بود.
خوب بود به جای تمرکز روی مقدس‌سازی یه جوون زرنگ، متدین و اهل برنامه برای زندگی، اون رو واقعی‌تر نشون می‌دادن. خواننده خودش اونقدر باهوش هست که مطلب رو بگیره. 
اواخر کتاب اوضاع بهتر میشه، هم ریتم کار تندتر شده و حاشیه نداره و هم بیان احساسات به تعریف وقایع غلبه می‌کنه و میشه عمیق‌تر شد. آخرش رو هم خوب تموم می‌کنه اما خب فرصت‌ها برای نشون دادن ارزش‌های مورد نظر راوی و نویسنده گذشته. 

        

8

مظفری

مظفری

1402/2/22

          بسم الله الرحمن الرحیم
آقا مرتضی عبدالهی قبل از اینکه نام شهیدی برایم باشد، پسر سرخوشی بود که از میان حرف‌های خواهرش، شناخته بودمش. شیطنت‌های خواهرـ برادری که تمامی ندارد. هر چند مرضیه خانم تودار بود و کلا خیلی حرف نمی‌زد.
«هواتو دارم» اولین کتابی بود که خواندم و قبل از آن، شهید را می‌شناختم. درستش این است که بگویم نمی‌شناختم. هنوز هم نشناختم، فقط گوشه‌ای از زندگی‌اش را دانستم.
روزی که خبر شهادتش رسید، خودم را رساندم منزلشان... حال دوستم مرضیه، دست خودش نبود. خانم آقا مرتضی، آرام و صبور نشسته بود و چادرش را تا روی چشمانش پایین کشیده بود.

راوی کتاب دوست دارد از او همین نام بماند. «خانم آقا مرتضی!» داستانش را روایت می‌کند، از عاشقانه‌‌هایش با مرتضی می‌گوید، اما دوست دارد گمنام بماند. نه نامی از او هست، نه چهره‌ای و نه عکسی...
ترجیح می‌دهد فقط راوی گمنام ماجرا باشد! دنبال دیده‌شدن و شناخته‌شدن نبود و نیست.

پ.ن: 1- همیشه دنبال الگویی درست از همسر شهید می‌گشتم. اینکه چگونه روایت کند که هم تاریخ بداند و هم خودش آماج حرف، حدیث و... قرار نگیرد و الحق که خانم آقا مرتضی توانست این مفهوم را عینیت ببخشد. دستمریزاد! کسی او را نمی‌شناسد که حرف و حدیثی پشتش باشد.
2- پایبندی دختری که چادری نبوده، به چادر و به این حد از حجاب  برایم ستودنی است... در تمام مدتی که عزادار بود، هیچ دوربینی نتوانست چهره‌اش را ثبت کند... دمتان گرم خانم آقا مرتضی! دعا می‌کنم بعد از عمری زندگی با عزت، همقدم همسر و همسفر شهیدتان بشوید و ثمره مجاهدتان چیزی جز شهادت نباشد.
        

11

          هواتو دارم را جوان های ۲۰ ساله بخوانند.
جوان های که دنبال تشکیل خانواده اند،
هواتو دارم را  اصلا خانواده ها بخوانند همین پدر مادر ها و بررگترهای ایراد گیر.
خانواده هایی که دختر دارند.

من چند کتاب اخیرا خواندم که تفریظ رهبری رو داشتند 
هر چندتا هم، از زبان همسر شهید بودند.
طی این چند کتاب پروسه ازدواج این زوج ها از طرف خانواده دختر منتفی بود  چون دختر خانم هایی بودن که توی پر قو بزرگ شدندو خانواده های دختر عقیده داشتند دخترشان از پس این زندگی  و چالش ها و سختی های زندگی متاهلی برنمیان،اما این کتابها روایت صبر و مدیریت و مسئولیت پذیری و گذشت این زنان هست.
نمیدانم چرا فکر میکنم این توجه رهبری به کتابها به خاطر شخصیت زنان این شهدا بوده.در هر حال 
آنان که دغدغه عمر جوانشان را دارند بخوانند این کتاب را ،به بحث شهید و چگونه زندگی کردنش قصد ندارم ورود کنم ،اما یک چیز که هست اینه که:برخی آدمها اگر دیده می‌شوند چونکه سر بزنگاه ها و تصمیمات حساس انتخاب درستی کردند.
پروسه  خواستگاری و ازدواج شهید اونچیزی بود که از نظر من جای درس گرفتن دارد،و واقعا جسارت یک جوان بیست و اندی ساله برای تشکیل خانواده و پذیرش این مسئولیت قابل تحسین بود.
این لینک رو هم کپی کنید و  این توصیه ۲ دقیقه و ۱۳ ثانیه ای آقای عباسی  ولدی رو گوش کنید:
https://eitaa.com/12789232/3625
        

13

فاطمه

فاطمه

1403/9/4

          کتاب "هواتو دارم"  خاطرات زندگی مشترک شهید مرتضی عبداللهی
از اون دست کتاب‌هایی که نسبتا راحت خونده میشن، به دور از تکلف و بزرگنمایی...
داستان با خوابی که همسر شهید دیدن شروع میشه، و بعد بحث ازدواج و تعریف خاطرات و در آخر شهادت🖤

اگر قرار بود به محتوای کتاب، فارغ از همه نکات مد نظرم امتیاز بدم، قطعا ۵ستاره هم جوابگو نبود. قطعا در مورد مقام شهید و زندگی ایشون  بنده در جایگاهی نیستم که بخوام امتیاز بدم.
ولی در مورد این کتابی که جناب آقای نویسنده به چاپ رسوندن، بنظر من حتی ۱ستاره هم زیاده.
روایت‌های کتاب به قدری شلخته و درهم هست که منو واقعا کلافه می‌کرد. اضافه گویی های بیجا، پرش‌های گاه و بی‌گاه از موضوعی به موضوع دیگه بیشتر این حس رو به من القا می‌کرد نویسنده تلاش خاصی برای به کاغذ آوردن خاطرات همسر شهید نکردن. از نظر من این کتاب حق مطلب رو ادا نکرده‌.

در کل این کتاب رو به عزیزانی که نیاز به آشنایی با روحیات شهید دارند، پیشنهاد می‌کنم.

و سوال پایانی: 
- چطور شد که کتاب‌های زندگی نامه شهدا اینطور محدود به خاطرات بعد از ازدواج و روایت‌های همسر شهید شدن؟
        

19