بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سیدمهدی مرتضوی

@sm.mortazavi

18 دنبال شده

33 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                آبنبات هل دار یکی از آن کتابهایی است که با خواندنش، خنده و حال خوب را برای شما تضمین میکند. حتی کسانی که با هرچیزی نمیخندند! به‌نظرم کتابی است که اگر دست بگیریم اینقدر جذاب و خواندنی است که تا تمامش نکنیم دست بردار نیستیم. و همین برای تعریف از یک کتاب کافی است.
یک‌رمان طنز از نگاه محسن؛ یک‌نوجوان شوخ طبع،پر از شیطنت، خرابکار و در نهایت عاشق در دهه شصت است که با دقت و ظرافت تمام تمام نوستالوژی های آن دوران را زنده میکند. قطعا کسانی که دوران دهه شصت و هفتاد را  درک‌کرده‌اند بعید است حس همذات پنداری با محسن نداشته باشند.و این‌هم بخاطر جزئی نگری و ذکر ریز شیطنتها، دروغها و فضاسازی زیبا و ورود به دنیای نوجوانی آن روزگار است. 
علاوه بر گره زدن مخاطب با سرگرمیها،بازیها، شیطنتها و خاطرات دهه شصت، اشارات تاریخی و فرهنگی نیز مثل کشتار خونین حج سال ۶۶، آزادی اسرا، ترسیم فضای خانوادگی پشت جبهه، اسامی کارتونها، سریالها، فیلمهای پرفروش، نحوه اعلام‌نتایج کنکور، بازیهای محلی، شوخیهای کلامی و...دست به دست هم دادند تا پیوند عمیقتری برای مخاطب ایجاد کنند. 
از نقاط قوت کتاب شخصیت پردازی عالی است به طوری که هر شخصیت نماینده یک تیپ شخصیتی در زمان داستان است که کلیشه ای نیستند . و به عبارتی تقریبا شخصیت اضافه در این داستان پر شخصیت وجود ندارد. ماهیت طنز و قلم روان باعث کشش داستان و میل به ادامه دادن کتاب می شود.
خلاصه اینکه این کتاب را برای مخاطب در همه سنین توصیه میکنم.
        
                دیروز قسمت شد و ویژه مزار شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی را زیارت کردم. همان شهیدی که قبرش در قطعه ۲۶ درخشش خاصی دارد چون طبق وصیتش سنگ قبر ندارد. گفتم که هوای ما را بیشتر داشته باشد.
امروز هم کتاب «هواتو دارم» زندگی این شهید را خواندم و تمام کردم. به قول نویسنده، اگر کتاب را خوب بخوانیم شاید هشتاد نکته اخلاقی را بتوانیم فهرست کنیم که در زندگی به دردمان میخورد. از تلاش و همتش برای احیای روز غدیر تا مقابله با زور و ظلم، اهلیت مسجد و کار تربیتی در مسجد صفا که از مساجد فعال تهران است، احترام ویژه به پدر، شوخ طبعی، تلاش برای ساده زیستی و استقلال مالی در عین وضعیت خوب مالی خانواده و... 
اصلا هدف از این دست رمان ها را خواندن همین است تا بدانیم کسی که در همین سن و سال خودمان به این درجه رسیده چطور زندگی کرده؟
چون نویسنده کتاب، همان نویسنده کتاب محبوب یادت باشد هست پس قطعا نباید دو ویژگی را فراموش کنیم: یک بن مایه عاشقانه داستان و دوم روان بودن قلم‌نویسنده که شما را تا پایان داستان میکشاند.
درونمایه داستان یک عاشقانه تربیتی است. اینکه عظمت سبک زندگی یک شهید چقدر میتواند دیگران را به خودسازی بکشاند. عاشقانه است چون ماجرای دلدادگی و گفتگوها و  رفتارهای عاشقانه در سراسر کتاب موج میزند، طوریکه با شنیدن خبر شهادت مرتضی، خواننده هم اشک خواهد ریخت.
تربیتی است از این بابت که شهید عبداللهی با همسری ازدواج کرده که لای پر قو بزرگ شده، قبل از ازدواج تازه چادری شده و حتی حاج قاسم را هم نمیشناسد. اما طوری او را میپروراند که ساده زیستی را ترجیح میدهد، برای سوریه رفتنش تلاش میکند و در شهادتش محکمتر از بقیه می ایستد. 
کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی  یکی از جدیدترین کارهای انتشارات شهید کاظمی است که در ۳۰۴ صفحه در بهار ۱۴۰۱به چاپ رسیده است.
        
                لثارات:
🔸الغارات و ما ادراک ما الغارات!

▫️کتابی سراسر روضه و به قول حاج قاسم عزیز یک مقتل کامل از دوران کمتر شنیده شده حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام که یک دوره کامل و فشرده، فهم سختیها و مشقت‌های حکمرانی و حکومت داری است.

▫️کتاب قدیمی شیعه که برخلاف کتب تاریخی دیگر که بر سالهای آغازین حکومت حضرت و سه جنگ مشهور جمل، صفین و نهروان میپردازند، بر دوسال پایانی حکومت آن حضرت تاکید دارد.

▫️حقیقتا وقتی این کتاب را خواندم بیشتر شعار ,,ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند ,, را درک کردم. آنقدر با رفتارشان غصه دارش کردند، آنقدر آزارش دادند و آنقدر سرپیچی کردند که از خدا طلب مرگ میکرد.

▫️این کتاب روایت مظلومیت، تنهایی و غصه امیرالمومنین است در برخورد با مردمی که از فرمانش اطاعت نمیکردند، با یارانی که به طمع پول و قدرت به جبهه دشمن میپیوستند، خشک مقدسهای احمقی که خون به دل امام کردند، با دستگاه تبلیغاتی رسانه ای قوی معاویه که تلاشش ضعیف و ناکارآمد نشان دادن حکومت امیرالمومنین و ایجاد ناامیدی و تفرقه در مردم بود. روزی با جریان حکمیت، روزی با غارتهای وحشتناک، روزی با کشتار و ترور مردم بیگناه و روزی با دخالت و تعیین استاندار در مناطق تحت حکومت امیرالمومنین!

▫️خطبه های سوزناک حضرت در این دوران دل هر مسلمانی را به درد می آورد و عمق غربت امام را بیشتر نمایان میکند‌.

▫️خواندن این کتاب به عموم افراد جامعه نه تنها توصیه میشود بلکه واجب و لازم است. اگر من بودم حتما این کتاب را در متن درسی دانش آموزان و دانشگاهیان میگنجاندم؛ آنقدر که خواندنش در این زمانه، موجب تربیت دیدگاه نسبت حکومت و نظام اسلامی میشود. 
▫️و خلاصه دمشان گرم که کتاب ثقیل قرن سومی ابراهیم ثقفی کوفی را با حذف مطالب تکراری و غنی سازی متن و فصل بندی عالی، به زبان امروزی ترجمه  و آن را روان و‌خواندنی کردند.

▫️در پایان به این جمله از امام خمینی بسنده میکنم که فرمودند:
«من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(ص) و مردم کوفه در عهد امیرالمومنین(ع) هستند.»🌹
        
                اگر دنبال کتابهای روانشناسی موفقیت، توسعه کسب و‌کار، افزایش امید و انگیزه، مقابله با اهمال کاری میگردید، به جای کتابهای فانتزی غربی، حتما «آرزوهای دست ساز» را بخوانید که اراده جوانان همسن و سال خودمان را نشان میدهد که با تمام مشکلات همین جامعه جنگیدند و به جای آیه یاس خواندن، آیه امید را تلاوت کردند و کاری کردند کارستان!

این کتاب روایت عده ای از دانشجویان همین دانشگاههای خودمان است که با دست خالی در برابر مافیای قدرت و ثروت، در برابر بوروکراسی های دست و پاگیر اداری، در برابر زالوصفتهایی که تحریم برایشان آب و نان داشت، در برابر جذابیتهای آنسوی مرز، در برابر تمام نشدن ها، فعل توانستن را صرف کردند و با تاسیس یک شرکت دانش بنیان ، مسائلی را از مسائل کشورمان حل کردند.
کارابین، فقط یک دوربین سرعت سنج مبتنی بر پردازش تصویر نیست، کارابین دوربینی است که تلاش و زحمات شبانه روزی جهادی یک گروه نخبه و با ایمان را در تاریخ این انقلاب ثبت کرد.
این فقط یک روایت از هزاران هزار تجربه موفق حل مساله و پیشرفت متکی بر بوم و اعتماد به جوانان در میدان مردمی ترین انقلاب جهان است که به هزاران دلیل هنوز روایت و ثبت نشده.
        
                اگر کتاب جهاد تبیین را کتابی نظری و تئوری در این عرصه بدانیم، بی شک کتاب «خون دلی که لعل شد» پیوست عملی آن است. یعنی اگر میخواستیم الگوی کاملی از یک مجاهد حقیقی خط مقاومت و روشنگری ارائه دهیم، می شد همین کتاب خون دلی که لعل شد! 
در این کتاب اگر کسی می‌خواهد یک فعال تراز انقلاب شود، می‌تواند بفهمد یک نفر که این مسیر را طی کرده، چه تجربیاتی داشته، چطور زندگی کرده و یا سلوکش چگونه بوده است.

 کتابی که در واقع کتاب نیست بلکه روایت خودگفته رهبر انقلاب از دوران زندگی مبارزاتی اش در خلال شش دوره زندان و تبعید است. که البته مشحون است از حکمتها، اندرزها و توصیه های اخلاقی تربیتی، سبک و منش زندگی مومنانه، ساده زیستی، توجه به زمانه و در نهایت ایمان همراه با استقامت که رمز موفقیت و پیروزی است 

نثرش روان و خواندنی است. جذابیتش هم آشنایی با زوایای کمتر شنیده شده زندگی رهبر انقلاب است که بعضی قسمتهایش بسیار عجیب است، روایت ساده زیستی مادر و همسرش، فضای تربیتی خانه، زمانه آگاهی و توجه ویژه و همزمان به کسب درجات بالای علمی و وظیفه تبیین، روشنگری و مبارزه در هر شرایطی! خواه در دل زندانهای امنیتی ساواک باشد، خواه در زلزله فردوس و سیل ایرانشهر و خواه در مسجد امام حسن و مسجد کرامت. یک مومن مجاهد همیشه و در هرجا که باشد وظیفه اش را می‌شناسد، همانجا را مرکز دنیا میداند و بدان عمل میکند.
این کتاب الگوی عملی طلاب و جوانانی است که میخواهند «پای کار این نظام» بمانند و «مثل حاج قاسم به چشم امامشان بیایند.»
        
                نخل و نارنج زندگی داستانی شیخ مرتضی انصاری از نوابغ فقه و اصول است که وحید یامین پور آن را به رشته تحریر در آورده و شروع خوبی بود تا رمانهایی مثل کهکشان نیستی بتواند از این مدل استفاده کند و با قوت بیشتری این مسیر را بپیماید و شخصیتهای تاریخی را در قالب داستانی جذاب به مخاطب امروزی معرفی کند.
اینکه بتوانی یک محقق برجسته فقه و اصول را که فقط مخاطب تخصصی یعنی طلاب او را میشناسند، با زبان رمان به مخاطب عام معرفی کنی از آن دست کارهای بسیار خوب و شیرین است که حال آدم را حسابی جا می آورد.
این کتاب بیشتر به کلیات و نقاط اوج زندگی و زمانه شیخ مرتضی انصاری میپردازد و خیلی به فروع و حواشی زندگی اش توجهی ندارد. توصیفات کلی است و نویسنده با عجله، کلیت وقایع و نقاط برجسته را توصیف میکند و از شاخ و برگ دادن به موضوعات و شخصیتهای داستان پرهیز میکند و این شاید بخاطر ناب بودن موضوع و دشواری منابع باشد.
خوبی اش این است که نویسند حواسش به جامعیت شخصیت شیخ مرتضی انصاری هست، هم او را فقیهی در تراز اول فقها معرفی میکند و از نبوغش در فهم ادله مثال میزند، هم از وقایع سیاسی اجتماعی زمانه اش میگوید و اینکه شیخ، نسبت به مسائل روز بی تفاوت نبوده و هم سطح بالای عرفان و سلوکش را ذیل شخصیت سید علی شوشتری به رخ میکشد و از زندگی زاهدانه اش میگوید و هم ارتباط عاطفی با خانواده اش را بیان میکند. البته هرچند خیلی گذرا و سطحی.
برخلاف کتاب کهکشان نیستی، خواندنش برای همه خوب است و پیش نیازی دینی برای فهم ادبیات نمیخواهد. متنش روان و جذاب است. در ۲۳۰ صفحه و توسط انتشارات جمکران به چاپ رسیده.
        
                چه فرصت خوبی بهتر از ماه رمضان تا بتوانم کتاب کهکشان نیستی را که خود مرحوم شاملو -رحمت و رضوان الهی بر او-به من هدیه داد را بخوانم و تمام کنم.
کتاب کهکشان نیستی  آنقدر زیبا و روان و دقیق کوچه پس کوچه های نجف و مکاتب مختلف و زندگی روزمره آن را به تصویر میکشد که خواننده تصور میکند یک خانه ای اجاره ای در نجف آن روزگار گرفته و دارد  بین علما زندگی میکند.

فضای روایت خیلی زنده است برخلاف سایر کتبی که برای عرفایی مثل آقای قاضی نوشته شده که یا صرفا روایتهای کوتاه است و یا دستور العملهای مراقبه ای! اما این کتاب با ۷۵ روایت دارای سیر زمانی و از زبان راویان مختلف، زوایای مختلف زندگی عارف بزرگ آیت الله سیدعلی قاضی طباطبایی را از ۲۷ سالگی یعنی همان روزهای ورودش از تبریز به نجف تا آخر عمر را به تصویر میکشد و  به خواننده هم مشی و مرام و مکتب آقا سید علی قاضی را میگوید، هم میگوید که قاضی خودش استاد دیده است و زحمت کشیده و هم به صورت غیرمستقیم به او دستور العملهای عرفانی میدهد که بسته به ظرفیت وجودی اش میتواند از همان روز شروع به انجامش کند. 

در بیشتر صفحات کتاب لحنش آنقدر صمیمانه و روان است که مخاطب را اصلا خسته نمیکند و در بعضی قسمتها آنچنان ادبی و سنگین که البته حذف آنها لطمه ای به سیر بحث نمیزند. بعضی روایتها آنچنان جذاب و عجیب و حیرت انگیز است که اگر استناد به منابع و اعتقادی که داریم نبود این اطمینان خاطر وجود نداشت که خواننده آن را باور کند. 

قطعا نه خواندن این کتاب به همه توصیه میشود و نه عمل به طریقه عرفانی اش. برای ارتباط گیری بیشتر با کتاب، خواننده باید فهمی از ادبیات و مفاهیم دینی داشته باشد‌.

یکی از نقاط مبهم کتاب، زندگی خانوادگی و ارتباط آیت الله قاضی با همسر و فرزندانش بعد از فوت رخشنده همسر اول اوست. ارتباطی که خیلی در کتاب دیده نمیشود چهار همسر و بیست و پنج فرزندی که آقای قاضی با وجود فقر مطلق اختیار کرده و عدم رسیدگی حداقلی زندگی اعم از مالی و حتی عاطفی که مشخص نیست که روایتها اینگونه به خواننده القا میکند که ایت الله قاضی کمترین توجه و رسیدگی به خانواده و فرزندان را دارد و یا واقعا این نقد و خلا در سیره و سبک زندگی ایشان بوده است. و شاید همین نکات برای بعضی خوانندگان و مخصوصا بانوان ناخوشایند باشد.

از دیگر نکات منفی کتاب که البته این نقد را کلا به اکثر عرفای مکتب نجف دارم کناره گیری از مسائل سیاسی اجتماعی آن هم در بحبوحه جنگ جهانی دوم است . کتاب این را القا میکند که آقای قاضی هیچ کاری به دنیا و مسائل اطراف خود ندارد، تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی ایران و عراق و جهان برایش بی معناست و گاهی فقط برای اینکه کار خودش را پیش ببرد حتی حاضر است برای مامور مرزی که عثمانی است شعر بگوید تا بتواند به مکه یا کربلا برود. و یا حاضر است ۲۶ سال در زیر زبانش سنگ بگذارد تا حرف لغو نزند اما حاضر نیست برای رفاه مردم زمانه اش و یا حتی فرزندان و بستگانش قدمی بردارد، نسبت به دولتهای ظلم و جور وقت روشنگری و تبیین کند و مردم را نسبت به زمانه خودشان و ظلم حکام اگاهی بخشد و فریاد مظلوم باشد. و شاید همین کناره گیری ها از مسائل جامعه باعث شد که برچسب صوفی مسلکی به ایشان زده شود.

ولی این کتاب با لحن روایی و داستانی جذابش و با استناد به منابع، الگویی را جلوی پای کسانی میگذارد که این خلا را احساس کنند چقدر به این دست روایتها از زندگی عرفا و صاحبان تحولات سیاسی اجتماعی گمنام مثل میرزای شیرازی،شیخ فضل الله نوری، شهید مدرس، امام خمینی، ایت الله خامنه ای و سایر عرفایی که عرفانشان را در اجتماع و در بین مردم به دست آوردند نیاز داریم.
        
                کتاب ویولون زن روی پل را همین الان تمام کردم.کتابی که یک نفس پایش نشستم و جم نخوردم. به نظرم یکی از کتابهایی است که حتما باید قبل از مرگ خواند. کتابی که نه فقط خانواده اهل اعتیاد، نه فقط مسئولین سیاستگذار درعرصه اعتیاد، نه فقط خود در دام افتادگان بیچاره؛ که همه ما باید بخوانیم. چون همه ما مسافریم و داستان زندگی همه ما سفر از ظلمت به نور است منتهی قالبهایش فرق دارد. خسرو باباخانی هم با یک روایت نو، ساده، روان‌و جذاب همسفر ما در این سفر است.
چقدر دنیای ما هم شبیه داستان کنگره شصت است. اعتیاد به گناه داریم، رهجو هستیم و مرزبان های زیادی داریم، باید عهد ببندیم دستورات راهنما را اجرا کنیم، بی کم و کاست. که اگر اینطور زندگی کنیم در طول سفر بمیریم، مسافر هستیم، پاک و مطهر!
سفر دور و دراز است و نیاز به تجهیزات دارد. وگرنه ممکن است سالها بگذرد و یک‌روز سرد زمستانی جنازه خشکیده و سرمازده بی روح امیدمان را در گوشه کناری پیدا کنند که دارد فقط نفس میکشد.
بگذریم .خسرو آخر سر هم راز اصلی موفقیت و تکامل در این سفر را به ما میگوید  : 
«خوب گوش خسرو جان، میفرماید آنهایی که استقامت میورزند. نمی‌فرماید آنهایی که باهوش ترند. نمی‌فرماید آنهایی که جوان ترند. نمیفرماید آنهایی که خوشگل ترند. خوش تیپ ترند، آنهایی که پولدارترند....بلکه میفرماید آنهایی که استقامت میورزند. پس دورت بگردم. رمز موفقیت دوچیز است: ایمان‌آوردن و استقامت ورزیدن...وقتی به این دوکلید جاودانه دست یافتیم آن گاه خداوندمتعال نه یک فرشته که فرشتگانی بر ما نازل خواهد کرد.شاید فرشتگانی در هیئت انسانی.مثل یک دوست مثل یک رفیق، یک آشنا، مثل یک معلم....تا نترسیم»
        

باشگاه‌ها

همخوانی کتاب

112 عضو

زیتون سرخ (خاطرات ناهید یوسفیان)

دورۀ فعال

باشگاه همخوانی تخصصی

38 عضو

تفسیر سوره صف

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            «جوان، خدا می‌بیند.»
شهاب دین آدم بزرگی بود، صبور بود، گرسنگی را تحمل کرد، زخم زبان شنید، ولی روز به روز بر عزتش افزوده می‌شد، او با خدا معامله کرده بود. او اهل بیت را داشت.

او عاشق بود و آدم عاشق درد و رنج را  برای رسیدن به  هدفش به معشوقش تحمل می‌کند و تا نرسد به معشوقش آرام نمی‌گیرد، شهاب دین برای من این گونه بود.ادمی که عاشق کتاب بود و کتاب را برای دین جمع میکرد، برای خدا کتاب می‌خرید. تا باقی بماند برای ایندگان، برای من و شما. 

چقدر عشقِ به کتاب‌هایش را دوست داشتم، از وقتی کتاب را خواندم، مشتاقم روزی به کتاب‌خانه آیت الله مرعشی (رحمة الله علیه) سر بزنم و از نزدیک کتاب‌هایشان را ببینم. آن کتاب‌های که حاضر شدند گرسنگی بکشند ولی پول‌شان را بجای تهیه غذا، خرج خرید کتاب کنند و داخلش متنی بنویسند‌ که در چه شرایطی کتاب را خریدند، دوست دارم این کتاب‌ها را از نزدیک ببینم. قلم زیبایشان را که به یادگار بر روی کتاب‌هایشان  از گذشته‌ها مانده ببینم و بخوانم. چقدر کارشان زیبا و ارزشمند بوده و هست.

چقدر با خواندن کتاب غبطه خوردم.

بعضی جاها گریه کردم و بعضی قسمت‌ها لبخند بر لبانم نشست.
چه زندگی سختی داشتند.
و  به گمانم تحمل همین  سختی‌ها و صبوری‌ها، توکل‌ها و توسل ها، سبب شده نام  این بزرگوار بعد سال‌ها به نیکی یاد شود.

خواندن کتاب رو به همه خصوصا اهل علم و ادب توصیه میکنم.
دوست دارم باز هم کتاب را بخوانم.
از خواندن کتاب بسیار راضی هستم.
خدا قوت به نویسنده محترم کتاب🙏🌺
خداوند به قلم‌شان برکت دهد.🙏
[«سنگین‌ترین بارهای این عالم در مقابل سنگینی بار گناه هیچ وزنی ندارد.»
تحمل کن، شهاب! سختی‌ها تمام می‌شود.]
          
            
قبل از  اینکه شروع به نوشتن کنم به هشتک های موضوعی کتاب فکر کردم. نکته متمایز سنفونی مردگان این بود که نتوانستم موضوعی برای کتاب پیدا کنم!
در موزه نادر ابراهیمی،یکی از کتاب‌هایی که ایشان حاشیه نویسی کرده بود،سمفونی مردگان بود و در انتهای ‌کتاب مرحوم ابراهیمی این سوال را یادداشت کرده بود که: (خوب؟که چی؟)
سوالی که وقتی همه آخرین صفحات این کتاب را می خوانند در بهت و ناباوری از خود می پرسند.

در این داستان با فرآیند تباهی و سقوط آدم‌هایی روبرو هستید که هریک در زندان باورهای خود گیر افتاده اند.علاوه بر این که هریک درگیری های خاص ذهنی دارند در روابط فی مابین خود نیز دچار چالش هستند.

 با اثری قوی از نظر ادبی و تکنیکی سر و کار دارید که سوالات بیشماری در ذهنتان سبز می کند.تفکر جاری در ذهن نویسنده آزارتان می دهد اما باز هم نمی توانید لحظه ای کتاب را رها کنید.
به شدت قوی در تصویر سازی و جذاب در سوژه است
زاویه روایی داستان چند بار تغییر می کند .معما در تمام طول داستان جاری است.شاید تنها موضوعی که بتوانم برای کتاب پیدا کنم،نشان دادن سبک زندگی و تفکری خاص در یک خانواده است.

کتاب با تکنیک جریان سیال ذهن نگاشته شده است.در طول داستان فکرتان درگیر چیدن پازل تکه تکه وقایع داستانی است.به تدریج که قطعات کنار هم قرار می گیرند  به داستان مسلط می شوید.حل این معما بسیار شیرین است و از تلخی وقایع کتاب کم می کند.
نویسنده خیلی از اعمال منفی شخصیتها را به مذهب و دینشان(اسلام) گره زده است.در بخش هایی گریزی به وقایع سیاسی سال‌های ۱۳۲۰ تا حدود ۱۳۴۰ زده است و در لفافه در مورد اداره حکومت،رضا خان، جنگ جهانی،حکومتی کمونیستی و... سخن گفته است.

شخصیت های داستان کاملا صیقل خورده و عمیق هستند.چرایی رفتارهای آنها در چهارچوب منطق داستان چفت و بست خوبی دارد.داستان در هیچ قسمتی به دام شعار دادن نیوفتاده است. تغییر رفتار افراد باور پذیر است و از نظر احساسی خواننده را درگیر می کند.
اما با این حال که اثری قوی و ماندگار در حوزه‌ی ادبیات است، نوع جهان بینی نویسنده آزار دهنده است.
شهر اردبیل محل رخداد داستان است .مکانها و خیابان‌ها کاملا قابل تصور است.توجه به جزئیات بی نظیر است. از آن آثاری است که می توان ساعتها در موردش حرف زد.
خلاصه اینکه با یک اثر ادبی ممتاز طرف هستید فقط اینکه فیتیله‌ی حساسیت به افکار نویسنده را پایین بکشید و بعد شروع به خواندن کنید.

داستان مناسب بزرگسال است و نوجوان‌های۱۵ تا ۱۸ سال بسیار کتابخوان

          
            
بعد از سمفونی مردگان در حرکتی ۱۸۰ درجه از کتاب بد با فرم خوب،به کتابی خوب با فرم....برگشتم.راستش دلم نمی آید کتابی که حول محور اهل بیت نگاشته شده را بد فرم بنامم ولی ناچارم متاسفانه😕
بهتر است اول نکات قوت را بگویم و بعد برویم سراغ اینکه چرا این کتاب" نیست آنچه باید باشد"
نویسنده با مطالعه منابع گسترده که نام آنها را در انتهای کتاب آورده به بررسی جزئی تاریخ اسلام از سال دوم هجری تا سال یازدهم هجری می پردازد.
نقطه شروع ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله است و انتهای کار هم با شهادت حضرت زهرا پرونده‌ی کتاب بسته می شود.
شاید بعضی از وقایع داستان برای خواننده آشنا باشد ولی چیدمان وقایع جنگ ها ازدواج و تولدها به ترتیب تقدم و تاخر ،احساس تسلطی به خواننده می دهد.از این جهت از سرکار خانم اسکندری سپاسگزارم.
و اما می رسیم به نکات منفی
به شهادت شناسنامه‌ی کتاب،حیدر جز داستان های فارسی است که این دسته بندی اشتباه است چون ما روایتی داریم از یک زندگی،مشابه روایت‌های زندگی شهدا و از جهتی بدتر از آن😔😔 به دلیل اینکه نویسنده اول شخص معصوم!! را راوی گرفته و با اینکه به ارجاع اتفاقات توجه کرده و برای وقایع پانویس و منبع معرفی کرده،در مواردی برای پیامبر و حضرت علی و حضرت زهرا و حسنین دیالوگ داستانی قرار داده است!
نمی دانم نویسنده چه اصراری داشته که این زبان روایت را انتخاب کند .در صورتی که اگر از دید ناظر بیرونی همین کار فعلی را می کرد علاوه بر حفظ حرمت و فاصله با اهل بیت پیام را می رساند.
(البته زبان اول شخص حس بر انگیز است و در چند صفحه پایانی کتاب که ماجرای شهادت حضرت زهرا از زبان علی علیه السلام ذکر می شود،حسابی چشم را بارانی می کند.ولی اگر خوبی و بدی این انتخاب را در کفه بگذاریم متاسفانه کفه‌ی بدی ها می چربد)
در عالم داستان نویسی نمی شود برای معصوم کلام ابداع کرد.یک جوری شان بزرگ ایشان پایین آورده می شود.آیا نویسنده با علمای دینی مشورت نکرده؟🤷‍♀🧐 آیا این کار ایرادی ندارد؟

از این ایراد بزرگ که بگذریم می رسیم به زبان داستان.کار تاریخی مشخصات زبانی خاص خودش را دارد و نویسنده باید با بازبینی زبان را یکدست کند و اصطلاحات و عبارات امروزی را حذف و معادل متناسب تاریخی بیاورد
حالا به این جملات توجه کنید:
حضرت امیر به حضرت زهرا؛یک *قلپ* خورد
ابن عباس به حضرت امیر؛پسر عمو اول *کلاس* ها خوش طبعی می کنی
حضرت امیر؛همه را به *دانشجو* هایم آموزش دادم
حضرت زهرا؛ *مقنعه* اش را سر کرد
حضرت امیر؛عمر با *توپ پر* جلو آمد
حضرت امیر؛عمامه‌ی زردم را تنها زمانی *تن* (سر)می کنم که خیلی عصبانی ام
حضرت امیر؛ پشت *میز تحریم* نشستم
حضرت امیر؛ *خواهر خانمم* زینب از دنیا رفت
حضرت امیر؛ماه محرم *نیروهای اطلاعاتی سپاه* خبر آوردند.
حضرت امیر؛گذاشت توی *سینی*
حضرت امیر؛ در *سالن* قدم می زدم و....
دیگر سکوت می کنم خودتان قضاوت کنید.برای کاری که در باره بهترین ابنا بشر است،نباید یک بازنویسی ساده‌ی زبانی کرد؟

تحمل داستان خیلی سخت بود.شرح جنگ ها و اسامی بی شمار حوصله سر بر بود.و بیشتر کتاب به جز چند صفحه پایانی همین روند را داشت.

کاش نویسندگان دغدغه‌مند ما کمی بیشتر و بهتر در نوشته هاشان قبل از چاپ تامل می کردند

کتاب مناسب گروه سنی +۱۵ 
          
            آبنبات هل دار یکی از آن کتابهایی است که با خواندنش، خنده و حال خوب را برای شما تضمین میکند. حتی کسانی که با هرچیزی نمیخندند! به‌نظرم کتابی است که اگر دست بگیریم اینقدر جذاب و خواندنی است که تا تمامش نکنیم دست بردار نیستیم. و همین برای تعریف از یک کتاب کافی است.
یک‌رمان طنز از نگاه محسن؛ یک‌نوجوان شوخ طبع،پر از شیطنت، خرابکار و در نهایت عاشق در دهه شصت است که با دقت و ظرافت تمام تمام نوستالوژی های آن دوران را زنده میکند. قطعا کسانی که دوران دهه شصت و هفتاد را  درک‌کرده‌اند بعید است حس همذات پنداری با محسن نداشته باشند.و این‌هم بخاطر جزئی نگری و ذکر ریز شیطنتها، دروغها و فضاسازی زیبا و ورود به دنیای نوجوانی آن روزگار است. 
علاوه بر گره زدن مخاطب با سرگرمیها،بازیها، شیطنتها و خاطرات دهه شصت، اشارات تاریخی و فرهنگی نیز مثل کشتار خونین حج سال ۶۶، آزادی اسرا، ترسیم فضای خانوادگی پشت جبهه، اسامی کارتونها، سریالها، فیلمهای پرفروش، نحوه اعلام‌نتایج کنکور، بازیهای محلی، شوخیهای کلامی و...دست به دست هم دادند تا پیوند عمیقتری برای مخاطب ایجاد کنند. 
از نقاط قوت کتاب شخصیت پردازی عالی است به طوری که هر شخصیت نماینده یک تیپ شخصیتی در زمان داستان است که کلیشه ای نیستند . و به عبارتی تقریبا شخصیت اضافه در این داستان پر شخصیت وجود ندارد. ماهیت طنز و قلم روان باعث کشش داستان و میل به ادامه دادن کتاب می شود.
خلاصه اینکه این کتاب را برای مخاطب در همه سنین توصیه میکنم.
          
            دیروز قسمت شد و ویژه مزار شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی را زیارت کردم. همان شهیدی که قبرش در قطعه ۲۶ درخشش خاصی دارد چون طبق وصیتش سنگ قبر ندارد. گفتم که هوای ما را بیشتر داشته باشد.
امروز هم کتاب «هواتو دارم» زندگی این شهید را خواندم و تمام کردم. به قول نویسنده، اگر کتاب را خوب بخوانیم شاید هشتاد نکته اخلاقی را بتوانیم فهرست کنیم که در زندگی به دردمان میخورد. از تلاش و همتش برای احیای روز غدیر تا مقابله با زور و ظلم، اهلیت مسجد و کار تربیتی در مسجد صفا که از مساجد فعال تهران است، احترام ویژه به پدر، شوخ طبعی، تلاش برای ساده زیستی و استقلال مالی در عین وضعیت خوب مالی خانواده و... 
اصلا هدف از این دست رمان ها را خواندن همین است تا بدانیم کسی که در همین سن و سال خودمان به این درجه رسیده چطور زندگی کرده؟
چون نویسنده کتاب، همان نویسنده کتاب محبوب یادت باشد هست پس قطعا نباید دو ویژگی را فراموش کنیم: یک بن مایه عاشقانه داستان و دوم روان بودن قلم‌نویسنده که شما را تا پایان داستان میکشاند.
درونمایه داستان یک عاشقانه تربیتی است. اینکه عظمت سبک زندگی یک شهید چقدر میتواند دیگران را به خودسازی بکشاند. عاشقانه است چون ماجرای دلدادگی و گفتگوها و  رفتارهای عاشقانه در سراسر کتاب موج میزند، طوریکه با شنیدن خبر شهادت مرتضی، خواننده هم اشک خواهد ریخت.
تربیتی است از این بابت که شهید عبداللهی با همسری ازدواج کرده که لای پر قو بزرگ شده، قبل از ازدواج تازه چادری شده و حتی حاج قاسم را هم نمیشناسد. اما طوری او را میپروراند که ساده زیستی را ترجیح میدهد، برای سوریه رفتنش تلاش میکند و در شهادتش محکمتر از بقیه می ایستد. 
کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی  یکی از جدیدترین کارهای انتشارات شهید کاظمی است که در ۳۰۴ صفحه در بهار ۱۴۰۱به چاپ رسیده است.
          
            در سفری که با ضریح جدید امام حسین از قم به کربلا می‌رفتم برای نوشتن کتاب #پنجره_های_تشنه، مردم کلی نامه ریختند در تریلی حامل ضریح و البته گاهی می‌دادند به همراهان کاروان. من این نامه‌ها را تا می‌شد جمع می‌کردم. بیشترشان را خواندم به خاطر کاری که داشتم انجام می‌دادم و آخر سر همه را تحویل عتبه حسینیه دادیم در کربلا. 
اما چرا این نامه‌ها برایم جالب بودند چون مردم وقتی دست به دامن امام حسین می‌شوند که امیدشان از راه‌های معمول قطع شده. می‌خواستم ببینم مردم کشورم در چه موضوعاتی دچار استیصال هستند. 
سه موضوع اصلی در نامه‌ها وجود داشت که بیشترینش برای اعتیاد بود. نامه‌های مختلف و متعدد که خود معتاد یا یکی از وابستگانش نوشته بود. این زخم در دلم ماند تا با #خسرو_باباخانی نازنین بیشتر آشنا شدم. نویسنده‌ای کم‌نظیر با سابقه بردن جایزه کتاب سال و کلی عنوان دیگر و البته کتاب‌های متعدد. 
آقاخسرو بیش از سه دهه سابقه اعتیاد جدی داشت و البته ترک کرد و بعد از ترک راهنمای ترک بسیاری افراد دیگر شد. به آقاخسرو اصرار کردم که این تجربه را برای دنیای مصرف‌کننده‌ها و آخرت خودش قلمی کند. اصرار من نتیجه نداشت تا ماجرای نامه‌های مردم به امام حسین را برایش تعریف کردم. اشک در چشم‌هایش حلقه زد و...
کتاب ویولن زن روی پل نتیجه آن نامه‌ها و پیشنهاد و اصرار من و البته جد و جهد آقاخسرو است. کتاب تلخ است مثل دارو ولی اثرگذار است مثل مرهم و البته واقع‌بین است مثل زندگی.
هر کتاب‌خوانی می‌تواند کتاب را بخواند و لذت ببرد ولی خانواده و وابستگان معتادها مهمترین دسته‌ای هستند که از کتاب استفاده خواهند کرد چون کتاب بهشان امید خواهد داد. و البته مصرف کننده‌ها برای اینکه بدانند، برای اینکه بفهمند و برای اینکه تصمیم بگیرند. 
آقا خسرو بعد از رهایی عهد کرد چهل نفر را در سفر رهایی راهنمایی کند که کرد، حالا با این کتاب راهنمای نزدیک به ده میلیون مصرف کننده و وابستگانشان شده و البته برای این راهنمایی همه خودش را خرج کرده. 
زندگی آقاخسرو مثل همه آدم‌های دیگر پر از کار خوب یا ناصواب است ولی به اندازه عقل و احساس خودم فکر میکنم با این کتاب می‌رود به بهشت، گوارایش.
#نشر_جام_جم
          
            هیچ چیزی توی دنیا نیست که بشه با قطعیت درباره‌اش اظهارنظر کرد و امکان تغییر نظر درباره ش نباشه. ولی خود این قائده، یه استثنا داره و اونم درباره کتاب‌هاییه که یک دفعه تو فضای مجازی پررنگ میشن و مخصوصا بلاگرها حتما چندتا استوری و پست در حال خوندن اون کتاب از خودشون منتشر میکنن. اگه دقت کرده باشید هم معمولا یکی دو تا خط محتوایی ثابت دارن این کتابها. یا تو دسته بندی انگیزشی (شما بخوانید روانشناسی زرد) جا میگیرن یا عاشقانه‌های یه‌جوری! 
کتاب کوچک هوگا هم از این مساله مستثنا نیست! همین اول کار خیالتون رو راحت کنم که قرار نیست بعد از خوندنش راهی برای شادتر زندگی کردن به ذهنتون برسه (چون عنوان فرعی این کتاب همینه: شاد زیستن دانمارکی) . تنها چیزی که بهتون اطمینان میدم حسش رو تجربه میکنید همذات پنداری و پیدا کردن ردپای هوگا ( نه با این اسم و رسم) تو فرهنگ خودمونه. کلا تمایل انسان به آرامش و دنجی و راحتی و وقت گذروندن با کتاب، موسیقی یا آدم مورد علاقه چیزی نیست که هیچ فرهنگی بتونه ادعا کنه برای اولین بار ابداعش کرده یا منحصر به خودش و مردمشه! و این اولین و بزرگترین تناقض کتابه! بذارید یکم حرفمو تدقیق کنم: 
کتاب از شیوه مرسوم و معروف خبرگزاری های معلوم الحال استفاده میکنه! یه حقیقت مستند تایید شده رو بیان میکنه و در سایه اعتماد مخاطب به اون حرف شروع میکنه درباره علت و پیشینه و پیامدهای اون حقیقت، داستان سازی میکنه! حقیقت این کتاب چیه؟ این که بر اساس نظرسنجی های معتبر و آمارهای روزآمد، دانمارکی‌ها شادترین مردم این کره خاکی هستن. همین! بقیه کتاب به نوعی آیین سازی و داستان پردازی درباره علت این مساله ست و جالب اینجاست که خود نویسنده بارها تو کتاب تاکید میکنه که حرفی که میزنه اصلا قطعیت یا عمومیت نداره و ممکنه هرکسی شیوه دیگر و متفاوتی داشته باشه😊
برای اینکه بدونید خود هوگا چیه این توضیح مختصر از متن خود کتاب میتونه کمکتون کنه: « هوگا یعنی در سرما و تاریکی جایی گرم و دنج و ساده برای با هم بودن و با هم گرم گرفتن؛ یعنی در سوز سرما و تاریکی، با شومینه و شمع فضا را گرم و روشن نگه داشتن؛ یعنی در کنار یکدیگر با خانواده و دوستان لحظاتِ با هم بودن را تجربه کردن و شاید آنچه که از همه مهمتر باشد تجربه‌ی راحتی، سادگی و ساده‌زیستی است.»
آشنا نیست؟ تو فرهنگهایی مثل فرهنگ ایرانی که رفت و آمد با خانواده و اقوام (صله رحم حتی) به شیوه های مختلفی مرسومه، از تولد و عروسی و ختم گرفته تا روضه و هیات و عیددیدنی و سفر خانوادگی و اینها، هوگا اصلا نمیتونه حرف تازه یا غافلگیرکننده ای داشته باشه. به نظر من فرهنگهایی که خانواده براشون تعریف رباتی داره و بچه ها بعد 18 سالگی به بهانه استقلال قانونی خونه رو ترک میکنن و نهایتا سالی یکی دوبار برای روز شکرگزاری یا کریسمس ممکنه افراد یه خونواده (و نه حتی یه فامیل) دور هم جمع بشن، طبیعیه که هوگا رو به مثابه یه آیین نجات بخش مقدس بدونن ولی فرهنگ خانواده محور ایرانی اساسا این خلا براش اونقدر مطرح نیست که با آشنا شدن باهاش زندگیش دگرگون بشه!
البته هوگا منحصر به افراد خانواده نیست و میتونه دوستان رو هم دربربگیره که خب بازهم تعاملات دوستانه ما ایرانیها غالبا از سطح دانشگاه و اداره و همسایگی فراتر میره و خواسته ناخواسته خوش و بش ها و رفت و آمدهایی بهش اضافه میشه و بازهم هوگایی زندگی کردن ارزش افزوده تازه ای برای ما نداره!
اما برای اینکه جانب انصاف رو نگهدارم دوست دارم به ترجمه روان و دلپذیر کتاب اشاره کنم که خانم حمیده معین فر انجام داده و همون طور که خودش اشاره کرده چند سالی تو دانمارک زندگی کرده و برای همین به آنچه ترجمه کرده مخصوصا تو بحث مفاهیم اشراف خوبی داشته. 
در نهایت اگر برای خوندن و نخوندن  این کتاب مردد هستید، پیشنهاد من اینه که حتما میتونید گزینه بهتری برای وقت مطالعه گذاشتن پیدا کنید. ولی اگه در حال خوندنش هستید و دارید کند پیش میرید پیشنهاد میکنم از هرجایی که دلتون خواست کتاب رو نیمه کاره رها کنید. چون تا آخر کتاب به پاسخ سوالی که احتمالا برای رسیدن بهش اومدید سراغ کتاب، نخواهید رسید!

کتاب رو مایک وایکینگ نوشته و حمیده معین فر ترجمه ش کرده. چاپ چهارمش با قیمت 145 هزارتومن رو پیشخون کتابفروشی هاست .