نرگس خالقی

تاریخ عضویت:

آذر 1401

نرگس خالقی

بلاگر
@n_khaleghi214

224 دنبال شده

216 دنبال کننده

                یک تغذیه خوانده‌ی
 عاشق فلسفه‌بافی 
مبتلا به نوشتن  :)
              
eitaa.com/vaahe03

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کتابی در مورد شناختن و رسیدن به «لحظه‌ی آهان»

من ادوارد سعید را نمی‌شناسم. اما کتاب، سخنرانی ایزابلا حماد _ دورگه‌ی بریتانیایی فلسطینی _ در سالروز سعید است.
حماد مسئله‌ی فلسطین را به داستان و ادبیات پیوند می‌دهد. ماجرای فلسطین را به مثابه‌ی داستانی از ۱۹۴۸ و یوم النکبه تا حال دنبال می‌کند و دنبال کشف «لحظه‌ی بازشناختن» یا «لحظه‌ی آهان» است.
لحظه‌ای که شخصیت داستان ما به کشف حقیقت می‌رسد. 
ماجرای فلسطین، داستانی‌ است که تک تک ما و مردم جهان شخصیت اصلی‌ آن هستیم. حماد می‌پرسد که زمان «لحظه‌ی آهان» برای مردم جهان کی فرا می‌رسد؟
لحظه‌ای که انسان بودن فلسطینی‌ها و غزه‌ای ها را باور کنند و در برابر کشتار و نسل کشی آن‌ها بایستند‌. غریبه را بشناسند و کنش مورد انتظار را انجام دهند.
هر چند سوال مهمی را مطرح می‌کند: «وقتی کسی خیرخواهانه تلاش می‌کند انسان بودنِ انسانی دیگر را نشان دهد، خوب است ببینیم اساسا انسان بودن آن دیگری چرا محل سوال و تردید بوده است.» 
سخنرانی حماد نه روز قبل از ۷ اکتبر انجام شده است. یکسال بعد از طوفان الاقصی و کشتار فجیع غزه توسط اسرائیل یادداشتی تکمیلی روی سخنرانی نوشته که در مجموع دو قسمت کتاب را تشکیل می‌دهد. 
کتاب کم حجمی است اما ترجمه ــ مخصوصا بخش اول ــ آن‌قدر روان نیست که یک جرعه سر کشیده شود.
در نهایت بیشتر به درد مخاطبی می‌خورد که قبل از این کتاب با مسئله‌ی فلسطین و تاریخ‌اش آشنا باشد.

پ.ن: کتاب را همین هفته خواندم. روز‌هایی که وحشی‌گری اسرائیل به ایران‌جان رسیده است. با خودم می‌گویم «لحظه‌ی آهان» انقدر برای بخشی از  مردم ایران اتفاق نیفتاد تا مستقیما با موتور کشتار روبه‌رو شدند. 
از خودم می‌پرسم راستی الان همه‌شان به «لحظه‌ی آهان» رسیده‌اند؟!
      

5

        ما ایرانی‌ها فلسطین را با اسرائیل غاصب می‌شناسیم. با  تصویر پدری که در برابر تیر‌ها پناه پسرش است. تصویر حرکت شنی تانک‌ها به سمت زنی که پرچم فلسطین را گرفته و استوار ایستاده است. تصویر تکان تکان خوردن جسم خونی کودکی روی دست‌های پدری که می‌دود.
«سرزمین مقدس» فلسطین را جور دیگری می‌بیند. 
گی‌دولیل مسیحی نیم‌بندی است ـ شاید هم لائیک ـ که به خاطر شغل همسرش در سازمان پزشکان بدون مرز، یک سال در قدس شرقی زندگی می‌کند. به رام‌الله می‌رود، سری به نابلس می‌زند و دوبار با تور‌های فلسطینی و اسرائیلی به الخلیل می‌رود. 
مسئله‌ی فلسطین و روز قدس و حمایت از مظلوم هیچ وقت دغدغه‌اش نبوده است و این باعث می‌شود کلماتش رنگ بی‌طرفی داشته باشد. می‌گویم رنگ چون فکر می‌کنم هیچ آدمی که صد در صد بی‌طرف باشد در دنیا وجود ندارد. این رنگ در مواجهه‌اش با ادیان کم رنگ می‌شود. طنز لطیفی رو می‌آید که اگر آدم مذهبی‌ای باشید شاید حتی بهتان بر بخورد.
نویسنده جایی که نیاز باشد مخاطب اطلاعات تاریخی خاصی داشته باشد، در پاورقی توضیحاتی می‌دهد. اما برای ذهن‌های کنجکاو کافی نیست. اگر از این دسته هستید قطعا مجبور می‌شوید کتاب را ببندید و بعضی وقایع تاریخی را در گوگل جستجو کنید‌.
کلیشه‌ها در «سرزمین مقدس» می‌شکنند و روزمره‌های زندگی در فلسطین را به مخاطب نشان می‌دهد. 
کتاب کمیک است. یک کمیک بزرگسال و جذاب. تا حالا کمیک نخوانده بودم واین اولی تجربه‌ی لذت بخشی برام داشت. 
 
پ.ن: اگر روایت انسانی هستید یا تاریخ قوم یهود را خوانده باشید در مراسمات فطیر و کیپور و پوریمِ یهودی‌ها حس و حال و درک عمیق‌تری خواهید داشت.
      

24

        وهم و وحشت.
این خلاصه‌ترین توصیف من از کتاب است.
نیل گیمن از ابهام دنیای فانتزی در جهت داستانش استفاده کرده است و وحشت را به جان خواننده می‌نشاند.
داستان در مورد مرد چهل‌ساله‌ای است که دارد خاطرات ۷ سالگی‌اش را تعریف می‌کند. 
او با لتی همپستاک دختر همسایه‌شان که اسم برکه‌ی آخر مزرعه‌شان را اقیانوس گذاشته‌ است، ماجرای وهم‌آلودی را تجربه می‌کند. 
می‌گویم وهم آلود چون تا آخر داستان معلوم نمی‌شود که ذهن خلاق و خیال‌باف کاراکتر تمام این‌ها را ساخته بود یا مثل ارباب حلقه‌ها و هری پاتر با دنیای واقعیِ فانتزی طرف هستیم. 
قلم گیمن قوی است. روزهایی که درگیر خواندن کتاب بودم به شب‌های وحشتناکی منجر می‌شد. چشم‌هایم را که می‌بستم قیافه‌ی اورسولا مانکتون ظاهر می‌شد و حضور بی‌شکل انگل‌ها را حس می‌کردم. تختم به حلقه‌ی پریان می‌مانست که حتی اگر انگشتی بیرون می‌افتاد انگل‌ها تکه ‌پاره‌ام می‌کردند. 
برای همین این رمان را به هیچ نوجوانی توصیه نمی‌کنم.
اینکه شخصیت اصلی کتاب هفت سالش است و دوستش یازده سال، چیزی را عوض نمی‌کند.
داستان پر از خشونت پدر، ترس، عجز و ناامنی‌ است. برای سن نوجوانی که خودش از تمام این‌ها و حس‌های ضد و نقیض دیگر سرشار است، اصلا پیشنهاد جذابی نیست.
محتوا هم حرفی برای گفتن نداشت. نتیجه‌ی کتاب گنگ بود. صرفا برای تجربه‌ی وحشت، کتاب نابی بود.
      

9

        نویسندگی مقدماتی بودم که استاد لیست صدتایی بهترین رمان‌های جهان را معرفی کرد. بازمانده‌ی روز یکی از آن صدتا بود. اسم کتاب را که در حلقه‌ی یازدهم دیدم، مصمم تر از همیشه حلقه را ثبت نام کردم.
 به خاطر اسم نویسنده‌اش فکر می‌کردم با شخصیتی چشم بادامی طرف هستم. ولی کتاب ماجرای استیونز، پیشخدمت سرای دارلینگتون در انگلیس است. استیونز همه‌‌ی زندگی‌اش را در کارش خلاصه کرده. از آن تخصص‌گراهای حرفه‌ای است. حرف‌هایش تنه به حرف معلم‌ها و اساتید خودمان می‌زند که صبح تا غروب دم گوش‌مان خوانده‌اند: «شما فقط وظیفه‌ت درس خوندنه، نه کار دیگه» 
حالا استیونز ته خط ایستاده، بیشتر عمرش تک‌بعدی زندگی کرده و حالا وسط سفر شش روزه‌ی باز هم کاری‌اش دارد گذشته‌اش را مرور می‌کند. 
استیونز یک درون‌گرای بی‌نقص است. هرچقدر از بیرون صدا ندارد، درون‌اش پر از غوغاست. برای همین نوشته‌های سفرش که کتاب را تشکیل می‌دهد پر از وراجی‌ها و تحلیل‌ها و فلسفه‌بافی‌های‌اش است‌. گاهی احساس می‌کردم جلوی یک پیرمرد زوار در رفته نشسته‌ام و فقط به خاطر حفظ ادب، لبخند می‌زنم و سر تکان می‌دهم. گاهی هم ماجرای جالبی می‌گفت و با ولع دنباله‌اش را می‌گرفتم.
ایشی گورو یک شخصیت واقعی ساخته‌ است. یک رمان شخصیت محور و البته چند لایه. ما در خلال خاطرات استیونز با تاریخ جنگ جهانی اول و دوم همراه هستیم و سیستم تصمیم‌گیری انگلیس و اروپا را می‌بینیم. 
ترجمه‌ی نجف دریابندری شاهکار کتاب را دو برابر کرده و با اینکه اوایل کتاب حوصله‌ام سر رفته بود، ادامه‌ی کتاب را دوست داشتم. 


      

9

        مدامِ سفر دومین جلد از دوماهنامه‌ی ادبیات داستانی‌ای ست که مدرسه مبنا صاحب امتیازش‌ است. 
مدام هر دو ماه سراغ یک موضوع می‌رود و در سه قسمت «واقعیت» ، «خیال» و «روبه‌رو» به آن می‌پردازد.
در واقعیت با تجربه‌ی نویسنده‌ها و روایت‌شان همراه می‌شویم. در خیال، داستان کوتاه می‌خوانیم و در روبه‌رو سراغ آدم‌ها می‌رویم و پای صحبت‌هایشان می‌نشینیم.
بین روایت‌ها «سفر آخرت» رامبد خانلری را به خاطر خلاقیت منحصر به فردش، «آخه بوسنی؟» منصوره مصطفی‌زاده را به خاطر ماجراجویی و همذات پنداری‌اش و «کیسه‌های شنی» حدیثه میراحمدی را به خاطر حس نوستالژی‌اش، بیشتر از بقیه‌ی متن‌ها دوست داشتم.

داستان « کوره»‌ی آزاده رباط‌جزی تا سال‌ها توی ذهنم می‌ماند. هر وقت جلوی پنجره فولاد بایستم صدای مردِ شبیه خدارحم که دارد می‌خواند:« مریض آمده اما شفا نمی‌خواهد...» را می‌شنوم. داستان «کوره» قله‌ی متن‌های مدامِ سفر بود. 
داستان «حسن یوسف در برمودا» از نعیمه سادات کاظمی هم تجربه‌ی شیرینی از مواجهه‌ام با ژانر سورئال بود. قبل از این داستان سورئال را دوست نداشتم ولی حالا قضیه رو به مثبت رفته که قطعا به خاطر پرداخت خوب خانم کاظمی‌ است. 

مدام بهترین گزینه برای مطالعه‌ی بین وقت‌های مرده‌ی روز است. پنج دقیقه و ده دقیقه داستان و روایت سر می‌کشیدم و کیف می‌کردم. 
      

9

        There's a boy in the girls bathroom.

این عنوان اصلی کتاب است. برادلی دانش‌آموز سال پنجم است. فکر می‌کند دستشویی دختر‌ها صورتی‌ و پر از فانتزی‌جات است. ایستگاه اول نوجوانی ایستاده و تکلیفش با خودش معلوم نیست‌. رفتارش را بین کودکی و بزرگسالی پاس می‌دهد. توی مدرسه و جلوی بزرگ‌ترها از آن مثلا شاخ‌ها ست که همه‌چی بلدند، کلی چاخانِ « به جون تو ما از اوناشیم» دارد و از دست انداختن معلم و والدینش کیف می‌کند.
مثل بیشتر نوجوان‌ها.
ولی همین‌که پایش را می‌گذارد توی اتاقش، کودک درونش می‌جهد بیرون. با حیوان‌های عروسکی‌اش حرف می‌زند و نقاب بزرگسالی و شاخ بودنش کنار می‌رود. 
(حیوان‌های عروسکی نماد شخصیت‌ها هستند، موقع خواندن خوب بهشان دقت کنید!)

برادلی ولی شور شاخ بودن را درآورده. برای همین هم تنهاست. عاقبت شر بودن با نوجوان‌هایی مثل خودت خیلی شیرین نیست. معلمش تصمیم می‌گیرد برادلی را پیش مشاور جدید مدرسه بفرستد و حالا کلی چالش جلو پای شخصیت داستان هست.

کتاب تعلیق خوبی دارد. راحت‌الحلقوم است و دو روزه تمام می‌شود. از بزرگ‌تر‌ها بُت و از نوجوان‌ها شرور نمی‌سازد. کتاب را هم به نوجوان‌ها و هم به بزرگسالانی که سر و کاری با نوجوان‌ها دارند توصیه می‌کنم. حتی برای بزرگسالان می‌تواند مفیدتر باشد.

      

16

        الکساندر ایسایویچ سولژنیتسین!
پدرم درآمد تا اسم‌تان را بنویسم، اما کتاب‌تان شاهکار بود!
واقعیتش اصلا فکر نمی‌کردم نویسنده‌ی روسی ناشناخته‌ای _ البته شاید برای من _ داستانی اعجوبه خلق کرده باشد.
کتاب را به پیشنهاد آقای میلاد نوذری، استاد و مغز رمان خواندم. قطعا اگر فرد دیگری معرفی می‌کرد سراغ کتابی که عنوانش را هم علاوه بر اسم نویسنده‌اش نشنیده بودم نمی‌رفتم. 
تمام کتاب یک فصل است. صد و هشتاد و چهار صفحه یک روز است. اما این به معنی کسل‌کننده بودن و نشان‌دادن روزمرگی‌ها نیست. می‌شود لاجرعه سر کشیدش. البته شاید برای زندانیانِ اردوگاه‌های کار اجباریِ شوروی روتین باشد، اما برای من که از استالین فقط سیبیلش را دیده‌ام پر از شگفتی بود.
سولژنیتسین، بدون مستقیم‌گویی، بدون سخنرانی و افاضه‌ی فضل، کینه‌ی استالین را تا اعماق قلب خواننده رسوخ می‌دهد. 
روزمره‌ی ایوان دنیسوویچ فاجعه‌بار است. اما اتفاقا این فاجعه، روزِ اقبال و خوش‌شانسی شوخوف یا همان ایوان دنیسوویچ است.
پایان بندی هم شاهکار است. استفاده از قضاوت آدم‌ها از خودشان، زمانی که سر روی بالش می‌گذارند، پایان‌بندی خلاقانه‌ی نویسنده است‌.
کتاب غم دارد اما امید آن گوشه‌کنارها پرسه می‌زند. شاید چون استالین نیست، کمونیست‌ها رفته‌اند و ما خوشحالیم‌.
      

70

        بیشتر دهه‌ی هفتادی‌ها و شاید هشتادی‌ها انیمه‌ی قلعه متحرک هاول را دیده‌اند. شاهکار میازاکی. هرچند شخصیت‌پردازی کتاب و سیر ماجرا‌هایش با انیمه فرق می‌کند، اما با عذرخواهی از دوستداران انیمه و کتاب اعتراف می‌کنم که هیچ کدامش را دوست نداشتم. 
دایانا شاگرد تالکین بوده و استاد رولینگ. اما هم شاگردش از او جلو زده است و هم به پای استادش نرسیده. 
قلعه متحرک هاول ماجرای سوفی دختر کلاه فروشی است که پایش به قلعه‌ی جادوگری به نام هاول باز می‌شود. هاول قلب ندارد و برای زندگی قلب دختران جوان را می‌خورد. ژانر کتاب فانتزی است و داستان قوانین خاصِ جهان خودش را دارد. البته نویسنده برای انتقال جهان به خواننده اصلا موفق نبوده است. 

کتاب سیری از اتفاقات و گره‌های داستانی کور است که خواننده را گیج می‌کند. داستان معما طرح می‌کند و معما طرح می‌کند و در نهایت ده درصد انتهایی کتاب عجولانه و شتابزاده گره‌ها را باز می‌کند. آن‌ هم چه باز کردنی! معما‌ها رسوب کرده‌اند، فراموش شده‌اند و بعد یکی یکی جواب می‌شوند. 
تمام طول داستان هدف شخصیت‌ها مشخص نیست. تاثیرشان روی داستان هم. کنش‌هایشان هم گیج کننده است. و در نهایت تمام می‌شود. 
سوفی شخصیت اصلی کتاب بی‌هدف کارهایی می‌کند که روند داستان را جلو می‌برد. ما سوفی را درک نمی‌کنیم و هم‌ذات پنداری که اصلی‌ترین ویژگی رمان است را نداریم. 
دوستی می‌گفت: «رمان برای نوجوان نوشته شده و طبیعیه که برای بزرگسال خوشایند نباشه!» 
اگر اولین رمان نوجوانی بود که خوانده بودم حرفش شاید درست بود. ولی نسبتم با تمام رمان‌های این سبک این‌طور نبوده است.
به هرحال کتاب سلیقه‌ی من نبود.
      

6

        اِما اِما اِما!!
تمام تلاشم را کردم که شروع معرفی کتابم با این سه کلمه نباشد اما نمی‌شد. باید حرصی که پانصد و خورده‌ای صفحه‌‌ قورت داده‌ام بیرون می‌ریخت.
داستان با شارل بوآری شروع می‌شود. همان اول کاری مشخص است که باید منتظر ازدواج شارل و ورود شخصیت مادام بوآری باشیم. 
رمان کلاسیک است و روند پیشرفت داستان کند. توصیفات زیاد هم چاشنی کتاب هستند. شارل و اِما اوایل قرن ۱۹ زندگی می‌کنند. شاید فکر کنید چه اهمیتی دارد که کِی زندگی کنند؟! خب اشتباه فکر می‌کنید، مهم‌ترین چالش‌های کتاب به خاطر شروع مدرنیته و تقابل علم و دین _ شاید هم علم و اخلاق_ رقم می‌خورد.
گوستاو فلوبر کشمکش‌های آدم‌ها را خوب تصویر می‌کند. و مهم‌ترین شخصیت هم خود اِما ست. سنت و کلیسا پوست می‌اندازند و «من» مهم می‌شود. اِما دنبال خوشبختی می‌گردد. دنبال خودش. دنبال مفهوم زندگی. دنبال لذت، سرشارِ لذت شدن. 
آقای هومه‌ی داروساز و کشیک نقش فلسفی قضیه را بازی می‌کنند و حرف‌ها را رو می‌زنند. اما مادام بوآری همان حرف‌ها را زندگی می‌کند. 
اگر حوصله کنید و روند کند داستان را  به نیمه‌  برسانید اتفاق‌ها مهیج می‌شوند و در آخر هم، کتاب غافلگیرتان خواهد کرد. 
مادام بوآری را دوست داشتم؟! قطعاً بله. توصیه‌اش می‌کنم؟ بله ولی نه برای آدم‌های عجول. البته چاشنی اعصاب برای همراهی با ندانم کاری‌های اِما هم لازم است.


یک ستاره از امتیاز کامل کمتر داده‌ام به خاطر محتوای حرص در‌آر کتاب :)
      

21

        روزهای خستگی و کسالت سراغ این کتاب رفتم. روزهایی که پچ‌پچ گنگی توی گوش‌هایم انرژی حرکت را ازم می‌گرفت. 
برای روزهای نا‌امیدی و وادادگی کتاب‌های آقا موتور محرک حرکت‌اند. روزهایی که خبر‌های بد، ادامه‌ی راه را سخت و حتی غیرممکن نشان می‌دهند.
کتاب نگاهی به معنی و فرهنگ جهاد در سخنان سید علی خامنه‌ای دارد. فصل‌های مختلف سراغ بُعد‌های مختلف جهاد رفته‌ است. جهاد فردی، خانوادگی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و...
کتاب کوچک و کم حجمی‌است اما یک ماه جرعه جرعه آن را سر کشیدم. انگار باید مثل باران نم نم ببارد تا خاک را سیراب کند. کلمه به کلمه رسوب کند و قلب را آباد. 
تمامش را دوست داشتم و البته آخرش را بیشتر. انگار طنین هل من ناصر بعد از بستن کتاب توی گوش‌هایت می‌پیچد.

« چه کسی گفته که باطل هیچ‌وقت در دنیا قادر نخواهد بود که به حق ضربه بزند، یا موقتا آن را از بین ببرد؟ کدام قانونی این چنین می‌تواند باشد؟ آن چیزی که در قانون الهی‌ست، این است که در نهایت حق پیروز خواهد شد؛ در نهایت، باطل سرنگون خواهد شد؛ اما چه کسی گفته‌ است که در اثنای راه، باطل فرصت پیدا نخواهد کرد که حق را مورد ضربات خود قرار دهد و حتی آن را از میدان خارج کند؟ البته یک قانون دیگر هست: اگر به خاطر حق مبارزه انجام بگیرد، هیچ باطلی قادر نخواهد بود جلو بیاید. اگر مبارزه و مجاهدت بشود، خدای متعال کمک و هدایت می‌کند؛ اما اگر مجاهدت نشود، اگر بیکار بنشینیم، اگر هوشیاری به خرج ندهیم، اگر در سنگر بخوابیم، آیا باز هم دشمن نمی‌آید سنگر ما را فتح کند؟ چه کسی چنین چیزی را گفته است؟ ما باید تلاش کنیم، تا دشمن ناکام بشود. اگر ما تلاش نکردیم، دشمن کامیاب خواهد شد؛ و نستجیر بالله من ذلک.»


      

12

        دیلماج یعنی مترجم. 

کتاب ماجرای میرزا یوسف دیلماج است. ما کنار خسرو ناصری، محقق تاریخ نشسته‌ایم و زندگی‌نامه‌ی خودنوشت میرزا یوسف را می‌خوانیم. یک رمان تاریخی. 
میرزا از دوران ناصری تا انقلاب مشروطه زندگی پر فراز و نشیبی طی می‌کند. از قضا شخصیت دیلماج خیالی‌ست و نویسنده کاراکتر را با آسودگی بین بسیاری از حوادث مهم تاریخی آن زمان سیر می‌دهد. 
رمان قرار بوده که تحول و تغییر جامعه‌ی روشنفکر ایرانی را در قالب داستان نشان بدهد که تا حدودی موفق بوده‌ است. نویسنده بین رمان و تاریخ گیر افتاده و نه با یک رمان کامل طرف هستیم و نه یک حقیقت تاریخی. 
پرداخت ابتدایی داستان خوب بود و پرکشش. اما هرچقدر به پایان نزدیک می‌شود شتاب‌زدگی انتقال مفهوم نسبت به داستان بیشتر می‌شود و خواننده را کلافه می‌کند.
اگر به تاریخ و مهم‌تر از آن اولین مواجهه‌ی ایرانی‌ها با تمدن غرب علاقه دارید برای یکبار خواندن کتاب بدی نیست. اگر نه جذب‌تان نخواهد کرد.


      

26

        «زخم داوود» که اسم اصلی‌اش «morning in jenin» است، داستانی از زندگی سه نسل یک خانواده‌ی فلسطینی ست‌. ( حتی شاید چهار نسل)
ماجرا از روز‌های آخر صلح شروع می‌شود. از روزهای قبل از اشغال. قبل از یوم النکبة. روزهایی که انگلیس دارد فلسطین را به یهودیان تحویل می‌دهد و تا سال ۲۰۰۲ را بازگو می‌کند.
شخصیت اصلی کتاب أمل است با الف کشیده. أمل در اردوگاه چشم به جهان باز می‌کند. روز های صلح را ندیده، جنگ پشت جنگ اما کم نمی‌بیند. اسمش شد أمل با الف کشیده تا یادآور همه‌ی امیدها و آرزوها باشد. 
« بابا بهم گفت اسم من رو گذاشته أمل با صدای کشیده، چون أمل با صدای کوتاه یعنی فقط یه امید. فقط یه آرزو، یه رویا؛ اما أمــــــــــــــل با صدای کشیده یعنی همه‌ی آرزو‌ها و امیدها و رویاها.»
فراز و فرودهای زندگی أمل ( به عنوان نماد زندگی فلسطینی) داستان کتاب را پیش می‌برد.
هر اتفاق و بازه‌ی زمانی داستان می‌توانست یک کتاب مجزا باشد. اما انگار سوزان ابوالهوی خواسته تاریخ فشرده‌ی فلسطین را به مخاطب جهانی نشان دهد. 
اگر از ماجرای شروع و ادامه‌ی مسئله‌ی فلسطین اطلاع زیادی ندارید این کتاب گزینه‌ی خوبی برای شروع است.

کتاب را پیشنهاد می‌کنم؟
«بله» ولی نه « قطعا». محتوای کتاب بدون استفاده از فرم قوی اثرگذار است. اگر فقط برای دریافت یک مطلب و محتوا کتاب می‌خوانید قطعا کتاب خوبی ست‌. اما اگر ظرافت‌های ساختار متنی و لذت بردن از هنر هم هدف کتاب‌خواندن‌تان است، خیلی توصیه نمی‌کنم.
من به کتاب امتیاز ۳.۵ از ۵ می‌دهم که به خاطر فرم ضعیف کتاب است نه محتوا.
      

7

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.