نظرها

سقای آب و ادبماه به روایت آهبرادر من تویی

🌙ماه ادب

5 کتاب

کتاب هایی درمورد قمر بنی هاشم ، سقای آب و ادب ،حضرت ابالفضل العباس(ع): فراوان داشت علی از این عاشقان بی‌نام و نشان. شمشیر را لحظاتی در دست چرخاند و نگاه داشت، انگار که منتظر خبری بود یا حادثه‌ای. خبر، عباس(ع) بود که بلافاصله آمد. هفت یا هشت ساله اما زیبا، رعنا و بلند بالا، سلام و ادب کرد اما چشم از شمشیر برنداشت. علی فرمود: عباس من! دوست داری این شمشیر را به تو هدیه کنم؟ عباس خندید. آرزوی دلش بود که بر زبان پدر جاری شده بود. «بله، پدر جان! قربان دست و دلتان.» علی فرمود: بیا جلو نور چشمم! عباس پیش آمد. علی از جا بلند شد، شمشیر را با وسواسی لطف آمیز بر کمر او بست، او را در آغوش گرفت، بوسید و گریه کرد: «این به ودیعت برای کربلا.» فضای اطراف شریعه ملتهب شده است صدای پا و شیهه اسب‌ها و صدای عبور سوارها از لابلای نخل‌ها، نشان از تجهیز و بازسازی سپاه دشمن دارد...» به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می‌گوید الا یا ایها الساقی به سوی خیمه‌ها یا «عدتی فی شدتی» برگرد که تو بی‌ مشک سقایی که تو بی‌ دست رزاقی شنیدم بغض بی‌گریه به آتش می‌کشد جان را بماند باقی روضه درون سینه‌ام باقی

102
2

14

(0/1000)

نظرات

توقعم لیست طولانی تری بود
بعد هرچه فکر کردم عنوان دیگری به ذهنم نیومد
واقعا جای کار داره ...
1

1

علی  راد

1403/4/14

متاسفانه 🥺
 

1