فهیمه حدیدی

فهیمه حدیدی

کتابدار بلاگر
@fahime_hadidi

37 دنبال شده

342 دنبال کننده

گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        کاش هیچوقت نخوانده بودمش! کاش لیلا و مریم ، رشید و طارق و جلیل را نمی شناختم! خوش خوان و‌روان بود کمتر از نصف روز از صبح تا ۱۲ ظهر تمامِ تمام شد. از اولش که شروعش کردم‌زمینش نگذاشتم. پرکشش بود ، قلم خوبی بود اما بی صبرانه دلم میخواست تمام‌شود. رنجی عظیم که هیچ پایان خوب یا بدی نمی توانست ذره ای از آن‌کم کند! ...پیش از این خاطرات زنان گرفتار شده در داعش ، زنان جنایت بوسنی‌ ، زنی در هجوم بعثی ها و... را خوانده بودم. اما چه دردی است که در میهن خودت ، در شهر و‌خانه خودت یک بی فکری مسخره باعث شود آدم ها بیچاره باشند‌ و بیچاره زندگی کنند! اصلا زنِ خوشبخت کدام زن است؟ کجا زندگی‌ می کند؟ گمان می کنم که زنان خوشبخت را می شناسم. دنبالشان بگردید! اهل خودنمایی و بروز نیستند‌اما تک‌تک سلول هایشان خوشبخت‌است و معشوق های با کرامتی بوده اند‌ برای عشق هایی بزرگ‌... و جز این‌ زنان خوشبخت ، باقی همه‌ رنج است و خیلی فرقی ندارد در نوع ستمی که بر تو‌ می رود ، فرقی ندارد الیزابت زات شیمیدان غربی باشی ، یا مرلین مونروی افسانه ای یا مریم بی نوای مدرسه نرفته در کلبه ای حوالی هرات ، خوشبخت اگر نباشی همه رنج است.


پ ،ن : لیلایی که از کودکی با طارق انس می گیرد و در سنین نوجوانی از دنیای کودکی اش پا فراتر می برد خوشبخت است؟ من می گویم: نه ، چه برقع بر سر چه با رقص موهایش در باد!
      

10

10

        دیکتاتور یه چیزیه که شنیدیم و شنیدیم
ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟! اونم  از نزدیک ترین فاصله و از آشپزخانه و میز سرو غذا ... آشپزی کردن برای یک نفر برای تو و او نوعی وابستگی و شناخت مضاعف ایجاد می کند. شاید برای همین است که انسان ها ترجیح داده اند بعد از ازدواج برای هم‌آشپزی کنند! خانم ها غذا درست می کنند_ البته اینجا قرار نیست برای یک دیکتاتور آشپزی کنند_ ...

کتاب یه روایت تاریخی هست با یک‌زاویه نگاه جذاب، مصاحبه وار و بسیار داستانی از زندگی آشپزهای بزرگترین دیکتاتورهای قاتل دنیا! ... و صدام چقدر شخصیت فردی نفرت انگیزی داشت! درمورد تاریخ کشورهایی که انقلاب های کمونیستی داشتند در این حد چیزی نمی دونستم ، از خمرهای سرخ و کامبوج و ... واقعا هیچ‌چیز نشنیده بودم و این کتاب منبع داستان های متفاوتی بود. بعضی از قسمت ها واقعا یادآور می شد که ظلم چه سنت دیرینه ای هست در عالم! تا به حال با جنایت های کمونیسم با این صراحت و جزئیات مواجه نشده بودم ...چجوری تاریخ کشورها این ها رو تو دل خودش جا داده و باز هم سکوت و قورت دادن لقمه های غذا؟!...


      

9

        مطالعه اش دو نیمه شب قبل خواب بیشتر طول نکشید... روایت عجیبی بود ، صراحت تلخی داشت. خانمی که رنج بسیاری شاید‌یه حسب عقل ما کشیده بود اما جنسش عجیب بود... جنس دغدغه ها و‌سبک  زندگیش...نمی تونم سبک‌زندگی شون‌رو‌انتخاب کنم ، حتی نمی تونم‌تحسین کنم...فقط میتونم‌بگم چه دنیای متفاوتی! ... 

گاهی سفر به این دنیاهای متفاوت آنقدرها هم بد نیست! البته نه در قد و قامت ماست نه خیلی می توانیم درکش کنیم. یک عالمه ایراد و‌اشکال هم می شود توی ذهنت به گوشه گوشه اش بچسبانی ، اما خب تو یک ناطر سوم شخص از ۴۰ سال بعدتر از ماجرا هستی! تو آن زندگی، آن موقعیت را نزیسته ای ... پس چه قضاوتی است بر آدم ها ؟! ... ترجیحم احترام گذاشتن به انسان هایی است که قصه ایثارشان از زندگی و اسم شان هم ماندگار تر باقی می ماند...

 توی این کتاب گریزی هم شده بود‌ _اشاره ای یک خطی_به ساختمان کیان پارس_ یه ساختمون تو اهواز که خانم های فرمانده های جنگ از شهرهای مختلف رفتن به اونجا و  اونجا ساکن بودن_ و‌باعث شد کتاب ساختمان کیان پارس رو‌که فکر کنم یکسال بیشتره دارمش دست بگیرم...

      

5

        من آدمِ بسیار کارولین هلستونی هستم! با این تفاوت که هیچ کس من رو‌ یه پرتره بی نقص از مریم مقدس توصیف نمی کنه ، و اساسا پرتره بی نقص یا حتی اتود اولیه یک پرتره بی نقص هم توصیف خوبی برایم نیست. کارولین نمودی از ظرافت و زیبایی به سلیقه غربی است ، با صورت سرخ و سفید و چشم های آبی آرام ...
بیشترین شباهتم به کارولین همین سخت گرفتن است! همین اجازه ندادن و امتناع کردن ... از این ها بگذریم شرلی داستانی تاریخی از صنعتی شدن انگلستان است ، بحران اقتصادی که با خودش بحران های هویتی فرهنگی و تغییر سبک‌زندگی هم به بار می آورد. موقع خواندن شرلی، بارها به این فکر کردم که چارلز دیکنز و‌ شارلوت برونته عجب زوج جالبی می شدند! ورژن انگلیسی سیمین دانشور و جلال آل احمد خودمان ... جدای از نمک شوخی، تاریخ انگلیس را _البته از دید‌ یک انگلیسی  که‌ حتی وقتی منتقد است وطن گریز یا وطن فروش نیست ! بلکه خیلی روایت ها و ماجراها از زاویه ای هستند که به نفع بریتانیا تمام می شود _ بهتر از هر منبع دیگری می شود در رمان هایشان جستجو کرد ، ورژن زنانه اش را شارلوت برونته می نویسد و‌  زاویه دید مرد را چارلز دیکنز و  می شوند نقش های مکمل محبوبم!
و سپس  برسیم به رابرت مور ، مرد مقبولی که در کنار همه ویژگی های خوشایندش ، آدم های اطرافش را _و شاید خودش را_آنقدرها خوب نشناخته! محبت هایی را می پذیرد که بیش از انکه مسیر زندگی اش را سامان بدهد یا راست و ریس کند به پیچ و خم آن اضافه می کند. آدم هایی که رابرت مور را به شرط تنهایی اش دوست دارند. و البته من به او حق نمی دهم... هرچند‌بخش لینای وجودم دوستش داشته باشد . و تمام ! دومین برونته خوانی 💫
      

15

7

        سلام! جناب محترم نویسنده ... دقیقا چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتی تلخ ترین اتفاقات دنیا رو‌ به زبون‌طنز بنویسی؟! راستش استفاده از طنز برای امور انتقادی متداوله ... اما این‌یکی انتقاد هم‌نبود! داستان های عجیبی بود از اشغال، تجاوز، لگد‌شدن هویت و در عین حال آمیخته با طنز ... مثل وقتایی که از شدت اندوه وادار میشی قهقهه بزنی .. گفت و گوی مادر با پسرش وفا بنظرم یکی از نقاط اوج ماجرا و روایت نویسنده است ، روی تک‌تک کلمه ها فکر شده بود. سعید ابونحس خوشبدبین‌یکی از عرب ها و‌فلسطینی هایی است که کمتر داستان شان‌را شنیده ایم، بیشتر قصه های ما مربوط به انسان هایی میشه که بعد از ایستادن یا جنگیدن یا خیلی ناگهانی از خانه و‌ شهرشون رانده شدن و‌ سر از اردوگاه ها و کشورهایی مثل لبنان درآوردن. اما سعید ابونحس خوشبدبین! شاید شانس آورد و توی اسرائیل ساکن شد مثل بعضی عرب های دیگه ، شدن خدمتکار و اسیرهای شهرنشین اسرائیلی ها ...حالا سعید عمرش با سال های زندگی در اسرائیل می گذره و‌ با تعریف کردن اتفاق ها و‌ آدم هایی که باهاشون مواجه میشه، مضحکه جالبی رو‌به نمایش میگذاره ...

▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎

_عمو به چه زبانی حرف میزنی؟
+ عربی
_با کی؟
+با ماهی!
_ماهی فقط عربی بلد است؟
+فقط بزرگ هاشان،
همان ها که وقتی ما عرب ها اینجا بودیم اینجا بودند ...
...
      

9

        میریام یعنی مریم ، فرزند یوکابد و‌عمرام؛ خواهرِ موسی(ع)  ...
از نمایشنامه ای به خاطر دارم : " مادرم مرا مریم نام نهاد، مر گذشتن است و یم دریاست! مریم یعنی گذشتن از دریا به سلامت و عصمت ..."  ست رباب هم مریم بود، از دریاهای طوفانی و مواجی عبور کرده بود و بسیار گذشته بود. از خیلی چیزها ، از یگانه برادرش که خیلی دوستش دارد و سراسر کلماتش نسبت به او با شوق و احترامی عجیب همراه است. از جوانی اش، آسایش یک‌زندگی مرفه ، تشویق حضار ،  سیاست، قدرت !  و ... میریام به سلامت عبور کرده بود از روزهای خیلی سخت لبنان ، از روزهای جنگ داخلی ، هجوم اسرائیل ، جنگ سی و سه روزه و از روزهای نبود برادر، نبود امام موسی صدر که  ۵۰ سال طول کشید ، نیمی از یک قرن ، یک‌قرن پر التهاب در جنوب غربی آسیا، خاورمیانه ...

اگرچه رباب صدر انسانی بر فراز یک قله از شناخت ، فعالیت، ایمان و حرکت است اما صحبت هایش آرام و روان و‌خودمانی هستند. مثل یک میهمانی عربی ! با چای و قهوه مخصوص با خوراکی های خانگی و چاشنی دلسوزی و‌دل نگرانی مادرانه ... صبر در تمام کلمات و پشت تک تک خاطره ها تمام قد ایستاده است. رباب خانم از کوره در نمی رود ، از مسیرش خارج نمی شود ، آنقدر امید و انگیزه و باور دارد که از زیر آوار ها، از زیر جامعه آوار شده اش بارها و‌ بارها بلند می شود ، حرکت می کند و هدف بلند او و  یگانه برادرش _سلام خدا بر موسی_ همچنان جایی فراتر از سقف امروز و‌ فرداست.  موسسات ایشان الگویی قابل انتقال و یادگیری دارد حتی برای هر تشکل کوچکی هم افق و بلندای این نگاه انسانی قابل استفاده و نجات دهنده است. فصل هفتم کتاب را خیلی دوست داشتم ، "برای انسان" ... انگار در دفتر موسسه حاضر بودم و تمام مدت به چهره ایشان، حرکت دست هایشان و قاب عکس آقا موسی روی میزشان نگاه می کنم و جزئیات را می بلعم!

راستی کتاب در قالب گفت و گو می گذرد_ روان تر از هر‌رمانی! _ و مصاحبه کننده آقای قزوینی هستند که مردانه به روایت حماسه زنانه رباب خانم نشسته اند.
      

13

        روایتی ساده، بی تکلف و‌ بدون حاشیه های اضافی ؛ درست همانطور که باید باشد. درست شبیه محمد بلباسی که سال های سال در تلاش شبانه روزی زندگی کرده بود اما سهم نخواست! این روزها جنون سهم خواهی از بیماری های واگیردار آدم هاست که هیچ وزارتخانه و‌ دفتر و دستکی به آمار شیوعش توجهی نشان نمی دهد.

روایت های متعدد کتاب بصورت جذابی پیوسته و دنباله هم‌هستند، بر اساس سیر زمانی چیده شده اند و به طرز بامزه ای لحن و نگاه هر فرد در روایت حفظ شده تا جایی که بسیاری از موارد بی انکه‌بخواهم‌نام راوی را نگاه کنم می دانستم این قسمت از زبان چه کسی بیان شده. شاید بگوییم خب مجموعه خاطرات در زندگینامه نویسی شهدا  بسیار رایج است اما چینش روایت ها و‌بهم پیوستگی شان در "برای زین اب" از پختگی و دقت خوبی برآمده است.همه چیز همانطوری بود که باید باشد.
اما بلبا[نام مستعار شهید در بی سیم] ، همان مسئول، فرمانده و سرتیمی که با دلجویی ها و‌ ریزه کاری هایش ذوق کردم! با اینکه هرگز در تشکیلات او‌ نبوده ام.‌
و  آقای بلباسی روحتان شاد ،فرماندهی به شما می آید...
      

17

        بیشتر آدم ها این کتاب رو‌دوست نخواهند داشت
مگر اینکه ته مایه ای از تفکرات فمینستی داشته باشند و البته این‌درصورتی هست که الیزابت زات رو نقش اول و قهرمان داستان‌ بدونن. در این‌صورت  درس های خانم‌شیمی دان یه رمان‌اجتماعی و در واقع اعتراضی به وضع زنان در ایالات متحده است( حدود شش دهه پیش از امروز) . نبود نگاه اخلاقی به زن ، رواج تجاوز، نبود حق تحصیل و‌ شرایط  کار برابر و ... . در نهایت کتاب جنبشی زنانه را ایجاد میکند و البته یک حمایت نامه است از مادران تنها و کودکان تک‌والد .

همه این ها تا جایی است که تمرکزمان‌ را روی شخص زات متوقف کنیم. اما "کالوین ایوانز"... اینجا نقطه تمرکز و تکیه من‌ بود. کالوین‌ایوانز ِ آشنا، نابغه ، باهوش، دوست داشتنی و‌حمایت گر اما بسیار آسیب دیده...‌نویسنده شاید با هوشمندی یا شاید‌بدون اینکه‌ بخواهد بخشی از عقاید فمنیستی و انسان گرایانه(بهتره بگویم‌ بی خدایی )‌ خودش را بی اعتبار می کند! کالوین ایوانز ؛ در اصل این همان چیزی است که زن های باورمند از دیرباز برایش فداکاری کرده اند، برای حفظ چارچوب خانواده از خودگذشتگی های بسیاری انجام دادن تا جایی که بعضی ها نگران برابری شدن و‌از صبر مادرها وحشت زده و‌متعجب شدن... خیلی ساده است! زن های عاقلی توی دنیا وجود‌دارن که نمیخوان کالوین ایوانز های مهربان و دوست داشتنی محکوم به نوع سختی از تنهایی و اسیب پذیری باشن. اون ها دوست‌ندارن انسان های کوچک بیشتری بدون محیط امن و آغوش خانواده، توی جامعه ای بسیار بزرگ، نا امن و در مقابل خطر آدم های طمع کار  یا سواستفاده گر بی سرپناه بزرگ‌بشن... و‌راستش همه این‌ها ، چیزیه که می ارزه به مادر بودن و‌فداکاری ، صرف عمر برای کارهای خانه، تربیت فرزند و ... 
و لبخند و دلگرمی کالوین ایوانزها!
      

7

        Im Western Nichts Neues 
عنوان کتاب زبان اصلی ، بیشتر به محتوای کتاب می آید :
"در غرب خبری نیست"
متن کتاب یعنی یک ایستادن تمام قد و اعتراض به جنگ!‌ محکم، تلخ و کوبنده اما بسیار روان و ملموس.‌‌.. جنگ‌را از نگاه یک‌سرباز زندگی و به خوبی با زنجیره پیوسته ای از  کلمات پوچی ، هراس و پس لرزه های ناشی  از حادثه مهیب جنگ را مزه مزه می کنیم. سربازی که اگرچه همه روزمره های عادی یک‌سرباز را انجام می دهد اما از درون به جنگ حمله می کند و حتی جلوه های وطن دوستی و شعارهای طرفین را مانند جوانی از دست رفته اش به استهزا می گیرد و عمق تلخی حرف هایش را با صراحت و سادگی می پوشاند. 
"وقتی فرهنگ چندهزارساله‌ی بشر نمی‌تواند جلو جاری شدن این نهر خون را بگیرد یا این فرهنگ دروغین است یا هیچ ارزشی ندارد." این یکی از بزرگترین مشت هایی است که نویسنده به پیکر انسان معاصر می کوبد اما ضربه اش به مراتب کمتر از خطوط مربوط به مرگ کات  بود، مرگ کات دقایقی من رو متحیر کرد! جالب اینجاست که در پیشگفتار مترجم به این بخش اشاره کرده بود و من کاملا در خلال داستان فراموشش کرده بودم ؛ البته طبیعی است  که حضور در خط مقدم جبهه و‌ تجربه انفجارهای  پی در پی پیشگفتار را از ذهن آدم پاک‌کند، مگر نه؟! 


پ،ن: اون نیم ستاره رو هم _ با کلی اکراه_بابت نحوه پایانش کم کردم. و اینکه  در قسمت های بیمارستان صحرایی و‌نظامی ‌یاد " داستان یک انسان واقعی" پوله وی افتادم که از رمان های بسیار مورد علاقه ام هست. و اون قسمت هایی که از خوراکی های جبهه یا صحنه ای که از برگشت به خونه با قطار می گفت یاد کتاب رولددال از خاطراتش به عنوان خلبان نظامی توی جنگ جهانی افتادم_ و هنوز هم اسم کتابش به یادم نمیاد _.
زیر و‌رو‌شدن انباشته های قدیمی ذهن خالی از لطف نیستند، حتی میشه گفت‌امیدوار کننده و شگفت انگیزند!
      

23

        مجموعه یادداشت های پراکنده از روز های اخیر غزه ، یادداشت هایی که حجم مهیب و‌ناگهانی بودن وقایع را در دل خودشان‌دارند. رمان‌و‌داستان نیستند چون‌در شتاب زدگی و‌هراس ناشی از جنگ ، شاعر و نویسنده هم نمی تواند خیلی به خیال و عاطفه اش متوسل شود. جملات خیلی صریح و بیشتر خبری هستند.‌ شرح وضعیت آوارگی و‌زندگی در شرایط جنگی است. به جزئیات اهمیت داده شده و شما را از وعده های غذایی، نرخ کالاها و‌ دورهمی هایی با موسیقی زنده انفجار آگاه می کند...

و البته حرف هایی را نمی گوید که‌ می شود تصورش کرد و‌نگفته و‌نانوشته خواندشان! در هیچ یک‌از بسته های ناچیز کمک های غذایی و دارویی و در هیچ یک‌از پویش های حمایت از فلسطین، نمی توان از غرور شکسته و‌ مخدوش میلیون ها فلسطینی صحبت کرد. چرا که جان و توقف جنایت به مراتب اهمیت بیشتری دارد. اما چه کسی شکستن عزت انسان ها را متوقف می کند؟! تا جایی که صاحبان خانه ها با غرور مالک خانه و زمین شان باشند، پیرمرد های کشاورز فلسطینی صاحب باغ های سرسبز زیتون بشوند و روی تشکچه های عربی لم بدهند و در دورهمی شان قلیان عربی بکشند و هرگز در صف معامله یک نخ سیگار یا یک گالن آب _ آب آلوده  ای که ناچار می شوند آشامیدنی بنامند_نایستند ...  و خاطرات این روزها تنها فصل هایی متوالی از کتاب درسی تاریخ  باشد و آنقدر دور بشود که کودکان تنها از بزرگترها قصه اش را شنیده باشند و هیچ تصوری از صدای غرش موشک نداشته باشند... هیچ کودک ۵ ،۶ ساله ای نباید قادر باشد صدای انواع پرتابه ها و‌ بمب ها را از هم تشخیص بدهد و فرق انفجار موشک‌اسرائیلی با بمب آمریکایی را بداند ...
      

11

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

627 عضو

شما که غریبه نیستید

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

نمایش همه
مردی برای همیشه: نمایشنامه ای بر اساس زندگی امام موسی صدرعصایت را به میله های زندان بزن، موسی: زندگی نامه امام موسی صدرهفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر

مردی برای همیشه ...

8 کتاب

امام موسی صدر را باید خواند . بارها و بارها ... ترتیب کتاب ها را بر اساس ترتیبی که کاملا اتفاقی و بدون برنامه قبلی مطالعه کردم ، چیدم. ترتیبی که اگرچه انتخاب شده نبود اما سفر قشنگی بود به شوق دیدار با یک مرد واقعی و بی نهایت‌ زنده ... اولین بار نمایشنامه نازک و کم قطری را خواندم ؛ "مردی برای همیشه" ، و برداشت من این‌بود که شخصیت کتاب نمی تواند وجود خارجی داشته باشد . آدم های معمولی و‌معاصر که این قدر دلنشین نخواهند بود! اما روی جلد کتاب حرف از یک‌شخصیت و یک‌نام واقعی بود . "عصایت را به میله های زندان بزن موسی" را سال ها بعد و به خاطر عنوان جذاب و قیمت مناسبش تهیه کردم ولی یک شب تا صبح مرا بیدار نگه داشت. چون نمی شد تمام نکرده رهایش کرد . روایتی از جامعه لبنان بود ، مستند و با مدرک . از قبل و بعد صدر و جریان‌سازی و تحولی که در یک‌جامعه شیعه بنا کرده بودند. جرقه و محبتی که بعد از این کتاب ایجاد شد تا امروز خاموش نشده ، الحمدلله♡ بعد از آن به سراغ خود آثار امام رفتم و بعد از مقداری مطالعه _که لیست و فرصتی جداگانه برای تعریف کردن لازم دارد_ باز هم به یک‌ کتاب با فضای خاطره گویی و زندگینامه برخوردم."هفت‌روایت خصوصی" و چقدر این‌روایت ها دلنشین بودند. از آن دست خاطراتی که‌نباید در سینه افراد بمانند و خاک‌بخورند. از آن‌خاطره هایی که همیشه جای خالی شان را حس کرده بودم و باید می شنیدم. چقدر توی دلم نویسنده و مولف کتاب را تحسین کردم که نگذاشته بود این منابع دسته اول تاریخ شفاهی از انسان واقعی هم عصر ما ، از دست برود و ناخوانده باقی بماند. یک‌شب در سفر با قطار ، درست وقتی در دل تاریکی شب به مناظر اطراف خیره میشوی ، مجموعه پادکست های زندگی امام موسی صدر از "رادیو مضمون" را با صدای پس زمینه تلق و تولوق قطار گوش دادم . تجربه خوبی بود برای شنیدن از شخصیت و زمانه امام ، یک‌انتخاب با سلیقه و پرمحتوا ... "شب رنج موسی" یک‌رمان است آمیخته با عناصر خیال با تکیه بر پایه هایی از واقعیت. تقریبا هیچ رمان دیگری نیست که بخواهد از موسی بگوید . نه از روزهای خوش کودکی و نوجوانی اش، نه از صبح درخشش در لبنان و نه از شب رنجش! انگار هیچ یک‌از نویسندگان مطرح ما ترجیح نداده اند به حیطه ای از خاطرات و زندگی ایشان با پای خیال یا بال هنر وارد شوند. ربوده شدن و سرنوشت مبهم امام ، زخمی عمیقی ست که کهنه نمی شود و بر پیکره جوامع معاصر شیعه جوش نمی خورد...شب رنج موسی تلاش می کند وقایع بعد از ربوده شدن امام را به تصویر بکشد و با بیانی نسبتا پیچیده و شخصیت های متعدد گوشه ای از حوادث لبنان و لیبی پس از ربوده شدن امام را به مخاطب عرضه کند. رمانی که کمی پیچیده ، خوش خوان ، همراه با ضربه و کشش ، اما ناکافی ست ... امیدوارم به این لیست کتاب های جدیدی اضافه شود . کتاب هایی که پر از معنا باشند و گوشه های جدیدی از شخصیت و زیست امام را برای ما که هرگز ایشان را ندیده ایم ، نشان دهند. امید دارم آخرین کتاب این لیست را پس از نابودی رژیم جعلی اسرائیل ، اضافه کنم.کتابی که سرگذشت مرد بزرگ‌شیعه را برایمان روشن می کند ؛ مردی که اگرچه در مقطعی از تاریخ گمشده است اما حیات او همواره جاری ست ، مردی برای همیشه ....

73

پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعینبدو دجله بدو: روایت سفر به عراقسر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

کوله بار اربعین

21 کتاب

پیاده روی اربعین از آن جنس وقایعی ست که چندان نمی شود در قاب روایت آورد ، هرچقدر کادر ببندی و داستان و خاطره و سفرنامه اش را تهیه کنی ، باز هم اندازه دریچه دوربین و پهنای قلم توست! یک قصه است از قصه میلیون ها انسان ... همان قصه را هم می شود با دلتنگی و دلنوشته طور نوشت ، می شود سفرنامه باشد ، می شود معارف دینی و تربیتی را چاشنی روایت کرد و حتی می توان با نمک طنز از اربعین گفت ... چرا که اربعین وسعت عجیبی دارد ، در همه این قالب ها جا می شود و هیچ یک‌از این قالب ها نیست! کتاب های اربعینی را با این نیت بخوانیم که انگیزه راهی شدن باشند.. یعنی روایت ها منشا انگیزه و خواستن باشند نه ملاک شناخت و قضاوت ، که برای درک مشایه باید کوله اربعینی آماده کرد ، عمود ها را لمس کرد ، جاده نجف تا کربلا را قدم زد و غبار راه را عمیق نفس کشید ... خاطره و سفرنامه : ۱ تا ۱۱ خاطرات با کمی چاشنی زنانه : ۱۲ و ۱۳(البته ۱۰ و۱۱ هم‌راوی خانم‌دارند‌ و کتاب شماره ۱۱ به عنوان خانمی که تنها راهی مشایه می شود جالب توجه و فکر می کنم بین‌ باقی روایت ها منحصر به فرد است) با نمکِ طنز : ۱۴ و ۱۵ درباره جایگاه و معرفت اربعین : ۱۶ تا ۱۸ کمی رمان : ۱۹ تا ۲۱ 💫کتاب های اربعینی ای برای نخواندن: _‌طوطی و تاول

17

اسب ها: سال پنجاه و نه هجری شمسی [نمایشنامه]پس از بیست سالسفر خروج

یک ماه تا ماهِ خون

19 کتاب

مناسبت خوانی یکی از راه هایی است که سرعت و توان مطالعه شما رو چند برابر می کنه، مثلا ایام محرم از مناسبت هایی هست که واقعا سخته به دنیای رمان ها و کتاب هایی رفتن که پرچم های مشکی در آن با نسیم نمی رقصند و واژه ها طعم شوری اشک و چایی روضه نمی دهند. امروز تا محرم تقریبا یک ماه باقی مونده اما برای اینکه کتاب محرم امسال و رزق تون از روایت واقعه باشکوه عاشورا انتخاب کنید و بتونید تهیه اش کنید الان زمان خوبیه ... کتاب هایی که در لیست هستند کتاب هایی دوست داشتنی و متفاوت اند. متفاوت ترین شان می توانم بگویم همان نمایشنامه اسب هاست! کوفه تا کربلا به روایت اسب ها و نه سواران شان ... کتاب ها را تقریبا بر اساس دوست داشتن می چینم و بالایی ها از پایینی ها محبوب ترند ... اما هر نسیمی که از این روایت می وزد به قلب ها حرارت می دهد و روح آدم را آرام تر، وسیع تر و در عین حال بی تاب تر می کند! نمی توانم دقیق توضیح بدهم . اما شما هم حرف های نصفه من را می فهمید‌، مگر نه؟!

11

فعالیت‌ها

خانه ی خودمان
          داستان یک خانواده‌ی اصالتا ژاپنی و کم درآمد در آمریکا در دهه‌ی ۶۰ و ۷۰ میلادی.
ماجرا از زبان خواهر کوچک روایت می‌شود. او بیشتر درباره ی خواهر بزرگترش لین صحبت می‌کند. لین برای او عزیزترین عضو خانواده و الگویی تحسین‌برانگیز است. همه‌ی خانواده تلاش می‌کنند تا بتوانند پولی جمع کنند و خانه ای برای خودشان بخرند.
پدر و مادر شبانه روز کارگری می‌کنند تا زمانی که لین بیمار می‌شود.
بیماری لین زندگی را سخت‌تر می‌کند و نگاه راوی را به زندگی تغییر می‌دهد.

زندگی روز به روز دشوارتر می‌شود و آرزوها دورتر.

اگر نویسنده‌ی کتاب آمریکایی بود احتمالا آقای لیندون  دلش به رحم می‌آمد و از گناه پدر می‌گذشت، اما آقای لیندون همان‌قدر واقعی بود که انتظار داریم، هیچ منجی آمریکایی هم از راه نرسید تا مشکلات خانواده را تخفیف دهد.
و زندگی واقعی همین است، آمیزه‌ای از رنج و شادی، کمک‌های کم دیگران و تنهایی‌های زیاد. و درنهایت خانواده که همه‌چیز است.
        

5

آتش بدون دود: هر سرانجام، سرآغازی ست

51

داستان ژرژ انگلیسی عاشق مادموازل مارتی پاریسی
          امتیاز دادن به این کتاب سخته.
چرا؟
چون داستان خاصی نداره. یه ماجرای عاشقانه معمولی و اندکی بالا و پایین و بعد هم یک به خوبی و خوشی زندگی کردند نهایی. اولش می‌خواستم بگم شبیه داستان‌های دیکنزه ولی بی‌انصافی در حق استاد بود. چون داستان‌های او شخصیت‌پردازی و فضاسازی و موقعیت و خلاصه همه چیز داره و بعد به پایان خوش می‌رسه. 
اما این داستان کوتاه بیشتر شبیه خاطره‌گویی یه مرد جوان خیره‌سر و عاشقه تا داستان.

منتها نکته جالب و خاص این کتاب ترجمه اونه. اصل داستان مطلبی سه صفحه‌ای بوده که زمان ناصرالدین شاه از روی روزنامه‌ای ترکی ترجمه و در ایران چاپ سنگی میشه. مترجم رو شاید نشناسیم اما کسی که متن ترجمه رو به فارسی روان اون زمان تبدیل کرده حتما: محمدحسین فروغی پدر محمد علی فروغی.

ابتدای کتاب معرفی مبسوطی از این شخص شده که اگه کتاب رو ابتیاع فرمودین، می‌خونین. همچنین از ماجرای نشر این کتاب در نشر پرنده هم مطلع خواهید شد. اما می‌خوام به عنوان یه مدعی ترجمه درباره ترجمه‌اش حرف بزنم. 

کاملا مشخصه اون دوران در این حوزه هیچ آداب و ترتیبی نمی‌جستن. طبق مقدمه کتاب رسم بر این بوده هر متنی که ترجمه می‌شده، یک نفر مسلط به فارسی (اون دوران) اون رو بازنویسی می‌کرده و ظاهرا ذبیح‌الله منصوری‌وار هم بازنویسی می‌کردن. وگرنه چطور ممکنه یه داستان سه صفحه‌ای تبدیل به ۶۰ صفحه کتاب بشه؟ اصلا شما بگو ۳۰ صفحه!
به غیر این طولانی شدن متن عبارات و اصطلاحات و اشعار خیلی ایرانی یا رایج در گفتگوهای ایرانی در متن هم خیلی جالبه. مثلا تصور کنید عمو والتون این داستان در انتهای نامه‌اش می‌نویسه "والسلام والاکرام"!
یا راوی در جایی نوشته "آن وقت خر بیار و رسوایی بار کن و ابودلامه را روی قاطر سوار کن". در توضیح هم نوشته شده ابودلامه شاعر حبشی دربار عباسیان بوده.
آدم از این همه تسلط ژرژ انگلیسی بر فارسی و تاریخ عباسیان حیرت می‌کنه والا!!!!

خلاصه اینکه از طرفی داستان شبیه داستان‌های هزار و یکشب و سمک عیار شده که خوندنش لذت‌بخشه و از طرفی کلا همه اصول ترجمه رو گذاشته زیر قالی و آدم‌ نمی‌دونه الان داره داستان نویسنده رو می‌خونه یا داستان مترجم رو. اما راستش به مترجمین و بازنویس‌های اون دوران حسودیم شدم که انقدر دستشون باز بوده تو برگردان.

خلاصه این کتاب بیشتر از داستانش، ترجمه جالبی داره. یعنی شمای خواننده اگر خواستین این کتاب رو بخونین دنبال داستان نباشین بلکه دنبال زیبایی‌ها و جذابیت‌های ترجمه و نشر اون روزگار باشین. به نظرم نشر پرنده با بازنشر این کتاب یا در واقع گنجینه کار جالبی کرده و امیدوارم بیش باد.
        

7

وقت تنهایی (چهار شهر چهار فصل و لذت تنهایی)
          باسمه
🔰 تنهایی موضوعیه که معمولاً بهش فکر کردم یا اینکه باعث شده به چیزهای مختلف فکر کنم؛ بعضی موقع‌ها خودم به استقبالش می‌رم و بعضی موقع‌ها هم از دستش کلافه می‌شم... همین دست‌وپنجه نرم‌کردن با تنهایی باعث شد کتاب حاضر برام موضوعیت داشته باشه. حالا اینکه عطری از سفر هم داشته باشه که چه بهتر! بحث سفر و مسافرت همیشه برام جذابیت خاصی داشته؛ به همین دلیل معمولاً این کتاب‌ها رو نگه می‌دارم برای روزهای سخت. فشار کاری این روزها هم بهانه‌ای شد برای خوندن کتاب «وقت تنهایی»...

🔰 همون‌جور که کتاب میگه تنهایی، مطلوب و نامطلوب داره؛ به تعبیری تنهاییِ خواسته و ناخواسته. محور اصلی کتاب، دعوت به استفاده از فرصت تنهایی استفاده هست و در عین حال دوری از انزوا. تلاش نویسنده قابل تقدیره؛ اما فکر می‌کنم نهایتاً به این سمت رفتیم که برچسب خواسته رو روی تنهایی ناخواسته بزنیم... راستش وقتی با تنهایی بیش از حد دمخور باشی (ناخواسته)، دیگه جوری می‌شه که اینقدرها طاقت حضور و فعالیت توی جمع رو نداری... اینجا ممکنه بگن طرف «خواست» که حرف نزنه یا نیاد؛ ولی در اصل دیگه «نمی‌تونه» حرف بزنه یا بیاد... خواسته‌ای که از ناخواسته‌ها حاصل شده... بگذریم...

🔰 بدون تعارف فصل پاریس بدجور توی ذوقم زد؛ چون اصلاً اون چیزی نبود که فکر می‌کردم. بیشتر از سفر با اون چیزی که توی سر مسافر می‌گذشت، سروکار داشتم. ذکر اسامی پرشمار اشخاص و مکان‌ها در کنار فینگلیش معکوس و حتی نگارش تلفظ فرانسوی (مملو از غ)، دلایل دیگه اون بودن... بااین‌حال، کتاب هرچقدر جلو اومد، بهتر و بهتر شد؛ طوری که فصل نیویورک در نقطه اوج به این رسید که فارغ از اینکه «خونه» کجا باشه، چقدر حس بودن توی «خونه» دوست‌داشتنی هست... 

🔰 معرفی ابزارهای آخر کتاب هم ایده جالبی بود. سایت‌ها و اپلیکیشن‌های معرفی‌شده حتی اگه در اون موقع کاربردی هم براتون نداشته باشه، جذابیت‌های خاص خودش رو داره که با جستجوی اینترنتی می‌تونین کشفشون کنین.

✅ چاپ و ویرایش کتاب، خوب هست؛ اما همون‌طور که گفتم فارسی‌نویسی اسامی خاص، به‌خصوص در فرانسه، اذیت می‌کرد. در مجموع کتاب رو برای خوندن در همچین موقعیت‌هایی توصیه می‌کنم؛ نه همیشه. شاید اگه زمان دیگه‌ای این کتاب رو می‌خوندم، نظرم خیلی منفی‌تر بود؛ ولی الآن به «از هر دری، سخنی» بعضاً عمیق نیاز داشتم.
        

15

سووشون
          سووشون روایت زن است.
شاید قهرمان داستان یک مرد باشد. اما در نهایت این روایت زنانه از مردانگی قهرمان است که در سووشون اهمیت دارد. یوسف و زری در شیراز زندگی می‌کنند. یوسف، خان است اما به خا‌ن‌ها نمی‌ماند. در خلال جنگ جهانی دوم و اشغال ایران، در زمانی که رعیت از کم‌ترین اهمیت برخوردار است، یوسف به دنبال احقاق حقوق اولیه رعایا حرف‌هایی می‌زند و کارهایی ‌می‌کند که به مذاق انگلیسی‌ها خوش نمی‌آید.
اما به هر حال همان‌طور که گفتم این‌ها گرچه داستان اصلی هستند اما در این رمان روایت زنانه‌ی زری از احوالات جنگ و گرسنگی و قطحی و میل به بقا و حفظ شوهر عزیزش و تربیت ایده‌آل فرزندانش مهم است! زن در آن عصر به معنای واقعی سنتی و گوشه نشین است و حتی غربی شدن یا بگوییم غرب‌زده شدن هم نتوانسته است زن آن روز ایرانی را از پستو بیرون بکشد.
بی‌عقیده بودن مصداق بارز زن در این داستان است. تقریبا همه زنان بی‌عقیده هستند. تنها چیزی که برایش حاضر به جنگیدن هستند، شوهر و فرزند و مال است. مردان در حال جنگ‌اند اما برای زنان فرقی ندارد مردشان در کدام طرف جنگ ایستاده است و همین‌که سلامت باشد بس است!
رمان من را خیلی یاد سریال خاتون انداخت. همان زمان هم که خاتون را دیدم، نظری داشتم که الان بعد از سووشون هم نظرم همان است.
در خاتون و در سووشون، جنگ برای ایران است! و ایران ارزشمند است! اما آیا کسی می تواند به همان روش اشغالگرها کشور را پس بگیرد؟ بحث من بر سر آلترنیتیو است! این‌که اساسا باید روش سومی وجود داشته باشد تا به ثمر بنشیند. والا همان آش و همان کاسه.
سووشون را دوست داشتم و فکر می‌کنم در دنیای خودم که بی رمان می گذرد انتخاب خوبی بود. پیشنهاد می‌کنم کمی از فضا و حال و هوای زمانه‌ی اشغال ایران بخوانید و بعد سراغ این کتاب بروید.

در نهایت آن حس و حالم که در گزارش آخرم گفتم را نیز بازگو می‌کنم. حس ‌می‌کنم یوسف خیلی به جلال آل احمد شباهت دارد و زری هم بی شباهت به سیمین نیست! این ‌را از روی شناخت صد در صدی نمی‌گویم اما فضای فکری جلال و دوری کردن سیمین از سیاست من را به این ایده نزدیک کرد..

در نهایت هم اگر شد جملات جالبی که در کتاب برای من بازگو کننده افکار زنانه در این کتاب بود را به صورت بریده منتشر می‌کنم.
        

25

جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان
          هر وقت اسم سفرنامه را بین ادبیات روایی می دیدم ذهنم میرفت سال دهم، کتاب ادبیات بود و یک تکه از سفرنامه ناصر خسرو، یک تکه ی شاید ۵ ۶ صفحه ای، من میان سفرنامه ها همانجا مانده بودم تا این روزها که رسیدم به جانستان کابلستان، به سفرنامه امیرخانی از سفرش به افغانستان... 
امیرخانی انگار کلمه به کلمه سفرنامه اش را نوشته بود تا دیوار برلین محو و نادیدنی ذهن خواننده ش را فروبریزد، یک تکرار از ۱۹۸۹ تا ۱۳۹۰ ...
مثل آنکه لنز دوربینی از زاویه تو در جیب کناری کوله آقای نویسنده جای قمقمه اش را گرفته باشد و حتی اگر همسفر اول و لی جی نباشند، تو هستی و میخوانی و میبینی و یک آن به خودت می آیی می بینی ای دل غافل ابتدا که شروع کردیم چه در فکرمان بود و اکنون که به چشم های مایل دخترک هشت ماه رسیده ایم چه در نظرمان...
روایت از ۱۵ سال پیش است اما ملموس ... شاید گاهی وقت ها قلم بچربد به باطن نوشته ها برعکس کتاب "ارمیا"یش اما هر چه که باشد ارزش هم سفر شدن را دارد ...
از هرات، مزار، کابل ... از افاغنه ... از کتاب و فرهنگ و دانشگاه ... از حرف حرف آدم ها ... از همه می نویسد و آدمی که من باشم خسته نمی‌شوم... شاید شما هم خسته نشدید ...
        

24

سلامت باشی✨️🩷 @Helly

41

لیست کاربردی ای هست و جاش خالی بود!

41

41

یه دوستی بهم گفت بعضی وقت ها کتاب ها ما رو پیدا می کنن!

26