فهیمه حدیدی

فهیمه حدیدی

کتابدار بلاگر
@fahime_hadidi

37 دنبال شده

383 دنبال کننده

پیشنهاد کاربر برای شما
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        موقعیت : از آخرین یادداشت کتابت یک ماه  و چند روز میگذره...
توی این یک ماه چهار پنج جلد کتاب جذابو تموم کردم[ فقط تموم ! چون مطالعه بعضی هاشون از قبل تر شروع شده بود]
یادداشت نوشتن یادم نرفته! ولی دوست دارم خرد خرد بنویسم.
و یکم زمان صرف کنم تا حس و حال مطالعه کتاب مربوطه دوباره یادم بیاد...

در روزگار آلودگی رو‌ از این جهت دوست داشتم که نویسنده اش یک فیزیکدان ادیب بود. تعریفش از ریاضیات و تلاشش برای مدلسازی پاندمی کرونا با زبون خیلی ساده رو خیلی زیاد دوست داشتم. این دقیقا همون چیزاییه که از تو ذهن یه دانشمند درمیاد، ریاضی وقتی میزنه به مغز استخون آدمیزاد و هنوزم نمی تونه از ادبیات علاقه قدیمی اش دل بکنه میشه :" در روزگار آلودگی" ... نگاهش جدید بود و موضوعش هم خاص، کرونا که با وجود اینکه چندسالی بیشتر ازش رد نشده کم کم داره فراموش میشه ، آنقدر که ما آدم های امروزی مصریم به یک عجله و شتاب دسته جمعی ! یه قرارداد نانوشته برای فراموش کردن و فراموش شدن...
این وسط چی میمونه؟! بله کتاب! مطمئنم آدم های زیاد دیگه ای توی روزگار آلودگی فکرهای حتی خلاقانه تری داشتن ، بعضیا حتی یادداشت نویسی هم انجام میدادن...اما به محض تزریق دوز سوم واکسن ، کی دنبال چاپ و جمع آوری تجربه ها و‌ثبت روزهای پاندمیه؟ خب احتمالا ویال خالی واکسن! چون اون دیگه وظیفه اشو انجام داده و تو این زندگی شغلی نداره... باقی عمرشو بره سر وقت همین‌کار! بهتر از دفن شدن تو زباله های بیمارستانی نیست؟!

      

34

        گذرتون به تجریش می افته؟ بازار شلوغ و رنگارنش. دست فروش ها و خوراکی های متنوع. شلوغی و جریان تند‌تر از معمول زندگی. گوشه ای امن و آرام ، هیاهوی تجریش پشتش به حرم امامزاده صالح گرمه. امام زاده صالح با آسمون فیروزه ای ، کیسه های نمک نذری و پله های رسیدن به صحن! اونجا یه ردیف مزار سنگی هست‌که یکی شون شعر قشنگی رو بی صدا میخونه: " بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در ، الا شهید عشق به تیر از کمان‌دوست ... "زیر اون سنگ‌پیکر دکتر فخری زاده است ، مردی که فیزیک و شعر رو با هم می فهمید! با دنیای شاعرها بیگانه نبود. عاشق ادبیات بود و انتخاب این بیت حسن سلیقه شو نشون‌ میده ...
اما این‌ کتاب؛راستش شاهد همون شعره‌‌‌.. یه نفر آدم‌معاصر به نام مرتضی عبداللهی که واقعا حسرتی نداشت. نه ازین پیچوندنی ها که اگه به هرچی اتفاق می افته و‌تقدیر خداست راضی باشی پس  غصه و حسرت نداری... نه‌خیر! حسرت نداشتن راستی راستی. آقا مرتضای عبداللهی برای همه چیزهایی که میخواست تلاش کرد، حتی برای بدست آوردن همسرش. این‌آدم‌با پافشاری همه چیزهایی که دوست داشت از خدا گرفت. شاید واسه همین‌ نهایت تلاش بود که هیچ حسرتی گوشه قلب بزرگش نبود.
تازه به جز به دست آوردن ، نگه داشتن هم بلد بود! این ها که‌جدیدا مد‌شده می گوییم که" نگاه داشتن از به دست آوردن محترم تر است..." من‌اما فکر می کنم هر دو‌به یک‌اندازه مهم اند. و آدمِ کتاب جوری زندگی‌کرد که از اون کسی که بدست آورده مراقبت کنه و زندگی توی "خونه ی قشنگشون" رنگ و‌لعابی داشته باشه که فردا روز که وقت جهاد رسید حسرتی به دلش نمونده باشه ، با دست و پایی که نمی لرزه رفت ... همون دست و‌پایی که نلرزید و اومده بود‌خواستگاری ، همون دست و پایی که نلرزید‌و و زد به دل کسب و‌کار ، همون دست و‌پایی که رفت و مستقیم دست آقا مرتضای عبداللهی رو‌گذاشت تو دست خدا... راسته میگن شهیدا نگاه می کنن صورتِ خدا رو؟! ...
      

26

        خیلی اتفاقی مطالعه "مزه شناس" ، با مطالعه "انقلاب خاله بازی نیست" همزمان شد. هردو رو هم از کتابخانه گرفتم ، البته از دو کتابخانه و از قفسه هایی با شکل و شمایل متفاوت‌. ولی هر دو تا کتاب داستان انقلاب کمونیستی چین هست. تفاوت‌در راوی هاست! انقلاب خاله بازی نیست ، از زبان یه دختر از خانواده سطح بالا روایت شده و نقطه مقابل کاملا نادیده گرفته شده و حتی یه سوال مهم : "اگر اونطوری که دختر تعریف می کند پیش از قدرت گرفتن کمونیست ها همه چیز خوب و شیرین بوده و زندگی گرم با لبخندهای شاد روز و شب آدم ها را پر می کرده، چرا آدم ها انقلاب کردند؟" جوابش را توی مزه شناس پیدا می کنی. اینجا راوی پسری یتیم و فقیره ، پسری که پادوی آدم ثروتمندیه و از طرفش تحقیر میشه. پسری که از ثروتمندها و عادت هاشون مثل پرخوری و  غذاخوری های مجلل بدش میاد! پسر دبیرستانی که میشه جزو کادر ارتش انقلابی و کم کم برای خودش توی جامعه امید و اینده ای دست و پا می کنه. یه دوره فراوانی بعد انقلاب رخ میده که کتاب اول این رو نادیده گرفته بود. اینکه قشر فقیر و پایین هم برای خودشون عنوان و شخصیتی دست و پا کردن. اما بعدش کم کم زیاده روی ها و افراط ها ، شرایط بهم ریخته و در نهایت دوره جهش  فرا میرسه. وقتی همه چیز کوپنی میشه و  دوره گرسنگی و کمبود مواد غذایی فرا میرسه. امثال این پسر و طبقه پایین به گرسنگی و غذاهای ارزون عادت قدیمی دارن اما شخص ثروتمند کودکی های او که نمودی از این طبقه هست در داستان واقعا رنج می کشه... در نهایت چیزی که جالبه اینه که در همه مراحل انقلاب و بعد از انقلاب اون آدم های مرفه روزگار بهتری داشتن! و بعد از دوره جهش هم همچنان جایگاه بهتری دارن. و این پسر دبیرستانی اما برای خودش خانواده تشکیل داده و حتی نوه ای هم داره و کما بیش خودش رو خوشبخت می دونه. ولی خب نوعی ریشخند و طعنه هست به تاریخی که از سرشون عبور کرده ، اشتباهاتی که مرتکب شدن در کنار کارهای خوبی که انجام دادن و در نهایت ثروتمندها همچنان روزگار بهتری دارن!! ... مزه شناس برای من واقعی تر بود و حس می کردم علت انقلاب رو می تونم لا به لاش پیدا کنم و رنج یه آدم مرفه  از این بهم ریختگی رو هم. هر دو تا کتاب تجربه خوبی بودن. تازه مزه شناس با کلی غذای چینی هم درآمیخته شده ...ولی خب حتی توصیف غذاها اونقدر هوس برانگیز نیست مثل مرغ درسته شکم پر طبخ شده توی هندوانه!
      

17

        این کتاب یک بازه از دوران معاصر و سخت چینه که بهش دوره جهش یا انقلاب فرهنگی میگن. دوره ای بعد از حاکم شدن کمونیست ها که یه دوره سفت و سخت افراطی به شماره میره. به رهبری صدر مائو که فرمان های سختی واسه تولد چین جدید می داده . آدم های زیادی به اسم دشمنی با انقلاب و خلق زندانی شدن ، به اردوگاه های کار فرستاده شدن یا حتی کشته شدن. اما دو تا نکته خیلی قابل تامل بود:

اول اینکه این کتاب معنی مهاجرت و دلیلش رو به من یاد داد! خانواده یک جراح چینی که تک دخترشون راوی کتابه. و این خانواده هر وقت که خوشحال بودن یک سرش به آمریکا گره خورده بود. من میل به مهاجرت رو در دو چیز دیدم : همزمانی شرایط سخت کشور با تصویر خوشایندی که از بیرون داری! تصویر خوشایند به عنوان یک باور بزرگ و محترم... این دختر کوچولو‌ قبل از انقلاب در مناسبت های خاص و شاد شیرینی فروشی غربی می رفتن تا شیرینی های فرانسوی و امریکایی بخورن! عاشق خاطرات پدرش درباره استاد آمریکایی شون بود و ترانه های انگلیسی زبان ترانه های روزهای شادی و امید‌بودن. این طوریه که نویسنده هرجا از چین زخمی و رنج دیده شکوه می کرد ، حتی به خوشحالی و سرزندگی دوباره چین فکر نمی کرد! به رفتن فکر می کرد. امید بزرگ پدر مهاجرت بود و این تجربه فضایی بود که نچشیده بودم.

دوم! دوره جهش یه دوره افراطی و خشونت بار بوده ، اما همچنان هم جمهوری خلق چین  یه کشور با حکومت کمونیستیه. یعنی همین باورها و قوانین در متن وجود دارن اما در عمل اقتصاد آزاد و رفاه عمومی نسبی و ارتباط با همه دنیاست که چین امروز اجرا می کنه. یعنی انگار نوع خوانش باورها تغییر کرده و نه متن شون.
و جالب تر اینکه با وجود همه زیاده روی ها و دشواری ها، هدف اصلی که چین ابرقدرت اقتصادی بود محقق شد! و حالا هرآدمی با روایت مخصوصش و درک آنچه بر او گذشته می تواند تعیین کند هزینه ای که داده ارزشش را داشته ؟! .‌‌..

      

13

        به نام مهربان ترین
خیلی بی تعارف کتاب سخت خوان است و سخت خوانی اش از جنسِ " حوض خون". یک روایت از زبان چند ده نفر که خیلی از این روایت ها قصه های تکراری مشترکی دارند. اما جنس آدم هایش با هم فرق دارد و همین ارزش خواندن می دهد! همسران رزمنده ها و بهتر بگویم فرمانده های جنگ همه جور خانمی هستند از درس خوانده و شهری تا نمونه سنتی ترین خانم ایرانی! قصه آشنایی هایشان هم متفاوت است از عقد سنتی دخترعمو و پسرعموها تا آشنایی های مدرن تر از طریق دوستان یا حتی بی واسطه .. این خانم ها که هرکدام خلق و خو و قبل متفاوتی داشته اند یک جا بهم گره می خورند و آن نقطه عطف اهواز است ، ساختمان کیانپارس. خانواده ها در یک اتاق ساکن می شوند و همه زندگی را با هم به اشتراک می گذارند و ساعت غیبت همسرانشان به سبب حضور در جبهه و‌خط مقدم آنقدر زیاد است که می شود گفت مفهوم خانواده برای این بانوان در مقطعی تغییر کرده است. انگار یک خانواده پر جمعیت از زنان ساختمان کیانپارس شکل گرفته ، خانواده ای که در اوج جنگ و روزهای پر تب و تاب به خوبی از پس چالش ها برآمده اند و یادگرفته اند کنار هم باشند. تصویرهای خاصی در کتاب وجود دارد، اما متن ها خام اند. پرداخت ندارند و حتی چینش مخصوصی هم‌به چشم نمی آید. همین مسائل متن را دچار حلقه ای از تکرار می کند ، با این‌حال ارزشش را داشت.
      

11

        همه چیزهایی که باید از جهادی بدونی، یا بیشتر چیزهایی که باید‌از جهادی بدونی! من خودم یه مدتی این عنوان‌رو‌یدک کشیدم، اما دست روزگار و عوامل [!] شایدهم نوع تعامل و میزان تاب آوری خودم باعث شد ازش محروم بشم. اما اعتراف می کنم بهترین و مفیدترین کاریه که می تونی انجام بدی و‌روحت میگه :"آهاااا ! همینه...این شد!" ... معنی جهادی رو میشه تو سفرهای جهادی و آدم های واقعا جهادی پیدا کرد. برخلاف باورهای کلیشه ای، جهادی هدفمند و دقیق و پر انرژیه! الزاما تو دفتر تشکل پیداش نمی کنی و اتفاقا بهترین تیپ دکتر مهندس ها می تونن مفیدترین جهادی ها باشن. روایت های کتاب رو‌دوست داشتم‌، چون‌به واقعیت نزدیک بود. ادا و ادعای خاصی نداشت و همونطور که نویسنده میگه یه سری روزنوشت و خاطره از جهادگردی هاش بود. و به قول خودش ، او نه رضا امیرخانی است نه منصور ضابطیان! اما بنظرم هر که هستند در جای درست ایستادن و کاری رو‌ انجام دادن که واقعا مناسب روحیه و ذوقشون بوده‌. دقیقا مزیت جهادی اینجاست که می تونی خودت رو توی اون ساختار پیدا کنی ، کاری که برای تو هست و تو برای اون... با علاقه و اشتیاق ، شور و همه ویژگی های لازم دیگر...دلم میخواست من هم جهادگرد می بودم، اما فعلا کتابگردی اش به ما رسید! شکرِ خدا ، الحمدلله❤️
      

11

        کاش هیچوقت نخوانده بودمش! کاش لیلا و مریم ، رشید و طارق و جلیل را نمی شناختم! خوش خوان و‌روان بود کمتر از نصف روز از صبح تا ۱۲ ظهر تمامِ تمام شد. از اولش که شروعش کردم‌زمینش نگذاشتم. پرکشش بود ، قلم خوبی بود اما بی صبرانه دلم میخواست تمام‌شود. رنجی عظیم که هیچ پایان خوب یا بدی نمی توانست ذره ای از آن‌کم کند! ...پیش از این خاطرات زنان گرفتار شده در داعش ، زنان جنایت بوسنی‌ ، زنی در هجوم بعثی ها و... را خوانده بودم. اما چه دردی است که در میهن خودت ، در شهر و‌خانه خودت یک بی فکری مسخره باعث شود آدم ها بیچاره باشند‌ و بیچاره زندگی کنند! اصلا زنِ خوشبخت کدام زن است؟ کجا زندگی‌ می کند؟ گمان می کنم که زنان خوشبخت را می شناسم. دنبالشان بگردید! اهل خودنمایی و بروز نیستند‌اما تک‌تک سلول هایشان خوشبخت‌است و معشوق های با کرامتی بوده اند‌ برای عشق هایی بزرگ‌... و جز این‌ زنان خوشبخت ، باقی همه‌ رنج است و خیلی فرقی ندارد در نوع ستمی که بر تو‌ می رود ، فرقی ندارد الیزابت زات شیمیدان غربی باشی ، یا مرلین مونروی افسانه ای یا مریم بی نوای مدرسه نرفته در کلبه ای حوالی هرات ، خوشبخت اگر نباشی همه رنج است.


پ ،ن : لیلایی که از کودکی با طارق انس می گیرد و در سنین نوجوانی از دنیای کودکی اش پا فراتر می برد خوشبخت است؟ من می گویم: نه ، چه برقع بر سر چه با رقص موهایش در باد!
      

15

13

        دیکتاتور یه چیزیه که شنیدیم و شنیدیم
ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟! اونم  از نزدیک ترین فاصله و از آشپزخانه و میز سرو غذا ... آشپزی کردن برای یک نفر برای تو و او نوعی وابستگی و شناخت مضاعف ایجاد می کند. شاید برای همین است که انسان ها ترجیح داده اند بعد از ازدواج برای هم‌آشپزی کنند! خانم ها غذا درست می کنند_ البته اینجا قرار نیست برای یک دیکتاتور آشپزی کنند_ ...

کتاب یه روایت تاریخی هست با یک‌زاویه نگاه جذاب، مصاحبه وار و بسیار داستانی از زندگی آشپزهای بزرگترین دیکتاتورهای قاتل دنیا! ... و صدام چقدر شخصیت فردی نفرت انگیزی داشت! درمورد تاریخ کشورهایی که انقلاب های کمونیستی داشتند در این حد چیزی نمی دونستم ، از خمرهای سرخ و کامبوج و ... واقعا هیچ‌چیز نشنیده بودم و این کتاب منبع داستان های متفاوتی بود. بعضی از قسمت ها واقعا یادآور می شد که ظلم چه سنت دیرینه ای هست در عالم! تا به حال با جنایت های کمونیسم با این صراحت و جزئیات مواجه نشده بودم ...چجوری تاریخ کشورها این ها رو تو دل خودش جا داده و باز هم سکوت و قورت دادن لقمه های غذا؟!...


      

11

        مطالعه اش دو نیمه شب قبل خواب بیشتر طول نکشید... روایت عجیبی بود ، صراحت تلخی داشت. خانمی که رنج بسیاری شاید‌یه حسب عقل ما کشیده بود اما جنسش عجیب بود... جنس دغدغه ها و‌سبک  زندگیش...نمی تونم سبک‌زندگی شون‌رو‌انتخاب کنم ، حتی نمی تونم‌تحسین کنم...فقط میتونم‌بگم چه دنیای متفاوتی! ... 

گاهی سفر به این دنیاهای متفاوت آنقدرها هم بد نیست! البته نه در قد و قامت ماست نه خیلی می توانیم درکش کنیم. یک عالمه ایراد و‌اشکال هم می شود توی ذهنت به گوشه گوشه اش بچسبانی ، اما خب تو یک ناطر سوم شخص از ۴۰ سال بعدتر از ماجرا هستی! تو آن زندگی، آن موقعیت را نزیسته ای ... پس چه قضاوتی است بر آدم ها ؟! ... ترجیحم احترام گذاشتن به انسان هایی است که قصه ایثارشان از زندگی و اسم شان هم ماندگار تر باقی می ماند...

 توی این کتاب گریزی هم شده بود‌ _اشاره ای یک خطی_به ساختمان کیان پارس_ یه ساختمون تو اهواز که خانم های فرمانده های جنگ از شهرهای مختلف رفتن به اونجا و  اونجا ساکن بودن_ و‌باعث شد کتاب ساختمان کیان پارس رو‌که فکر کنم یکسال بیشتره دارمش دست بگیرم...

      

6

        من آدمِ بسیار کارولین هلستونی هستم! با این تفاوت که هیچ کس من رو‌ یه پرتره بی نقص از مریم مقدس توصیف نمی کنه ، و اساسا پرتره بی نقص یا حتی اتود اولیه یک پرتره بی نقص هم توصیف خوبی برایم نیست. کارولین نمودی از ظرافت و زیبایی به سلیقه غربی است ، با صورت سرخ و سفید و چشم های آبی آرام ...
بیشترین شباهتم به کارولین همین سخت گرفتن است! همین اجازه ندادن و امتناع کردن ... از این ها بگذریم شرلی داستانی تاریخی از صنعتی شدن انگلستان است ، بحران اقتصادی که با خودش بحران های هویتی فرهنگی و تغییر سبک‌زندگی هم به بار می آورد. موقع خواندن شرلی، بارها به این فکر کردم که چارلز دیکنز و‌ شارلوت برونته عجب زوج جالبی می شدند! ورژن انگلیسی سیمین دانشور و جلال آل احمد خودمان ... جدای از نمک شوخی، تاریخ انگلیس را _البته از دید‌ یک انگلیسی  که‌ حتی وقتی منتقد است وطن گریز یا وطن فروش نیست ! بلکه خیلی روایت ها و ماجراها از زاویه ای هستند که به نفع بریتانیا تمام می شود _ بهتر از هر منبع دیگری می شود در رمان هایشان جستجو کرد ، ورژن زنانه اش را شارلوت برونته می نویسد و‌  زاویه دید مرد را چارلز دیکنز و  می شوند نقش های مکمل محبوبم!
و سپس  برسیم به رابرت مور ، مرد مقبولی که در کنار همه ویژگی های خوشایندش ، آدم های اطرافش را _و شاید خودش را_آنقدرها خوب نشناخته! محبت هایی را می پذیرد که بیش از انکه مسیر زندگی اش را سامان بدهد یا راست و ریس کند به پیچ و خم آن اضافه می کند. آدم هایی که رابرت مور را به شرط تنهایی اش دوست دارند. و البته من به او حق نمی دهم... هرچند‌بخش لینای وجودم دوستش داشته باشد . و تمام ! دومین برونته خوانی 💫
      

15

9

باشگاه‌ها

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

650 عضو

زلیخا چشم هایش را باز می کند

دورۀ فعال

باشگاه یادگاران

368 عضو

بشارت از حضرت حجت عجل الله فرجه

دورۀ فعال

لیست‌ها

نمایش همه
مثل چشمه مثل رودمجموعه کامل اشعار قیصر امین پوربی بال پریدن

ای مثل چشم های خدا آبی!

5 کتاب

اطمینان دارم که اگر ذره ای علاقه مند به شعر فارسی هستید ، از شعر قیصر نباید گذشت! قیصر امین پور سبک و نگاه و کشف های خاص خودش را دارد . یک‌شاعر امیدوار و منتظر که حتی در تلخ ترین شعرهایش خطی از امید جاری ست که سرمنشا در باورهایش دارد. باورهایی که آمیخته ای از مذهب، روحیه تغییر و انقلاب و عمیق شدن در معنای انسان است. از نثر قیصر هم نمی توانیم ساده عبور کنیم.‌قیصر امین پور گاهی شعرهایش را به متن نوشته است! انقدر ساده و روان و خوش خوان که می تواند مخاطب مشترکی از یک کودک هشت ، نه ساله تا یک انسان جا افتاده شصت ساله داشته باشد ، درحالی که هرکدام برداشت ها و دیدگاه های روشن و مناسبی را از متن دریافت می کنند. ترتیب کتاب ها همچنان به ترتیب تجربه مطالعه اند ! مسیر خوبی _از حوالی ۹ سالگی تا امروز _ که مرا به منظومه شعرهای شیرین قیصر می برد :" از تکرار و تمرینِ ادا کردنِ "قاف ، حرف آخر عشق" تا تکیه دادن به "نرده های ایستگاه رفته" تا بخواهمش! "چنانکه لب تشنه آب را " ... "اعجاز ما همین است : ما عشق را به مدرسه بردیم" شاید به همین دلیل است که "این ترانه بوی نان نمی دهد!" . . . ای روز آفتابی ای مثل چشم های خدا آبی ای روزِ آمدن ای مثل روز، آمدنت روشن این روزها که می گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم ...

10

مردی برای همیشه: نمایشنامه ای بر اساس زندگی امام موسی صدرعصایت را به میله های زندان بزن، موسی: زندگی نامه امام موسی صدرهفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر

مردی برای همیشه ...

8 کتاب

امام موسی صدر را باید خواند . بارها و بارها ... ترتیب کتاب ها را بر اساس ترتیبی که کاملا اتفاقی و بدون برنامه قبلی مطالعه کردم ، چیدم. ترتیبی که اگرچه انتخاب شده نبود اما سفر قشنگی بود به شوق دیدار با یک مرد واقعی و بی نهایت‌ زنده ... اولین بار نمایشنامه نازک و کم قطری را خواندم ؛ "مردی برای همیشه" ، و برداشت من این‌بود که شخصیت کتاب نمی تواند وجود خارجی داشته باشد . آدم های معمولی و‌معاصر که این قدر دلنشین نخواهند بود! اما روی جلد کتاب حرف از یک‌شخصیت و یک‌نام واقعی بود . "عصایت را به میله های زندان بزن موسی" را سال ها بعد و به خاطر عنوان جذاب و قیمت مناسبش تهیه کردم ولی یک شب تا صبح مرا بیدار نگه داشت. چون نمی شد تمام نکرده رهایش کرد . روایتی از جامعه لبنان بود ، مستند و با مدرک . از قبل و بعد صدر و جریان‌سازی و تحولی که در یک‌جامعه شیعه بنا کرده بودند. جرقه و محبتی که بعد از این کتاب ایجاد شد تا امروز خاموش نشده ، الحمدلله♡ بعد از آن به سراغ خود آثار امام رفتم و بعد از مقداری مطالعه _که لیست و فرصتی جداگانه برای تعریف کردن لازم دارد_ باز هم به یک‌ کتاب با فضای خاطره گویی و زندگینامه برخوردم."هفت‌روایت خصوصی" و چقدر این‌روایت ها دلنشین بودند. از آن دست خاطراتی که‌نباید در سینه افراد بمانند و خاک‌بخورند. از آن‌خاطره هایی که همیشه جای خالی شان را حس کرده بودم و باید می شنیدم. چقدر توی دلم نویسنده و مولف کتاب را تحسین کردم که نگذاشته بود این منابع دسته اول تاریخ شفاهی از انسان واقعی هم عصر ما ، از دست برود و ناخوانده باقی بماند. یک‌شب در سفر با قطار ، درست وقتی در دل تاریکی شب به مناظر اطراف خیره میشوی ، مجموعه پادکست های زندگی امام موسی صدر از "رادیو مضمون" را با صدای پس زمینه تلق و تولوق قطار گوش دادم . تجربه خوبی بود برای شنیدن از شخصیت و زمانه امام ، یک‌انتخاب با سلیقه و پرمحتوا ... "شب رنج موسی" یک‌رمان است آمیخته با عناصر خیال با تکیه بر پایه هایی از واقعیت. تقریبا هیچ رمان دیگری نیست که بخواهد از موسی بگوید . نه از روزهای خوش کودکی و نوجوانی اش، نه از صبح درخشش در لبنان و نه از شب رنجش! انگار هیچ یک‌از نویسندگان مطرح ما ترجیح نداده اند به حیطه ای از خاطرات و زندگی ایشان با پای خیال یا بال هنر وارد شوند. ربوده شدن و سرنوشت مبهم امام ، زخمی عمیقی ست که کهنه نمی شود و بر پیکره جوامع معاصر شیعه جوش نمی خورد...شب رنج موسی تلاش می کند وقایع بعد از ربوده شدن امام را به تصویر بکشد و با بیانی نسبتا پیچیده و شخصیت های متعدد گوشه ای از حوادث لبنان و لیبی پس از ربوده شدن امام را به مخاطب عرضه کند. رمانی که کمی پیچیده ، خوش خوان ، همراه با ضربه و کشش ، اما ناکافی ست ... امیدوارم به این لیست کتاب های جدیدی اضافه شود . کتاب هایی که پر از معنا باشند و گوشه های جدیدی از شخصیت و زیست امام را برای ما که هرگز ایشان را ندیده ایم ، نشان دهند. امید دارم آخرین کتاب این لیست را پس از نابودی رژیم جعلی اسرائیل ، اضافه کنم.کتابی که سرگذشت مرد بزرگ‌شیعه را برایمان روشن می کند ؛ مردی که اگرچه در مقطعی از تاریخ گمشده است اما حیات او همواره جاری ست ، مردی برای همیشه ....

73

پادشاهان پیاده: خرده روایت هایی از زیارت اربعینبدو دجله بدو: روایت سفر به عراقسر بر خاک دهکده: روایت یک نویسنده از راهپیمایی اربعین به همراه چهار محافظش!

کوله بار اربعین

21 کتاب

پیاده روی اربعین از آن جنس وقایعی ست که چندان نمی شود در قاب روایت آورد ، هرچقدر کادر ببندی و داستان و خاطره و سفرنامه اش را تهیه کنی ، باز هم اندازه دریچه دوربین و پهنای قلم توست! یک قصه است از قصه میلیون ها انسان ... همان قصه را هم می شود با دلتنگی و دلنوشته طور نوشت ، می شود سفرنامه باشد ، می شود معارف دینی و تربیتی را چاشنی روایت کرد و حتی می توان با نمک طنز از اربعین گفت ... چرا که اربعین وسعت عجیبی دارد ، در همه این قالب ها جا می شود و هیچ یک‌از این قالب ها نیست! کتاب های اربعینی را با این نیت بخوانیم که انگیزه راهی شدن باشند.. یعنی روایت ها منشا انگیزه و خواستن باشند نه ملاک شناخت و قضاوت ، که برای درک مشایه باید کوله اربعینی آماده کرد ، عمود ها را لمس کرد ، جاده نجف تا کربلا را قدم زد و غبار راه را عمیق نفس کشید ... خاطره و سفرنامه : ۱ تا ۱۱ خاطرات با کمی چاشنی زنانه : ۱۲ و ۱۳(البته ۱۰ و۱۱ هم‌راوی خانم‌دارند‌ و کتاب شماره ۱۱ به عنوان خانمی که تنها راهی مشایه می شود جالب توجه و فکر می کنم بین‌ باقی روایت ها منحصر به فرد است) با نمکِ طنز : ۱۴ و ۱۵ درباره جایگاه و معرفت اربعین : ۱۶ تا ۱۸ کمی رمان : ۱۹ تا ۲۱ 💫کتاب های اربعینی ای برای نخواندن: _‌طوطی و تاول

17

فعالیت‌ها

14

39