کوثر گلیج

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1403

کوثر گلیج

@kosargoleij

89 دنبال شده

108 دنبال کننده

                دانشجوی طب
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        برای کسانی مثل من که فلسفه نخوانده اند و به اصطلاح «از آن سر در نمی‌آورند!» جستارهای فلسفی کمک می‌کنند از لذت ناخنک زدن به جهان فلسفه بی‌نصیب نباشند. آقای دیه‌گو گاروچو در این ناداستان‌های -عزیز- فضایی را برای من ساخت که انگار دانشجویی در اسپانیا هستم و استاد سرفصلی را باز کرده به نام «نوستالژی» چیست و من را وادار می‌کرد بعد از هر پاراگراف فکر کنم و سوالاتی برای خودم طرح کنم.
حقیقتا نگاهم به ماجرای نوستالژی و گذشته‌نگری و آرمان‌شهر عوض شد. نمی‌شود گفت با تک‌تکِ نظرهای این کتاب موافقم، چون برای فهمیدن بعضی جملات سواد کافی نداشتم و باید در آینده دوباره برگردم و بخوانم. شاید بتوانم نگاه بهتری به بعضی مسائل داشته باشم.
ولی نظر شخصی‌ من این است که مخاطب این کتاب اگر در هر جستار سوالی برای خودش طرح کند، بهره‌ی کافی از این کتاب می‌برد.
تیتر موردعلاقه‌ی من، اسطوره و نوستالژی بود که واقعا نگاهی نو داشت. :)
و کاش قبل از خواندن این کتاب، اطلاعات نسبتا جامعی از اساطیر و قصه‌های یونانی داشتم (ترغیب شدم که بخوانم.)
و ممنون از الهام شوشتری زاده و نشر اطراف :)
مترجم و نشری که سلیقه‌ی من در کتاب خواندن را زیر و رو کردند 🤍
      

10

        معمولا کتاب‌های رشد فردی سخت‌خوان هستند و بعد از یکی دو فصل خواندن، خسته کننده می‌شوند. کتاب‌های رشد فردی برای من مشابه  دانشنامه شده، از فهرست نگاه می‌کنم و مسئله‌ی خودم را پیدا می‌کنم و می‌خوانم. این را گفتم که به این نقطه برسم: این کتاب، متفاوت بود در یک نشست خواندمش و نقطه‌ی عطفش این بود که خواندنش سخت نبود. (آفرین به مترجم!)
اما آیا به کسی که در حال رنج کشیدن است این کتاب را پیشنهاد می‌کنم؟ خیر. چون وقتی کسی بین سیاهی‌های سوگ یا فقدان گیر کرده زمان مناسبی برای آموزش ذهن‌آگاهی نیست.
این کتاب، پاسخ «سوال چگونه حالم را خوب کنم؟» هم نیست.
من فقط وقتی نیلوفر و مرداب را پیشنهاد می‌دهم که کسی از من بپرسد کتابی در زمینه‌ی ذهن‌آگاهی و مراقبه خوانده‌ای و من بگویم بله. این کتاب، واقعا کتاب خوبی در این زمینه است. چون روان است. جامع است و جزئیات پیچیده ندارد. شکل مقدمه‌ای بر مراقبه است. که اگر کسی دوست داشت بیشتر بخواند، جستجوی بیشتری در کتاب‌های تخصصی‌تر داشته باشد.
از خواندنش پشیمان نیستم. نگاه کردن زندگی از دریچه‌ی دید کسانی که معتقد به بودا هستند جالب بود ولی نمی‌توانم بگویم قانع شدم که هر روز تمرین‌های ذهن‌آگاهی و مراقبه انجام دهم و از این لحظه دیگر در زمان حال زندگی می‌کنم.🫨
- پی‌نوشت را از کل کتاب بیشتر دوست داشتم. بریده‌هایی هم که این‌جا گذاشتم، مجموع برداشت‌های خودم از کتاب بود و چیز دیگری عایدم نشد.
      

6

        خودم تعجب کردم از مدتی که این کتاب دستم بود و کشش خوندن یه جستار دیگه ازش نداشتم. نه اینکه بد باشه، نه حتی اینکه بگم خوب باشه، نمی‌شه حسی که با خوندن جستارها بهم دست می‌داد رو با خوب و بد توصیف کنم. یک واقعه‌ی انسانی توی قلبم اتفاق می‌افتاد. 
از ۲۱ مارچ یعنی یک فروردین که اولین جستار رو خوندم تا امشب که  ۱۸ خرداده و رضایت دادم آخرین جستار رو بخونم، لحظه‌ای از مفهوم مراقبت دور نبودم. این کتاب رو دقیقا زمانی برای خوندن انتخاب کردم که توی زندگی شخصی‌م باید مراقب کسی می‌بودم. و این کتاب، حداقل نوازشی برای روح رنجور من بود تا بفهمم اولین مراقب جهان نبودم و آخری هم نخواهم بود. پس تنها نیستم‌.
من واقعا دلم می‌خواد این کتاب رو بدم دستِ آدم‌ها و بگم بخونید. ببینید هر کدوم از آدم‌های این شهر درگیر قصه‌های خودشون اند. در حال حمل رنج تحمل‌ناپذیر هستی.‌
 توی این کتاب نمی‌تونستی بگی کدوم راوی رنجورتره؟ زندگیِ کدوم سخت‌تره؟ اگه با هم مواجه می‌شدند و ماجرایی بین‌شون پیش می‌اومد، باید به کدوم شخص حق داد که بابت شرایط زندگی‌ش یک سری کنش‌ها انجام بده؟ ولی توی زندگی روزمره وقتی که رفتارها روایت نیستند ما ساده قضاوت می‌کنیم و حق می‌دیم و المپیک بدبختی راه میندازیم.
بن‌مایه‌ی همه این تجربه‌ها یه چیز بود: مراقبت 
ولی قصه‌ی غربت و رنج‌ِ آدم‌ها توی این کره‌ی کثافتِ خاکی با هم فرق می‌کرد. وسط قصه از راوی می‌پرسیدی به چه امید دووم آوردی، مراقبت کردی و از دست دادی؟ تو که پیش بینی می‌کردی سوگ این موجود رو به چشم ببینی، پس چرا از شیره‌ی جونت، تغذیه‌ش کردی؟
و آخر قصه می‌دیدی پاسخ که هیچی، اساسا سوالی وجود نداره، چون این آدمک‌ها عاشق همین زندگی پر از زخم بودند.

جستارهای مورد علاقه‌م که چند بار خوندم:
کرمراقبتی که کارش مراقبت بود.
مراقبت‌نامه
و قصه‌ی پیروز
      

41

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.