یادداشت کوثر گلیج
دیروز
مارسل پروست از جوامع اعیانی فرانسه الهام گرفت و در جستجوی زمان از دست رفته را تالیف کرد. طبیعتا خواندن این مجموعه بلند، برابر است با از دست دادن فرصت خواندن کتابهای دیگر. پس خوب است قبل از آن، یک اثر مستقل از این نویسنده بخوانیم و بعد تصمیم بگیریم این قلم ارزشش را دارد یا نه. "در عشق سوان" را به این بهانه خواندم ولی حالا جزء کتابهایی است که در دهههای مختلف زندگی به آن برمیگردم. پروست در این کتاب، تیپهایی را وارد داستانش کرد؛ اما این تیپها داستان کلیشهای را شکل ندادهاند و پاراگراف آخر این کتاب، گویای این ماجراست. پروست از مفهوم عشق و وصال تقدس زدایی میکند و میگوید رسیدن به خوشبختی در سایهی عشقِ تنانه و زمینی، توهمی بیش نیست و چه بسا هنر را والاتر از عشق میداند. نویسنده به وضوح نشان میدهد بیاعتناییهای اهانتآمیز معشوق، شاعرانه نیست و سرانجامش میتواند زوالِ عزت نفس و کرامت انسانیِ عاشق باشد. در نهایت او عشق و دوست داشتن، حاصل سوء تفاهم و برداشتهای اشتباه از شخصیت طرف مقابل است چرا که بعد از فرونشستن هیجان، سیاهیها و کاستیهای رابطه به چشم میآید. • این کتاب را بیش از تصورم دوست داشتم. از پروست بیشتر میخوانم چون به روابط انسانیام عمق میدهد. • کاش ادت هم دفاعیهای داشت، اینکه همهچیز در باب احساسات سوان بود، روایت را برایم جهتدار کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.