معرفی کتاب ماه بر فراز مانیفست اثر کلر وندرپول مترجم کیوان عبیدی آشتیانی

ماه بر فراز مانیفست

ماه بر فراز مانیفست

کلر وندرپول و 2 نفر دیگر
4.0
31 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

71

خواهم خواند

19

ناشر
افق
شابک
9789643697600
تعداد صفحات
476
تاریخ انتشار
1398/6/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        راز پدر در این شهر چیست؟
آقای گیدئون شغل ثابتی ندارد و دائم در سفر است و دخترش آبیلین را هم با خود می برد. پدر که نگران آبیلین است او را به شهر مانیفست می فرستد که رازهایی دارد. دوشیزه سادی، پیشگوی شهر داستان هایی برای آبیلین تعریف می کند که همه مردم مانیفست در آن ها حضور دارنند جز پدرش!
      

لیست‌های مرتبط به ماه بر فراز مانیفست

یادداشت‌ها

        نثر کتاب بسیار خوب و ویراستاری هم عالی است و خواننده از خواندن این کتاب خسته نمی‌شود. کتاب داستان دختری به نام «آبیلین تاکر» را روایت می‌کند که مادرش در کودکی او و پدرش را رها کرده و رفته است. پدری که یک جا بند نمی‌شود و دائم از این شهر به آن شهر می‌رود و دخترش هم همراه او است.

در 12 سالگی پای دخترش زخمی می‌شود و او به فکر می‌افتد که دیگر این دختر جوان را نباید با خودش به اینجا و آنجا ببرد. بنابراین او را به شهری به نام «مانیفِست» می‌فرستد تا در کنار دوستش، «شِدی» بماند و خودش برای کار به شهری دوردست می‌رود.

«آبیلین» درخانۀ «شِدی» و در طبقۀ بالای خانه ساکن می‌شود و وقتی سعی دارد که برخی وسایل باارزشش را در زیر کف‌پوش چوبی مخفی کند، یک قوطی سیگار فلزی پیدا می‌کند که داخلش چند وسیلۀ قدیمی وجود دارد و یک نامۀ قدیمی.

روز بعد «آبیلین» با اصرار «شِدی» به مدرسه ـ که روز آخر پیش از تعطیلات تابستانی را می‌گذراند ـ می‌رود و با بچه‌ها و خانم راهبه‌ای که معلم مدرسه است، آشنا می‌شود و معلم تکلیفی برای نوشتن یک داستان به او می‌دهد.

«آبیلین» در خانۀ درختیِ حیاط خانۀ «شِدی» است و گنجینه‌اش را بررسی می‌کند که دو دختر به نام‌های «لتی» و «روتانا» که دخترخاله‌اند، به نزدش می‌آیند. «آبیلین» ابتدا تصور می‌کند که آنها برای فضولی و سرک کشیدن به کارها و زندگی او آمده‌اند و با آنان تند برخورد می‌کند. اما بعد متوجه می‌شود که قصد آنها چنین نیست و با هم دوست می‌شوند و بیشتر اوقات تابستان را با هم می‌گذرانند. 

آنها پس از خواندن نامۀ قدیمی فردی به نام «نِد» به دوستش «جینِکس»، درگیر ماجراهایی می‌شوند و بعد پای «آبیلین» به خانۀ زن پیشگویی به نام «دوشیزه سادی» باز می‌شود و داستان گذشتۀ هجده سال پیشِ شهر و مردمش را در سال 1918 میلادی، اکنون یعنی در سال 1936 از او می‌شنود.

«آبیلین» کم‌کم  متوجه می‌شود که پدرش «گیدئون تاکر»، همان «جینکس» بوده که به دلیل فرار از دست پلیس و جدا شدن از عمویش که قاتل بوده است، به «مانیفست» آمده و قصد داشته که خیلی زود از اینجا با قطار بعدی برود؛ اما سرنوشت او را با «ند» آشنا می‌کند و در «مانیفست» می‌ماند و ... .

مردم شهر که بیشتر آنان، مهاجرانی از کشورهای مختلفند، در سودای یک زندگی راحت به آمریکا آمده‌اند و اکنون در معدن زغال سنگ با شرایطی سخت و نامناسب کار می‌کنند. 

وقتی ماجرای زندگی هر یک از اهالی در هجده سال پیش روشن می‌شود، یک قدم به شناخت پدرش و جایگاه او در بین مردم شهر نزدیک شده و قدم به قدم پیش می‌رود تا بالاخره کل ماجرای زندگی پدرش در شهر «مانیفست» را می‌فهمد.

«دوشیزه سادی» کم‌کم داستان یکایک اهالی را در روزگار پیشین برایش بازگو می‌کند و هر داستان مانند تکه‌ای از یک پازل یا جورچین است که به کامل شدنِ داستانِ شهر کمک می‌کند. اما تا اواخر داستان کم و کیف و چگونگی آن روشن نیست و در بخش‌های پایانی، تمام ابهامات برطرف شده و داستان روشن می‌شود. 

سپس «آبیلین» تلگرافی برای پدرش می‌فرستد تا او را به شهر بازگرداند. پدری که از «مانیفست» برای همیشه رفته است؛ زیرا خود را در مرگ دوستش «ند» در جنگ مقصر می‌داند. این تلگراف خبر بیماری «آبیلین» است که پدرش را به شهر می‌کشاند و با «آبیلین» در شهر ماندگار می‌شود و «آبیلین» خبرنگار روزنامۀ محلی می‌شود و داستان به پایان می‌رسد.

داستان‌های کوتاه بیان شده در کتاب جذاب و شنیدنی‌اند. هم چنین ماجراهای هر یک از اهالی یا رویدادهای بزرگ شهر در روزگار گذشته بسیار جالبند و همه به پیشبرد داستان اصلی کمک می‌کنند. در این کتاب؛ تک‌تک آدم‌های قصه، از رفتارشان در گذشته یا شرمگین هستند یا به دلایلی نمی‌خواهند به آن فکر کنند.

در این میان «آبیلین»، کم‌کم با تمام اهالی شهر آشنا می‌شود و احساس می‌کند که آنها عضو خانوادۀ او هستند و ضمن اُنس گرفتن با آنان، می‌کوشد کمک‌شان کند. تمام مردم شهر می‌کوشند به «آبیلین» محبت کنند و او علت این مطلب را نمی‌داند.

اولین قدم برای رسیدن به چنین هدفی، آشتی دادن هر یک از اهالی با خود و گذشته‌ای است که شاید توان تغییر آن را نداشته‌اند و سپس آشتی اهالی با یکدیگر است. او در این مسیر تنها نیست و هم‌کلاسی‌ها؛ به‌ویژه دو دوستش «لتی» و «روتانا» و برخی دوستان پدرش از اهالی شهر، همراه و هم‌قدم اویند و یاریش می‌کنند.

«آبیلین» در این زمینه موفق می‌شود و آخرین نفری که باید به جمع مردم شهر بپیوندد؛ پدرش «گیدئون تاکر» است که باید هم خود و هم اهالی را ببخشد و از آنان که چون خانواده‌اش با او مهربان بوده‌اند و اکنون نیز به دخترش محبت کرده‌اند، تشکر کند و در کنارشان به آسایش و آرامش برسد.

در مجموع کتاب یک رمان نوجوانانۀ خواندنی و جالب است که تاکنون چند جایزه هم برده و نوجوان وجودِ من از خواندنش فوق العاده لذت برد و بی‌شک خوانندگان نوجوان و بزرگترها هم از خواندنش لذت خواهند برد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

28