زهرا میکائیلی

زهرا میکائیلی

@z.mikaeili

37 دنبال شده

62 دنبال کننده

            یک عاشقِ کتابِ کتاب‌فروش!
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

دربارهٔ ادبیات کودک

61 عضو

درآمدی بر رویکردهای زیبایی شناختی به ادبیات کودک

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

                پ‌ن¹:  بولگاکف مست بوده یا مست بولگاکف بوده؟
پ‌ن²: نویسنده واقعا فکر کرده با توصیف غذاها دهنمون آب میوفته؟ برادر من ختی نمیدونم اینی که تعریفش رو میدی چیه،چه برسه به وسوسه شدن برای خوردنش
پ‌ن³: اگر این اسمای روسی نبودن سرعت خوندنم خیلی کند می‌شد، می پرسید ربطش چیه؟ 
واضحه، اصلا نمی خونم‌شون🗿
        

10

21

                حدود ۱۷-۱۸ صفحهٔ پیش فهمیدم که مترجم تو کل کتاب به جای واژه جهاد (Jihad) از واژه کروساد استفاده کرده 😐 این به نظرم به مراتب بدتر از جایگزین کردن «شریعت» با وخشوربند و «مهدی» با هوشیدره! چون این واژهٔ جهاد اصولا یه مفهوم محوری تو این کتابه. 

این کروساد هم که گذاشته قاعدتا باید همون Crusade باشه که اشاره داره به جنگ‌های صلیبی، یعنی انگار مترجم مفهوم مورد نظر نویسنده رو از اسلام چرخونده سمت مسیحیت 😏 ولی خدایی خواننده فارسی‌زبان وقتی به واژه کروساد برمی‌خورده چی میاد تو ذهنش؟!
البته جهاد تو این کتاب معنای منفی‌ای داره ولی الان یعنی ارشاد اینقدر دقیق شده؟ اگه اینطوریه ای کاش یه مقدار از این دقت رو صرف بقیهٔ کتاب‌ها هم می‌کرد 😐

حالا غیر از این بحث سانسوری با معادل‌گذاری‌های دیگهٔ مترجم هم مشکل دارم.
الان چرا باید به جای واژهٔ ساده و واضح Maker بذاره خدیو؟! خب باشه، خدیو از خدا اومده ولی واقعا همون معنی Maker رو به ذهن خوانندهٔ فارسی‌زبان متبادر می‌کنه؟ 
یا برای چی Usul رو به جای «اصول» نوشته اُصُل؟ در صورتی که تو کتاب این واژه دقیقا همون معنی اصول رو می‌ده؟ 
        
Dune
517 / 892 % 57

23

🚞با «رقابت کوهستانی» ماجرای نوجوان‌هایی را بخوانید که سر از دنیای آدم‌بزرگ‌ها درآوردند.

مجموعه «جوان و جهان» در بخش رمان‌های نوجوانِ ادامه ما را با ادبیات نوجوانی گوشه و کنار دنیا آشنا می‌کند تا شیوه‌های مختلف نوشتن، فکر کردن و زندگی در کنار یکدیگر را بشناسیم. این مجموعه تا الان چهار رمان از کشورهای آفریقا، ترکیه، نیوزلند و ادبیات عرب داشته است: سفر به سرزمین‌های غریب، قطاری که ایستگاه نداشت، رقابت کوهستانی و همیشه برایت می‌نویسم.

کتاب‌های مرتبط 1

27

نقطه قوت یک رمان روسی و تصویر دقیق ادراک ذهنی

رمان‌های روسی معرکه اند. برعکس سایر صناعات روس‌‌ها در معاصرت ما! داستایوفسکی را باید نویسنده همیشه قلم به دست نامید نه اینکه تنها پرکار باشد بلکه چون جان رمان‌های او گفتگو‌های انسان با خود است. دقیقا جایی که نویسندگان دیگر ساکت اند او در حال نوشتن است. جایی درون خود انسان جدال انسان با خودش

106

            از جهت حضور یک نوزاد در داستان جالب بود. هرچند فقط چهره جذاب و دوست داشتنی نوزاد رو نشون داده بود و واقع بینانه نبود.
داستان نوجوان بود شاید
شایدم نویسنده خیلی خوش خیال بوده و در عالم رویا داستان رو نوشته و توجهی به واقعیات دنیا نداشته.

و نمی‌دونم چرا همیشه یک پای ثابت داستان های عاشقانه، پول و ثروت هنگفت یکی از طرفینه! انگار عشق فقط با پول محقق میشه و رویاها فقط با پول واقعی میشن.

و واقعا دلم میسوزه برای مردم دنیا
که دچار بحران روابط خانوادگی و ناپایداری روابط و طلاق و فرار هستن. گویا عشق غربی معاصر فقط یکی دوسال نهایتا پنج سال تاریخ انقضا داره و بعدش از بین می‌ره و طرفین همدیگه رو رها میکنن. 
یک چیز اذیت کننده هم توی این کتاب اشاره به ازدواج رسمی دو دختر توسط کشیش و برگزاری مراسم عروسیه! البته توی ترجمه سعی کردن طوری پنهانش کنن ولی توی متن اصلی کاملا توضیح داده!
اندر معایب شراب و زوال عقل و آزار و اذیت‌های خانگی هم حرفهایی داره و باز این هم از نقاط خیلی تاریک تمدن معاصر هست متاسفانه.
          

3

33

طمع دوام وصال «مدام»

‌ هیچ کدام از شانزده «سه‌نقطه»‌ای که گرفتم را نتوانستم بخوانم. یعنی تا شروع می‌کردم، چند صفحه‌ به خواندن، ورِخودنالایق‌پندار روحم می‌گفت تو لیاقت این همه ملاحت را نداری. بگذار یک گوشه دیگر، هروقت بزرگتر شدی. هروقت آن‌قدر خوب بودی که این کلمات حیف نشوند. «کرگدن‌»ها و «سوره»‌ها را هم همینطور. با این حساب، بعد از «سروش»ها و «کیهان‌بچه‌ها»هایی که اواخر دهه هشتاد، لابه‌لای روزنامه‌های پدر از در خانه می‌آمدند تو، اولین «مدام»، اولین مجله‌ای است که توانستم برخودم فائق آیم و تا آخر بخوانمش. تازه‌پا است، نوقدم است. باشد که پای دویدن پیدا کند. باشد که بهترین بشود. باشد که روزی به یهانه چندصفحه‌ای که برایشان نوشته‌ام، بتوانم یک میم مالکیت تهش بگنجانم و ازتان بخواهم «مدامم» را بخوانید!

41

زری از یوسف می‌پرسد: "تو می‌دانی سووشون چیست؟"
یوسف می‌گوید: "یک نوع عزاداری است. همهء اهل ده بالا امشب می‌روند."
کتاب سووشون روایت زندگی زری و یوسف در بازه زمانی جنگ جهانی دوم(حضور متفقین در کشور یعنی حدود سال ۱۳۲۰) در شیراز است...
.
نمیدونم چی میتونم درمورد این کتاب بنویسم، حس می‌کنم هرچه بنویسم تکراریه!
«سووشون» به عنوان یه شاهکار شناخته می‌شود و منم با همین تصور شروعش کردم، شاید یکی از دلایلی که باعث شد کمی توی ذوقم بخورد همین بود؛ اینکه توقع خیلی زیادی از این کتاب داشتم.
.
✨چند نکته:( فاقد اسپویل)
۱. این کتاب بیشتر حول محور نگرانی‌ها، دل‌مشغولی‌ها و دغدغه‌های زری است. وقتی کتاب‌رو می‌خواندم کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در ذهنم تداعی می‌شد.
به نظرم کتاب خوبی برای علاقمندان آثار خانم پیرزاد است.

۲. سبک نوشتاری سیمین دانشور خاص خودش است.
از جلال آل احمد فقط «مدیر مدرسه» را خوانده‌ام( امیدوارم در آینده بیشتر از او بخوانم) ولی باز هم تفاوت سبک نوشتاری آن‌ها براحتی قابل تشخیص است.
جایی می‌خواندم از خانم دانشور نقل شده بود: «بسیاری از نویسندگان از سبک جلال آل‌احمد تأثیر گرفته‌اند. اما من ترجیح می‌دهم خودم باشم و سبک خودم را دنبال کنم.»

۳. داستان روند ملایمی دارد و از قهرمان خودش، اسطوره‌ نمی‌سازد. یوسف قهرمان داستان است ولی او با همه جوانب شخصیتی‌ش تصویر می‌شود. 
و همینطور زری، که ترس زنانه‌ش روی تمام داستان سایه انداخته و زمان خواندن کتاب خواننده هم همراه زری واهمه و اضطراب‌ رو احساس می‌کند.

۴. از کلمات عامیانه در کتاب زیاد استفاده شده که باعث شد کتاب رو بیشتر دوست داشته باشم.
«عمه به حوضخانه رفت تا بقیه‌ی دینارهای طلا را در کت آخر جا بدهد‌ و دور آن‌ها را شلال بکند.»
آخرِ کتاب بعضی از این کلمات به همراه معنی‌شان فهرست شده‌اند.

۵. کتاب تماما حال‌و‌هوای شیراز رو برام تداعی می‌کرد. خانه یوسف و زری، عزت‌الدوله و همگی رو برای خودم معادل‌سازی می‌کردم. یکی ساکن نارنجستان و آن یکی صاحب ملک زینت‌الملوک بود...

۶. « دو جان گرفتار » اصطلاحیه که خیلی ازش استفاده می‌کنم و بدون آن انگار دست و بالم برای انتقال منظورم بسته می‌شود. البته نباید دنبال معنی‌ش گشت، فکر نمی‌کنم پیدا بشود؛ این یه اصطلاح مربوط به زادگاه منه.
ولی مفهومش میشه بین دو حالت گیر کردن، یا وقتی که تصمیم‌گیری سخت میشه و نمی‌دانی باید چه کار کنی!
وضعیت مردم در بازه زمانی کتاب سووشون همینطور است، از یک طرف شراب می‌خورند، از طرفی دیگر راهی حرم معصومین‌اند. حسابی «دو جان گرفتارند».
مردم بین عقایدشان و ارزش‌هایی که به آن‌ها عرضه شده بود، معلق مانده بودند.

۷. فکر و خیال‌های زری خیلی اذیتم کرد! صفحات زیادی باید توی تفکرات زری دست و پا بزنی، بلکه داستان کمی جلو برود.

.
📔متن کتاب:
زن، آرامشی که براساس فریب باشد چه فایده‌ای دارد؟ چرا نباید جرأت داشته باشی که تو روی آن‌ها بایستی... زن، کمی فکر کن. وقتی خیلی نرم شدی همه تُرا خم می‌کنند...

نزدیک‌های ظهر به خانه برمی‌گشت و به مجرد ورود به جای سلام می‌گفت:« بنده مسیحی هستم.» اما هنوز ظهر نشده یادش می‌رفت و به ابوالفضل‌العباس قسم می‌خورد.
.
عکس‌ها:
پایین سمت چپ، باغ عفیف آباد و باقی عکس‌ها مربوط به عمارت شاپوری است.( مربوط به ۰۲ و ۰۳ شیراز🌱)
.
۳ مرداد ۰۳
            زری از یوسف می‌پرسد: "تو می‌دانی سووشون چیست؟"
یوسف می‌گوید: "یک نوع عزاداری است. همهء اهل ده بالا امشب می‌روند."
کتاب سووشون روایت زندگی زری و یوسف در بازه زمانی جنگ جهانی دوم(حضور متفقین در کشور یعنی حدود سال ۱۳۲۰) در شیراز است...
.
نمیدونم چی میتونم درمورد این کتاب بنویسم، حس می‌کنم هرچه بنویسم تکراریه!
«سووشون» به عنوان یه شاهکار شناخته می‌شود و منم با همین تصور شروعش کردم، شاید یکی از دلایلی که باعث شد کمی توی ذوقم بخورد همین بود؛ اینکه توقع خیلی زیادی از این کتاب داشتم.
.
✨چند نکته:( فاقد اسپویل)
۱. این کتاب بیشتر حول محور نگرانی‌ها، دل‌مشغولی‌ها و دغدغه‌های زری است. وقتی کتاب‌رو می‌خواندم کتاب «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» در ذهنم تداعی می‌شد.
به نظرم کتاب خوبی برای علاقمندان آثار خانم پیرزاد است.

۲. سبک نوشتاری سیمین دانشور خاص خودش است.
از جلال آل احمد فقط «مدیر مدرسه» را خوانده‌ام( امیدوارم در آینده بیشتر از او بخوانم) ولی باز هم تفاوت سبک نوشتاری آن‌ها براحتی قابل تشخیص است.
جایی می‌خواندم از خانم دانشور نقل شده بود: «بسیاری از نویسندگان از سبک جلال آل‌احمد تأثیر گرفته‌اند. اما من ترجیح می‌دهم خودم باشم و سبک خودم را دنبال کنم.»

۳. داستان روند ملایمی دارد و از قهرمان خودش، اسطوره‌ نمی‌سازد. یوسف قهرمان داستان است ولی او با همه جوانب شخصیتی‌ش تصویر می‌شود. 
و همینطور زری، که ترس زنانه‌ش روی تمام داستان سایه انداخته و زمان خواندن کتاب خواننده هم همراه زری واهمه و اضطراب‌ رو احساس می‌کند.

۴. از کلمات عامیانه در کتاب زیاد استفاده شده که باعث شد کتاب رو بیشتر دوست داشته باشم.
«عمه به حوضخانه رفت تا بقیه‌ی دینارهای طلا را در کت آخر جا بدهد‌ و دور آن‌ها را شلال بکند.»
آخرِ کتاب بعضی از این کلمات به همراه معنی‌شان فهرست شده‌اند.

۵. کتاب تماما حال‌و‌هوای شیراز رو برام تداعی می‌کرد. خانه یوسف و زری، عزت‌الدوله و همگی رو برای خودم معادل‌سازی می‌کردم. یکی ساکن نارنجستان و آن یکی صاحب ملک زینت‌الملوک بود...

۶. « دو جان گرفتار » اصطلاحیه که خیلی ازش استفاده می‌کنم و بدون آن انگار دست و بالم برای انتقال منظورم بسته می‌شود. البته نباید دنبال معنی‌ش گشت، فکر نمی‌کنم پیدا بشود؛ این یه اصطلاح مربوط به زادگاه منه.
ولی مفهومش میشه بین دو حالت گیر کردن، یا وقتی که تصمیم‌گیری سخت میشه و نمی‌دانی باید چه کار کنی!
وضعیت مردم در بازه زمانی کتاب سووشون همینطور است، از یک طرف شراب می‌خورند، از طرفی دیگر راهی حرم معصومین‌اند. حسابی «دو جان گرفتارند».
مردم بین عقایدشان و ارزش‌هایی که به آن‌ها عرضه شده بود، معلق مانده بودند.

۷. فکر و خیال‌های زری خیلی اذیتم کرد! صفحات زیادی باید توی تفکرات زری دست و پا بزنی، بلکه داستان کمی جلو برود.

.
📔متن کتاب:
زن، آرامشی که براساس فریب باشد چه فایده‌ای دارد؟ چرا نباید جرأت داشته باشی که تو روی آن‌ها بایستی... زن، کمی فکر کن. وقتی خیلی نرم شدی همه تُرا خم می‌کنند...

نزدیک‌های ظهر به خانه برمی‌گشت و به مجرد ورود به جای سلام می‌گفت:« بنده مسیحی هستم.» اما هنوز ظهر نشده یادش می‌رفت و به ابوالفضل‌العباس قسم می‌خورد.
.
عکس‌ها:
پایین سمت چپ، باغ عفیف آباد و باقی عکس‌ها مربوط به عمارت شاپوری است.( مربوط به ۰۲ و ۰۳ شیراز🌱)
.
۳ مرداد ۰۳
          

75

3

                خیلیم خوشحالم  که برگشتنم رو دارم با این کتاب جشن می گیرم
و خوشحال ترم که این کتاب از باقی کتابای دولیل قطور تره و این یعنی اطلاعات میدانی بیشتر

پ‌ن: طنز دولیل🤌😂
پ‌ن¹: این مرد خیلی جدی از اینکه نتونسته هیز بازی در بیاره اظهار تاسف میکنه😒😂
پ‌ن²:تفاوت یهودی ها،مسیحی و مسلمونا رو خیلی ظریف نشون داده تا اینجا
        

25