زهرا میکائیلی

تاریخ عضویت:

آذر 1400

زهرا میکائیلی

بلاگر
@z.mikaeili

60 دنبال شده

167 دنبال کننده

                کتاب‌فروش سابق، معلم کتاب‌خوانی کنونی و عاشق کتاب همیشگی‌.
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        جس پسری است که در یک خانواده‌ی روستایی با چهار خواهر و پدر و مادری کم درآمد زندگی می‌کند. پسری که هیچ‌جا دیده نمی‌شود. در خانه فقط باید به وظایفی که برایش تعیین شده بپردازد، کسی علاقه‌اش به نقاشی را درک نمی‌کند، در مدرسه هم نسبتا تنها است. پسری معمولی با ذهنی خلاق که نقاشی‌های فوق‌العاده‌ای می‌کشد هرچند کسی قدرشان را نمی‌داند.

جس تمام تابستان اول صبح‌ها می‌دود و تقریبا مطمئن است امسال نفر اول دوی مدرسه خواهد بود و بلاخره از طرف بچه‌ها مورد احترام قرار خواهد گرفت.
اما روزهای آخر تابستان دختری با پدر و مادرش به خانه‌ی نیمه مخروبه‌ی روستا اثاث‌کشی می‌کنند. لزلی برخلاف جس نه مشکل مالی دارد نه کم‌رو. اعتماد به نفس دارد و در کمال تعجب همه سریعترین دونده‌ی مدرسه...

برای من شخصیت و زندگی جس جذاب بود. شخصیتی که خیلی خوب پرداخته شده بود برخلاف بعضی شخصیت‌ها مثل معلم موسیقی که چندان جای اصلی خودش را پیدا نمی‌کند. 

اتفاق مهم داستان ظاهرا در اواخر کتاب رخ می‌دهد، جایی که انتظارش را نداریم. اما به نظرم اتفاق اصلی در طی همان روزهای آرام و کم حادثه  رخ داده‌اند. جس تغییر کرده اما خودش خبر ندارد و فقط وقتی می‌فهمد که حادثه‌ی بزرگ رخ می‌دهد.

ترجمه‌ی کتاب اصلا خوب نیست. ویرایش هم نیاز دارد. در مجموع داستانی است بالاتر از متوسط، مگر اینکه خودتان در ذهنتان بیشتر پرورشش بدهید.
      

5

        برای این کتاب خیلی اشتیاق داشتم و گمانم مشکل همین بود. کمتر از حد انتظارم بود. 
یک عاشقانه‌ی قابل حدس در بستری از حوادث مرتبط با ۱۱ سپتامبر.
اینکه می‌گم قابل حدس چون روند داستان طوری است که کم‌کم می‌توانیم بفهمیم ماجرا به کجا خواهد رسید، عاشقانه‌اش هم تمیز و لطیف است.
صحنه‌های ارتباط فرن و آمبروز را خیلی دوست داشتم. تاملشان و بازی‌های کلامی‌شان و محبت حامیانه‌ی هرکدامشان از دیگری. این جور مواقع دوباره یک دختر ساده‌ی ۲۰ ساله می‌شوم که با اشتیاق منتظرم تا ابد عاشق هم بمانند، با احتیاط دلبری کنند و زیاد نزدیک نشوند!
برگردیم سر داستان. هنر ایمی هارمن وارد کردن بیلی است. بیلی مهربان، امیدوار و شوخ. 
عشق بین فرن و بیلی، عشق الیوت و آمبروز، عشق والدین فرن به او، عشق بیلی به ریتا... همه عاشقانه‌های قشنگی بودند که در زندگی واقعی هم هستند و داستان را عمیق‌تر از یک عاشقانه‌ی ساده کرده‌اند.

در مجموع خوب بود. تقریبا یک نفس خواندمش ولی به نظرم کتاب "و تنها باد می‌داند" همین نویسنده یک سر و گردن بالاتر بود. 
      

8

        ریچل کاسک در این کتاب از اوضاع و احوال خودش و بسیاری از مادرهای دیگر نوشته، وقتی تازه مادر شده‌اند و همه چیز با پیش‌فرض‌ها متفاوت از آب درمی‌آید.
نوزاد قرار است ۱۸_۱۶ ساعت بخوابد ولی در همین حدود گریه می‌کند، مادر نه شیر دارد نه خواب و حتی یادش می‌رود که قبل از بچه چطور زندگی می‌کرده و چطور در یک روز این‌طور زندگیش زیر و رو شده. 
هرکدام از والدین که سرکار برود برنده است و اغلب این مادر است که با یک نوزاد شاکی توی خانه گیر می‌افتد.
هرچه کتاب‌ها را زیر و رو می‌کند چیزی دستگیرش نمی‌شود. بچه‌های توی کتاب‌ها فرق دارند، مادرهایشان هم. یک چیزی درباره‌ی آنها (این زوج تازه‌ی مادر و بچه) هست که انگار غلط است و طبق هیچکدام از آن دستورالعمل‌ها پیش نمی‌رود.
و حرف زدن ازش با پدر هم مثل آب در هاون کوبیدن است. هیچکدام حرف همدیگر را نمی‌فهمند.
فقط یک تازه مادر است که می‌فهمد. آن هم به شرطی که طبیعت زیادی بهش لطف نکرده باشد و بچه‌اش خیلی خوش قلق و همسرش خیلی همراه نباشد! و باز هم اگر حاضر باشد به شکستش اعتراف کند...

وقتی کتاب را می خواندم آرزو داشتم چند سال پیش ترجمه و منتشر شده بود، آن وقتی که خودم هم دقیقا در چنین حال درماندگی بودم‌.
کتاب جستار است و گاهی کمی سخت‌خوان می‌شود ولی می‌ارزد. می‌ارزد چون احساس همدلی از کتاب سرازیر می‌شود توی قلب هر مادری که روزی چنین تجربه‌های سخت و شیرینی را از سر گذرانده یا در حال سپری کردنش است. 
      

25

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.