معرفی کتاب مثل آب برای شکلات اثر لورا اسکوئیول مترجم مریم بیات

مثل آب برای شکلات

مثل آب برای شکلات

لورا اسکوئیول و 1 نفر دیگر
3.5
121 نفر |
36 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

195

خواهم خواند

89

شابک
9789645512765
تعداد صفحات
236
تاریخ انتشار
1399/6/15

توضیحات

        این رمان ممتاز و پرشور و حال، گرامی داشت فروپاشی سنتها از سوی نسلهایی از زنان مکزیک است.
واشنگتن پست
داستانی شگفت انگیز و عاشقانه... اسکوئیول ما را به ضیافتی با سفره ی رنگین دعوت کرده است.
لوس آنجلس تایمز
رمانی ممتاز و مفرح، جذاب و رویایی و بی اندازه احساساتی... (مثل آب برای شکلات) اثری خلاق، سازنده، شیطنت آمیز و نمایشی هیجان انگیز است.
شیکاگو تریبون
(مثل آب برای شکلات) به طرزی فریبنده ساده و به طرز ساده ای اعجاب انگیز است، داستانی از عشق، احساس، جنگ... و غبارروبی از آن بخش از تاریخ مکزیک است که به زنان تعلق دارد.
بوستون کلوب
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مثل آب برای شکلات

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به مثل آب برای شکلات

نمایش همه

یادداشت‌ها

          تا نیمه‌های کتاب، داشتم لذت وافر می‌بردم. خیلی ناز و قشنگ بود. اما ناگهان...:(

چون روایح نیروی عجیبی در خود دارند که یاد ایام گذشته را زنده می‌کنند و با خود خاطره‌ها، صداها و حتی بوهای دیگری را به زمان حال می‌آورند. که هیچ دخلی به لحظه حاضر ندارند.

مادربزرگم نظریه بسیار جالبی داشت. می‌گفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد می‌شویم اما خودمان قادر نیستیم کبریت‌ها را روشن کنیم؛ همانطوری که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفس کسی می‌آید که دوستش داریم؛ شمع می‌تواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریت‌ها را مشتعل می‌کند. برای لحظه‌ای از فشار احساسات گیج می‌شویم و گرمای مطبوعی وجودمان را در بر می‌گیرد که با مرور زمان فروکش می‌کند، تا انفجار تازه‌ای جایگزین آن شود.هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعله ور نگه می‌دارد… خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع در نیابد که چه چیزی آتش درون را شعله ور می‌کند، قوطی کبریت وجودش نم بر می‌دارد و هیچ یک از چوب کبریت‌هایش هیچ وقت روشن نمی‌شود.
        

10

maedeh

maedeh

1402/6/31

        مثل آب برای شکلات

سرگذشت دختری مکزیکی به نام «تیتا‌»
«تیتا» که کودکی‌ رو در آغوش «ناچا»، آشپز و خدمتکار مهربون خونه، در بین عطر و بوی خوراک‌ها و چاشنی‌ها و ادویه‌ها در آشپزخونه گذرونده و به آشپزی بی‌همتا و پر‌شور تبدیل شده که انگار خوراکی رو با ترکیبی جادویی از خواربار و احساساتش آماده می‌کنه! احساساتی ژرف و عمیق که می‌تونه مزه و روح خوراک رو تغییر بده. «آشپزی» برای «تیتا» شیوه‌ای برای بیان چیزیه که درونش می‌گذره . «تیتا» تنها به این خاطر که کوچک‌ترین دختر خانواده‌‌ست، حق «عاشق شدن» و «ازدواج» نداره و محکوم به موندن توی خونه ی مادریه.


«تیتا» میراث‌دار سنت‌ها و رسوم ویرانگره...
«مثل آب برای شکلات» از عشق اساطیری حرف می‌زنه، از غذا و آشپزخونه میگه ، سری به جنگ‌های داخلی مکزیک می‌زنه، از بند‌وبست‌های محدودکننده سنت‌ها می‌گه و کنکاشی هم در روابط خانوادگی، پیوندهای خونی و غیرخونی انجام می‌ده ولی به نظرم تنها در بخش‌های آشپزی بسیار موفق عمل کرده...
در روایت کتاب «عشق اساطیری» که  مورد نظر نویسنده بوده شکل نگرفته و «پدرو» کاراکتر یه ابله بی‌دست و پا رو ایفا می‌کنه تا یه عاشق دل‌سوخته! ضمن اینکه رمان از جایی شروع می‌شه که «پدرو» و «تیتا» عاشق و دلباخته همدیگه شدن با این حال، حتی دو جمله هم درباره دلیل چنین عشق و رابطه‌ی سوزانی ارائه نشده و این یکی از ضعف های کتابه.
«تیتا» عاشق چیه«پدرو» شده ؟ مردونگی‌ش؟ نرینگی‌اش؟ رعیت‌زاده بودنش؟ سواد و معلوماتش؟ صداقتش؟ شجاعتش؟ 
ولی‌ راوی که رای به عدم وجود تک تک این ویژگی‌ها توی شخصیت «پدرو» می‌ده . «پدرو» چطور چنین پرشور و عمیق عاشق «تیتا» می‌شه؟
زیبایی «تیتا»؟ آشپزی جادویی‌اش؟ معصومیتش؟ یا هنرمند بودنش؟
چون «تیتا» به تمام این صفات عالی مجهز هست،اما بازهم دریغ از اینکه خواننده به‌طریقی متوجه بشه نیت «پدرو» کدوم بوده؟
«پدروی» عاشق! بگذریم که یه عاشق احمق و در عین حال بی‌اخلاق  بود و ما هیچ جا وارد ذهن «پدرو» نمیشیم تا دلایل رفتارهای غیرمعقولش برامون قابل درک بشه
«روسورا» که دیگه نهایت بی‌دقتی نویسنده تو شخصیت‌پردازیه. روسورا- عملاً هیچ چیزی نیست در حالی‌که می‌شد با توجه به نقشش تو داستان بسیار عمیق به شخصیتش پرداخته بشه!
و دیگه این که بعضی از  شخصیت‌های رمان تک بعدی‌اند و حتی به همون بُعدشون هم به درستی پرداخته نشده ...
اما با همه این توصیفات کتاب اونقدرا هم منو دل‌زده نکرد.


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        در کل بخوام بگم دوست داشتنی و متفاوت بود،سیر داستان رو در کنار رسپی های مختلف پیش می‌برد و یکم جادو که اضافه کرده بود  برام جذابش کرده بود
طوریکه حال واحوال روحی تیتا روی غذاهاش تاثیر میذاشت جالب بود.
یه خورده زمان ها رو قاطی میکردم چون گنگ بود ولی یکم جلوتر میرفتی متوجه میشدی چی به چیه.
و اینکه یه مقدار غلط املایی داشت.

⚠️اسپویل⚠️

و اینکه پدرو فقط یه مفت خور عوضی بود تا عاشق و به هیچ وجه لیاقت عشق تیتا رو نداشت اونجایی که تیتا با پدرو بحثش شد و بهش گفت تو حق دخالت تو زندگی من رو نداری بال درآوردم ولی آخرش اینجوری بود د آخه بی ادب این چه کاری بود کردی...؟!
و حتی آخر کتاب که عروسی اسپرانزا بود من فکر کردم عروسی جان و تیتائه و خیلی خوشحال شدم و با خودم گفتم حق پدروئه خوب پوزشو مالیدی به زمین ولی بعدش دیدم نه داداش عروسی اسپرانزائه و گفتم تف تو روی جفتتون🤡😂
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

صَعوِه

صَعوِه

1403/8/29

          من به تعداد زیادی کتاب سه ستاره دادم تو این مدت. نمی دونم چرا. همشون یه تجربه برای من نساختن اما نقطه اشتراک همشون این بود که ضربه هاشون کافی نبودن واسم.
حالا اینکه چرا یهو دلم خواست با این حرف شروع کنم خودمم نمی دونم.
کتاب جالبی بود. دستور پخت های بسیار خاص و جدیدی داشت که احتمالا به ذائقه ما ایرانی ها هم خوش بیاد؛ شیرین و تند اکثرا و تقریبا همیشه با گوشت:))
به عشق در یک نگاه و اینکه تا آخر عمر بمونه به هیچ عنوان باور ندارم و به نظرم مسخره و غیرواقعی می آد. از نظرم فرایند پیوسته نیازه برای درک این مفهوم ولی جای بحث در موردش اینجا نیست.
و برای همینم عمده داستان به نظرم بی معنی بود. قشنگ بود اما واقعیت نداشت.
اغراق آمیز می شد گاهی و آدم تکلیفش رو با ژانر کتاب نمی فهمید.
نکات مثبتش جزئیات زیاد و جذابی بودن که در حین درست کردن غذاها توضیح داده می شد. فضاسازی رو به نظرم نویسنده خیلی خوب انجام داده بود و راحت می تونستی خودت رو کنار ماما النا؛ هر کدوم از خواهرا؛ خدمتکارا یا مردا ببینی.
با سرنوشت دکتر جان مفلوک گریم گرفت. دوست داشتن یک طرفه چیز غم انگیزیه و برای توضیحش هم همین جمله بسه.
در کل بعد از مدتی رمان نخوندن تجربه خوبی بود.

        

11