معرفی کتاب پدر سرگی اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

پدر سرگی

پدر سرگی

3.8
140 نفر |
50 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

246

خواهم خواند

76

شابک
9789643625887
تعداد صفحات
78
تاریخ انتشار
1399/5/6

توضیحات

        



مادر همراه پسرش رفت و یک ماه بعد نوجوان شفا یافت. و در آن ناحیه معروف شد که نفس مقدس پیر پارسا پدر سرگی (و این لقب تازه او بود) شفابخش ات. از آن به بعد هفته ای نمی گذشت که حاجتمندانی به نزد او نیایند و بیماران خود را نیاورند و از او شفا نخواهند و چون یک بار تسلیم شده بود نمی توانست کمک خود را از دیگران دریغ کند و دست بر سر بیماران می گذاشت و دعا می کرد و بسیاری از دعای او شفا می یافتند و شهرت پدرسرگی فراگیرتر می شد.
-از متن کتاب-


      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به پدر سرگی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          پدر سرگی
در اینجا مایلم به‌جای معرفی کتاب بخشی از آن را به ضمیمه کتابی دیگر تقدیم کنم. 
از متن کتاب: آیا به راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟ و جوابش این بود: بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت‌ نام در چشم مردم، پوشیده و آلوده شده‌ بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جست‌و‌جوی خدا خواهم رفت.»
در ادامه و بدون اطاله کلام بخشی از «شرح چهل‌حدیث» که به موشکافانه‌ترین وجه ممکن یکی از بیماری‌های درونی را کاویده به اشتراک می‌گذارم. 

«...بسیار اتفاق افتد که شخص ریا کار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حب نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.
...
مثلا تحصیل علم دیانت، که از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهی مبتلا می شود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتی که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس. انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا و فضلا مطلب مهمی را حل کند به طوری که کسی دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، و حرف خود را، حق یا باطل، به حلق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلل و فضل فروشی در خود ادراک می کند، اگر یکی از رؤسا هم تصدیق آن کند نور علی نور می شود. بیچاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولی از نظر خدای آنها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالی وارد سجّین کردند. 
...
اگر نفس. باز دام کید خود را بیفکند و به تو بگوید که مقصود من معلوم شدن حکم شرعی است و اظهار کلمه حق است، که از افضل طاعات است، نه اظهار فضیلت و خودنمایی، در باطن خود از او استفسار کن که اگر این حکم شرعی را رفیق و همدرجه من می گفت و او حل این معضله را می کرد و شما در آن محضر مغلوب شده بودید، آیا به حال شما فرقی نمی کرد؟! اگر چنین است، تو در این دعوی صادق هستی.‏
‏‏اگر باز از کید و مکرش دست نکشد و بگوید اظهار حق چون فضیلت دارد و ثواب پیش حق دارد، من می خواهم به این فضیلت نایل گردم و دار ثواب الله را تعمیر کنم، به او بگو اگر فرض شود که عین آن فضیلت را خداوند به شما عنایت کند در صورت مغلوبیت و تصدیق حق، آیا باز طالب غلبه هستی؟ پس، اگر رجوع به باطن ذات خود کردید دیدید باز مایل به غلبه هستید و اشتهار پیش علما به علم و فضل و این بحث علمی برای حصول منزلت بود در قلوب آنها، پس شما بدانید که در این بحث علمی، که از افضل طاعات و عبادات است، مرائی هستید، و این عمل شما، به حسب روایت شریف کافی، در سجّین است و شما مشرک به خدا هستید. این عمل برای حب جاه و شرف است، که به حسب روایت از دو گرگ که در گله بی چوپان رها شود ضررش بیشتر است به ایمان‎‏. پس شما که اهل علم و متکفل اصلاح امتی و راهنمای آخرت و طبیب امراض نفسی، لازم است اوّل خود را اصلاح نمایی و مزاج نفس خود را سالم کنی تا از جمله عالمان بی عمل، که حالش معلوم است، نباشی.‏»
        

26

          یک داستان خاص و متفاوت بین داستان‌های تولستوی بود. البته همان پس زمینه اخلاقی را داشت. ولی با یک قوت قلم متفاوتی همراه بود که به نظرم باعث میشه این اثر، جزو آثار برجسته اون بشه
تولستوی در «پدر سرگی» بررسی می‌کنه که عجب و غرور چطور باعث میشه که اگر حتی در بهترین شرایط اخلاقی و نزدیکی به خدا باشید، چطور زمین بخورید و به از خدا دور بشید
و این کار رو به بهترین نحو انجام میده
البته در این یادداشت هم مانند یادداشت‌های قبلی ام بر آثار تولستوی، معتقدم این نویسنده زبردست فقط صفات اخلاقی منفی رو بد جلوه میده و قدمی به سمت مثبت کردن این صفات بر نمی داره. و به مخاطب یاد نمیده که باید چه کار بکنه
هر چه در آثار تولستوی بیشتر پیش میرم، بیشتر احساس می‌کنم که این نگاه، بر اساس دین مسیحیت ایجاد شده
یک نقد دیگه هم که به این اثر داشتم، که البته نقد مربوط به یک بخش داستان بود فقط (و برای اینکه داستان لو نره، در پرده توضیح میدم) این بود که آن دردی که در هنگام ترک مواجهه با گناه تحمل کرد و آن آسیبی که به خودش زد تا به سمت گناه نرود، از نظر اسلام، گرچه باعث ترک گناه می شود، ولی خودش گناه بزرگی است
ما حق نداریم که برای ترک گناه،‌ گناه دیگری مرتکب شویم. اینکه انسان بخواهد با نابودی خودش جلوی گناه را بگیرد، فقط مربوط به انسان‌های ضعیف است
در صورتی که خداوند در این دنیا گناهان را قرار داده است که با دوری از آنها بزرگ شویم و بزرگوار شویم. پس مقابله ما با این گناهان هم باید بزرگانه باشد و نه از روی ضعف
        

1

        پدر سرگئي

۱)
"پدر سرگئي" داستان كوتاهي است نوشتۀ "لف تالستوي" كه در سال 1911 و پس از مرگش منتشر شد، اما ظاهراً در دهۀ 1890 ميلادي نگاشته شده است. برخي اين داستان را بهترين داستان "تالستوي" مي‌دانند. "پدر سرگئي" ترجمه‌هاي متعددي به فارسي دارد و در سال 1917 ميلادي نيز فيلمي با اقتباس از آن در روسيه ساخته‌شده است. شايد سير داستان را بتوان با اين سه بيت از مثنوي مولوي مقايسه كرد:
نیست ذکر بحث و اسرار بلند
که دوانند اولیا آن‌سو سمند
از مقامات تبتل تا فنا 
پله‌پله تا ملاقات خدا 
شرح و حد هر مقام و منزلی 
که بپر زو بر پرد صاحب‌دلی

۲)
"پدر سرگئي" با يك ضربۀ احساسي به راه تحول معنوي مي‌رود، اما اين مسير، خطي و سرراست نيست. شك و وسوسه همواره در کمین‌اند و سلوك در مسير يافتن خداوند اگرچه در ابتدا صعودي در كوره‌راه‌هاي پیچ‌درپیچ مي‌نمايد، اما درنهایت آشكار مي‌شود كه براي آن نياز به رفتنِ راه دوري نيست و به تعبير حافظ:
سال‌ها دل طلب جام جم از ما مي‌كرد
و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مي‌كرد

۳)
"پدر سرگئي" به تعبيري خود "تالستوي" است آن‌گونه كه براي خود مي‌خواست. "تالستوي" در سال 1910 مانند "پدر سرگئي" به‌قصد سفر به راه افتاد و در ايستگاه قطاري جان سپرد. و دور از ذهن نيست اگر بپنداريم كه سايۀ او بر ادبيات جهان و پس از مرگش، بسان سير معنوي "پدر سرگئي" راه سپرده است. كليساي ارتدكس در سال 1901 او را "مرتد" اعلام كرد، اما خدمت او به حيات معنوي عصرهاي بعد، كليساي ارتدكس را به حاشيۀ فراموشي رانده. صداي "تالستوي" بر گرامافوني كه "اديسون" به او هديه كرده بود ضبط شد و باقي است. بااینکه چندان با رويكرد مبارزات سوسياليستي موافق نبود، اما سردمداران كمونيست او را آينۀ انقلاب روسيه ناميدند.
 
۴)
"پدر سرگئي" راهب شد تا برتر از كساني باشد كه خود را از او برتر مي‌شمردند و آنچه را كه ديگران و حتي خود او پيش از آن مهم برمی‌شمرد، در نظر خويش خوار گردانَد. اين توصيف "پدر سرگئي" از زبان "تالستوي" نشان مي‌دهد كه بي‌دليل نيست كه او را پيامبر نويسندگان روس مي‌نامند. اكنون و پس از گذشتِ بيش از يك سده، شايد يكي از پرسش‌های بنيادين "تالستوي" از خويشتن در كتاب "اعتراف" مبني بر معناي زندگي و آنچه از اين معنا پس از مرگش باقي مي‌ماند، پاسخي بسيار فراتر ازآنچه خودش مي‌پنداشت پیداکرده باشد. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

15

«به نام خد
          «به نام خدا»
 عموماً تولستوی را  به شاهکارهای حجیمش  مانند جنگ و صلح و آناکارنینا می شناسند و همین باعث شده خواندن از تولستوی کاری بسیار دشوار نشان داده شود. در حالی که او غیر از رمان های طولانی و سنگینش آثار خوب دیگری هم دارد.
 داستان های بلندی که نشر چشمه با ترجمه حبیبی  چاپ کرده  برای شروع از تولستوی گزینه مناسبی ست. 
پدرسرگی یکی از آن هاست.
« پرنس کاساتسکی که جوانی زیبا بود و همه انتظار داشتند که به زودی  آجودان مخصوص تزار نیکلای اول بشود و مسیری درخشان پی گیرد ، یک ماه پیش از ازدواج با نامزدش که دوشیزه ای به غایت زیبا و ندیمه امپراتوربانو بود  ، ظاهراً بی مقدمه ، از خدمت ارتش کناره گرفت و پیوندش را با نامزدش برید و ملک کوچکی را که داشت به خواهرش وا گذاشت و به صومعه ای رفت و راهب شد.»

 سوالی که ابتدا برای مخاطب ایجاد می شود علت این تحول ناگهانی  پرنس کاساتسکی ست. بعد از دستیابی به علت ، اصل داستان آغاز می شود. کاساتسکی  مدارج معنوی را یکی پس از دیگری طی می کند ، در حالی که  همیشه شکی در دلش نهفته است و  با خشم و شهوت درگیر است. او بعد از گذشتن از خشم و شهوت نهایتا درگیر اصلی ترین آفت زهد می شود. شهرت یا ریا .
 کاساتسکی که دیگر پدرسرگی خوانده می شود ،  هرقدر توجه مردم را به خود بیشتر می بیند خود را از خدا دورتر احساس می کند . تا آخر که او به کشفی مهم می رسد و از ریا به اخلاص می رسد.
سیر تحول پدرسرگی در عین عمیق بودن جذابیت خاصی دارد و ضرباهنگ داستان کند نمی شود. 
تولستوی در این کتاب رهبانیت را نقد می کند و معتقد است خدا را  نه در غار و خلوت ،  بلکه در خدمت به مردم باید جست.
شعری ست منسوب به شیخ بهایی که در انتسابش به ایشان تردید بسیار هست اما با پدرسرگی تولستوی قرابت معنایی بسیار دارد :
 همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیّک ، به وظیفه باز کردن
به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن
ز ملاهی و مناهی ، همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن
«بخدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد
که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن»
        

48