معرفی کتاب پدر سرگی اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم سروش حبیبی

پدر سرگی

پدر سرگی

3.9
190 نفر |
63 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

340

خواهم خواند

109

شابک
9789643625887
تعداد صفحات
78
تاریخ انتشار
1399/5/6

توضیحات

        



مادر همراه پسرش رفت و یک ماه بعد نوجوان شفا یافت. و در آن ناحیه معروف شد که نفس مقدس پیر پارسا پدر سرگی (و این لقب تازه او بود) شفابخش ات. از آن به بعد هفته ای نمی گذشت که حاجتمندانی به نزد او نیایند و بیماران خود را نیاورند و از او شفا نخواهند و چون یک بار تسلیم شده بود نمی توانست کمک خود را از دیگران دریغ کند و دست بر سر بیماران می گذاشت و دعا می کرد و بسیاری از دعای او شفا می یافتند و شهرت پدرسرگی فراگیرتر می شد.
-از متن کتاب-


      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به پدر سرگی

نمایش همه

یادداشت‌ها

          پدر سرگی
در اینجا مایلم به‌جای معرفی کتاب بخشی از آن را به ضمیمه کتابی دیگر تقدیم کنم. 
از متن کتاب: آیا به راستی ذره‌ای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟ و جوابش این بود: بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرت‌خواهی و شهوت‌ نام در چشم مردم، پوشیده و آلوده شده‌ بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جست‌و‌جوی خدا خواهم رفت.»
در ادامه و بدون اطاله کلام بخشی از «شرح چهل‌حدیث» که به موشکافانه‌ترین وجه ممکن یکی از بیماری‌های درونی را کاویده به اشتراک می‌گذارم. 

«...بسیار اتفاق افتد که شخص ریا کار خودش هم ملتفت نیست که ریا در اعمال او رخنه کرده و اعمالش ریایی و ناچیز است، زیرا که مکاید شیطان و نفس به قدری دقیق و باریک است و صراط انسانیت به طوری نازک و تاریک است که تا انسان موشکافی کامل نکند نمی فهمد چه کاره است. خودش گمان می کند کارهایش برای خداست، ولی برای شیطان است. انسان چون مفطور به حب نفس است، لهذا پرده خودخواهی معایب او را بر خود او می پوشاند.
...
مثلا تحصیل علم دیانت، که از مهمات اطاعات و عبادات است، انسان گاهی مبتلا می شود در این عبادت بزرگ به ریا، در صورتی که خودش هم ملتفت نیست، به واسطه همان حجاب غلیظ حب نفس. انسان میل دارد در محضر علما و رؤسا و فضلا مطلب مهمی را حل کند به طوری که کسی دیگر حل نکرده باشد، و خود او متفرد باشد به فهم آن، و هر چه مطلب را بهتر بیان کند و جلب نظر اهل مجلس را بنماید بیشتر مبتهج است، و هر کس با او طرف شود میل دارد بر او غلبه کند و او را در بین جمعیت خجل و سرافکنده کند، و حرف خود را، حق یا باطل، به حلق خصم فرو ببرد، و بعد از غلبه یک نحو تدلل و فضل فروشی در خود ادراک می کند، اگر یکی از رؤسا هم تصدیق آن کند نور علی نور می شود. بیچاره غافل از آنکه اینجا در نظر علما و فضلا موقعیت پیدا کرده، ولی از نظر خدای آنها و مالک الملوک همه عالم افتاد، و این عمل را به امر حق تعالی وارد سجّین کردند. 
...
اگر نفس. باز دام کید خود را بیفکند و به تو بگوید که مقصود من معلوم شدن حکم شرعی است و اظهار کلمه حق است، که از افضل طاعات است، نه اظهار فضیلت و خودنمایی، در باطن خود از او استفسار کن که اگر این حکم شرعی را رفیق و همدرجه من می گفت و او حل این معضله را می کرد و شما در آن محضر مغلوب شده بودید، آیا به حال شما فرقی نمی کرد؟! اگر چنین است، تو در این دعوی صادق هستی.‏
‏‏اگر باز از کید و مکرش دست نکشد و بگوید اظهار حق چون فضیلت دارد و ثواب پیش حق دارد، من می خواهم به این فضیلت نایل گردم و دار ثواب الله را تعمیر کنم، به او بگو اگر فرض شود که عین آن فضیلت را خداوند به شما عنایت کند در صورت مغلوبیت و تصدیق حق، آیا باز طالب غلبه هستی؟ پس، اگر رجوع به باطن ذات خود کردید دیدید باز مایل به غلبه هستید و اشتهار پیش علما به علم و فضل و این بحث علمی برای حصول منزلت بود در قلوب آنها، پس شما بدانید که در این بحث علمی، که از افضل طاعات و عبادات است، مرائی هستید، و این عمل شما، به حسب روایت شریف کافی، در سجّین است و شما مشرک به خدا هستید. این عمل برای حب جاه و شرف است، که به حسب روایت از دو گرگ که در گله بی چوپان رها شود ضررش بیشتر است به ایمان‎‏. پس شما که اهل علم و متکفل اصلاح امتی و راهنمای آخرت و طبیب امراض نفسی، لازم است اوّل خود را اصلاح نمایی و مزاج نفس خود را سالم کنی تا از جمله عالمان بی عمل، که حالش معلوم است، نباشی.‏»
        

26

          • پدر سرگی که در دسته ی داستان های رئالیسم قرار میگیره داستان یک پرنس زیبا و رشیده که به دلایلی  سمت خودش رو رها می کنه و تبدیل به یک پدر روحانی میشه رو روایت میکنه.

• قبل از خوندن باید این رو بدونیم که این داستان یک جورایی نشونه از درگیری های معنوی و درونی خود تالستوی میده و درون این نویسنده رو برای مخاطب روشن میکنه، جالبه که بدونید خودت تالستوی هم مدتی یک زندگی انزواطلبانه همراه با سختی رو در پیش می گیره.

• تو این کتاب با صفحات کم خبری از هیچ اضافه گویی نیست و به خوبی سیر رشد و نزول شخصیت داستان به تصویر کشیده میشه و نکته ی آشکار کتاب نقد کلیسا و ایمان های رایج در جوامع مسیحیت که به خوبی نشون می ده که ایمان خالصانه چگونه میتونه تبدیل به یک گناه بشه و شکل غرور رو به خود بگیره.

• از ترجمه استاد حبیبی که نمیشه چیزی گفت پس سراغ این میرم که چقدر این کتاب با درون مایه های روان شناختی خودش قابل لمس بود و تالستوی در این چند صفحه نشون میده انسان رو به چه اندازه میشناسه و در کنارش از عقیده خودش دفاع می کنه و ایمان واقعی به خدا رو نه در انزوا بلکه در زندگی عادی و کمک به دیگران میبینه.

• خطر لو رفتن داستان اجازه تحلیل بیشتر این اثر رو بهم نمیده اما خوندنش رو بهتون پیشنهاد می کنم چون این کتاب باعث میشه به کارهای خیر خودتون نگاه جدیدی داشته باشید.
        

36

        از تولستوی دو تا کتاب خوندم، یکی این یکی هم مرگ ایوان ایلیچ!
چند تا چیز اگه بخوام بگم؛
به تحول شخصیت پدر سرگی دقت کنید(اینکه از کجا به کجا می رسد, اینکه چطور هی نظرش عوض میشود و....)
و اینکه چیزی که ازش یاد گرفتم این بود که تا وقتی که برای نظر مردم و اینکه مردم چگونه فکر میکنند کاری بکنی، هرگز نمیتوانی حس خوبی داشته باشی(توی کتاب  شخصیت پدر سرگی صرفا برای اینکه توی هرچیزی که می‌رفت بهترین باشه و بقیه بهش افتخار کنند هی از این کار به کاری دیگر می‌رفت....
و درنهایت که دیگر حرف مردم براش مهم نبود و صرفا دوست داشت که به مردم کمک کند حتی در سیبری هم خوشحال بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

«به نام خد
          «به نام خدا»
 عموماً تولستوی را  به شاهکارهای حجیمش  مانند جنگ و صلح و آناکارنینا می شناسند و همین باعث شده خواندن از تولستوی کاری بسیار دشوار نشان داده شود. در حالی که او غیر از رمان های طولانی و سنگینش آثار خوب دیگری هم دارد.
 داستان های بلندی که نشر چشمه با ترجمه حبیبی  چاپ کرده  برای شروع از تولستوی گزینه مناسبی ست. 
پدرسرگی یکی از آن هاست.
« پرنس کاساتسکی که جوانی زیبا بود و همه انتظار داشتند که به زودی  آجودان مخصوص تزار نیکلای اول بشود و مسیری درخشان پی گیرد ، یک ماه پیش از ازدواج با نامزدش که دوشیزه ای به غایت زیبا و ندیمه امپراتوربانو بود  ، ظاهراً بی مقدمه ، از خدمت ارتش کناره گرفت و پیوندش را با نامزدش برید و ملک کوچکی را که داشت به خواهرش وا گذاشت و به صومعه ای رفت و راهب شد.»

 سوالی که ابتدا برای مخاطب ایجاد می شود علت این تحول ناگهانی  پرنس کاساتسکی ست. بعد از دستیابی به علت ، اصل داستان آغاز می شود. کاساتسکی  مدارج معنوی را یکی پس از دیگری طی می کند ، در حالی که  همیشه شکی در دلش نهفته است و  با خشم و شهوت درگیر است. او بعد از گذشتن از خشم و شهوت نهایتا درگیر اصلی ترین آفت زهد می شود. شهرت یا ریا .
 کاساتسکی که دیگر پدرسرگی خوانده می شود ،  هرقدر توجه مردم را به خود بیشتر می بیند خود را از خدا دورتر احساس می کند . تا آخر که او به کشفی مهم می رسد و از ریا به اخلاص می رسد.
سیر تحول پدرسرگی در عین عمیق بودن جذابیت خاصی دارد و ضرباهنگ داستان کند نمی شود. 
تولستوی در این کتاب رهبانیت را نقد می کند و معتقد است خدا را  نه در غار و خلوت ،  بلکه در خدمت به مردم باید جست.
شعری ست منسوب به شیخ بهایی که در انتسابش به ایشان تردید بسیار هست اما با پدرسرگی تولستوی قرابت معنایی بسیار دارد :
 همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه ، سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیّک ، به وظیفه باز کردن
به مساجد و معابد ، همه اعتکاف جستن
ز ملاهی و مناهی ، همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن
«بخدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد
که به روی نا امیدی ، در بسته باز کردن»
        

51

          خیلی دوست دارم میتونستم یک روزی حضرت عالیجناب تالستوی عزیز رو ببینم
ببینم چطور آدمیه با چه اخلاق و رفتار و سکناتی
چه مقدار سکوت میکنه و چه مقدار صحبت میکنه
چه مقدار غذا میخوره و چه چیزی میخوره
چه مقدار کار و کشاورزی میکنه
و چه مقدار مینویسه و کی مینویسه و وقتی مینویسه فقط نگاهش کنم...
اما حیف که فقط شاید اون دنیا شاید توفیق دیدار این مرد بزرگ رو داشته باشم...
واقعا شما با قلب و روح ما چه میکنی با داستان ها و شخصیت ها و دیالوگ ها و فضاهایی که میسازی حضرت تالستوی؟؟؟
چطور میتونی بدون ذره ای شعاری بودن این همه حرف حکمت آمیز و اخلاقی و دینی بزنی و درس زندگی بدی و روح ما رو دگرگون کنی؟...
با این حجم کم داستان و با این تعداد شخصیت بسیار کم و با فقط تقریبا سه اتفاق مهم در طول داستان...
پدر سرگی، مثال بارز تحول و زیر و رو شدن و فرزانگی یک انسان ساده که مثل بقیه مردم جامعه‌ست و ویژگی عجیبی نداره و نماد روشن این جمله مهم که تا به شک نیفتی به یقین نمیتوانی برسی...
واقعا چه میتوان نوشت و گفت و شنفت راجب این انسان بزرگ و آثار عجیبش؟...
        

21