امیررضا سعیدی‌نجات

امیررضا سعیدی‌نجات

@ar_saeidi

35 دنبال شده

79 دنبال کننده

            
          
ar_saeidi
ar_saeidi
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بسم الله 

همین‌قدر با عجله آغاز می‌کنم.
بعید است کسی این کتاب خوانده باشد و حاج آخوند در مرکزی‌ترین نقطه ذهنش جای نگرفته باشد. حاج آخوند گرمای خورشید در میانه زمستان است؛ از طرفی هوا سرد و برفی است از طرف دیگر آفتاب ذره ذره بر دانه‌های برف می‌تابد. حاج آخوند همان آفتاب است که در آن دوره و زمانه زمستانی، ذره ذره یخ وجود را آب می‌کند ذره ذره گرما می‌بخشد تا وجودمان را مهیای بهار کند. جایی که دیگر نه یخی است و نه برفی و نه سرمایی...

نسخه حاج آخوند درمانی، زمان و زمانه نمی‌شناسد. تاریخ و جغرافیا ندارد. باید چشید و شنید و گرم شد، گرم از گرمای محبتی که در این عالم است. و صد البته زمستان ظلم و خشونت بیکار نمی‌نشیند تا ما احساس گرما کنیم.

حاج آخوند معیار و میزان یک آخوند همه چیز تمام است و الگوی کم نقص برای همه ما...

کلام نویسنده خودمانی است. او با حاج آخوند زیسته است و جزئیات زندگی او را دیده و چه خوب از او تعریف می‌کند. اما صد حیف که قلم توانایی ندارد.

این کتاب را بنوشید و گرماگرم زندگی حاج آخوند را مزمزه کنید.
      

0

        بسم الله 

جلد دوم را در مسیر برگشت از پیاده‌روی اربعین شنیدم. با تجربه جلد یک می‌دانستم که نسخه عالیِ نخوابیدن پشت فرمان همین کتاب است و به همه رانندگان عزیز نیز پیشنهاد می‌کنم.
درباره جلد یک گفته بودم: کتاب آن‌قدر جذاب بود که نه تنها پشت فرمان خوابم نبرد بلکه ترغیب شدم جلد دومش را هم که صوتی شده است در راه برگشت بشنوم. و حالا شنیدم و می‌گویم: حقیقتاً به اندازه جلد یک جذاب بود. امیدوارم جلدهای بعدی هم صوتی شود و در سفرهای بعد مورد استفاده‌ام قرار بگیرد.

شوخی‌ها جذاب است و لحن نویسنده رسمی، همین قضیه سبب شده است که کتاب جذابیت مضاعفی پیدا کند. نکته مهم دیگر این است که حد و مرز طنز رعایت شده و همین عاملی برای امتیاز بیشتر دادن به کتاب است.

حجم کتاب چه به صورت چاپی و چه صوتی کم است و جذابیت بالایش سبب می‌شود طی شدن زمان را حس نکنید. نمی‌دانم چرا اما نسبت به این کتاب واکنش منفی داشتم، شاید به دلیل منفی نگری بی‌دلیلم نسبت به نویسنده‌اش بوده است. اما مهم این است که الآن کتاب را به شدت پیشنهاد می‌کنم.

والسلام
      

5

3

        بسم الله

داستان، اتصالی با روایت دفاع مقدس دارد اما هیچ کجای کتاب روایت جنگ نیست ولی روایت جنگیدن تا دلت بخواهد در کتاب وجود دارد...

چقدر نوع نگاه شخصیت زن داستان شبیه به کتاب دخیل عشق است. در این دو کتاب، دو بانویی را شاهدیم که شرط ازدواج‌شان مجروحیت و جانباز بودن همسرشان است. از همین نقطه، روایت جنگیدن آغاز می‌شود. 

نویسنده سعی کرده مصاحبه خود با شهید سید جواد کمال را به صورت داستانی بیان کند و از پس کار برآمده است. فلش‌بک‌های (برگشت به عقب) خوب و نوع روایتی که ابتدا جذاب نیست اما به مرور جذاب‌تر می‌شود. همه در کنار هم، کتاب خوبی را رقم زده است. شهید کمال شخصیتی اجتماعی دارد و تا انتها علیرغم تمامی مشکلات جسمی مانند نابینایی و ضعف جسمی و... به همین شکل می‌ماند. این یک نوع جنگیدن در دل جریان کتاب است. اما مهم‌ترین روایت جنگ در دل زندگی این زوج، مربوط به تمامی سختی‌هایی است که همسر شهید از زندگی و استقامت خود بیان می‌کند. شریف بودن کتاب در جایی است که بانویی داستان ما در عین حفظ کرامت همسر به روایت زندگی او می‌پردازد.

در مجموع کتابی خوش خوان است که به یک وعده جمع و جور می‌شود.
      

2

        بسم الله

برجسته‌ترین بخش از تاریخ برای من آنجایی است که زمان می‌گذرد و بعضی انسان‌ها زندگی‌شان به پایان می‌رسد و در آخرین ثانیه زندگی، به این نتیجه می‌رسند که اشتباه کرده و راهی که باید می‌رفتند را نرفته‌اند. تمام داستان کتاب پس از بیست سال برای من خلاصه در همین است.
چقدر این لحظه و این اتفاق سخت است و سهمگین...

داستان زندگی سلیم و زید نه در روز عاشورا و نه از روز عاشورا، که از سال‌ها و بلکه قرن‌ها قبل آغاز شده است. داستان سلیم و زید، داستان هابیل و قابیل است. یکی از این دو قربانی‌اش به پیشگاه خدا قبول افتاده و دیگری در حسرت توجهی، به جای آنکه به خود بپردازد، صورت مسئله را پاک کرده است.
داستانی پر کشش، جذاب و پر از چالش ذهنی، برای مخاطبی که دغدغه رفوزه نشدن دارد.

از نویسنده کتاب، چند داستان کوتاه خوانده بودم که بعد از این کتاب منتشر شده بود. اما قلمش آنقدر قوی بود که امروز پس از چند سال هنوز هم زنده بودن کلماتش، ذهنم را به خود مشغول کرده است. دغدغه نویسنده در آثارش، عدالت و عدالت خواهی است. درون مایه و بن‌مایه اصلی این کتاب نیز همین است. یکی از شخصیت‌های اصلی و موثر بر کتاب و شخصیت‌های آن، ابوذر غفاری است. سلیم مرید ابوذر است و شاگرد او. اما زید شخصیتی که استقلال فکری و عملی ندارد، تابع آن چیزی است که پدرش می‌گوید و مطابق خواست معاویه عمل می‌کند.

توصیفات کتاب و شخصیت پردازی ویژه آن را، شاید کمتر کتابی در سال‌های اخیر داشته باشد. پس از بیست سال، یکی از ویژه‌ترین کتاب‌های منتشر شده سال‌های اخیر کشور است.

تکه تکه و گنگ می‌نویسم. نمی‌توانم ذهنم را برای یک متن منسجم، جمع و جور کنم. آنقدر کتاب درگیر کننده و پر از نکات و لحظات حساس و دقیق توصیف شده است و آنقدر در دل هر حادثه، نکات ویژه و دقیقی در قالب داستان بیان شده، که دوست دارم به لحظه لحظه و بخش بخش آن اشاره کنم و همین باعث درگیری بیش از حد ذهن و عدم انسجام متن است.

داستان طولانیست و کتاب حجیم، اما به هیچ وجه به حجم بالای کتاب توجه نکنید. خود را در اقیانوس این کتاب رها کنید و از لحظه لحظه آن لذت ببرید...
      

12

        بسم الله 

چه کسی می‌داند؟ شاید پیش از ما انسان‌هایی زندگی می‌کرده‌اند، که تکنولوژی و علم ما، ذره‌ای در مقابل تمدن و علم و تکنولوژی ساخته شده توسط آن‌ها بوده است...

داستان کتاب درباره پدربزرگی است که از بیماری وحشتناک و  همه گیری به نام طاعون سرخ جان به در برده است. او حالا برای نوه‌های خود از سال‌های بسیار قدیم سخن می‌گوید. آنچه رخ داده مربوط به سال ۲۰۱۳ بوده است و او اکنون در سال ۲۰۷۳ تمام آنچه بر بشریت گذشته را تعریف می‌کند. او درباره چیزهایی صحبت می‌کند که آنها هیچ درکی از آن ندارند. از تکنولوژی و علم می‌گوید که توسط طاعون زده‌ها و سیاه مست‌ها تمام مظاهرش به آتش کشیده شد. گویی در روزگار نوه‌ها، هیچ علمی وجود ندارد و انسان‌ها به زندگی بدوی روی آورده‌اند.

داستان جک لندن آن چیزی را روایت می‌کند که، بعدها در کتاب کوری خوانده‌ایم. یا مشابه آن چیزی است که سال‌های اخیر در سریال see دیده‌ایم. و بلکه بالاتر آن، چیزی است که در دوران کرونا با آن زندگی کرده‌ایم.

ایده کتاب در زمان خود به شدت بکر و جذاب بوده است. البته امروز هم داستان آن برایمان جذابیت دارد. تنها نکته‌ای که درباره کتاب وجود دارد این است که، نوع پرداخت کتاب بسیار ساده و پیش پا افتاده است. کاش جک لندن گره‌های بیشتری در داستان خود ایجاد می‌کرد، تا مخاطب به شکل ویژه تری با این داستان ارتباط برقرار کند.

به کتاب ۴ ستاره و نیم می‌دهم، بیشتر به خاطر نوع نگاه و جنس داستانی که تعریف می‌کند. خلاقیت کتاب برای آن روزها که جک لندن آن را نوشته است حقیقتاً خارق‌العاده است.
      

1

        بسم الله 

گرگور روزی، مثل هر روز، از خواب بیدار می‌شود اما به ناگاه، خود را در قامت یک سوسک می‌بیند. این تنها روزی است که، او از سر کار جا می‌ماند و نگران است. بلافاصله معاون محل کارش به خانه او آمده و حکم اخراجش را صادر می‌کند!! گرگور که از همین طریق، تمام زندگی مادر، پدر و خواهر کوچکش را تأمین می‌کند به شدت دچار چالش می‌شود. اما چالش اصلی، اخراج او نیست بلکه گسستی است که میان او و خانواده‌اش ایجاد می‌شود.

انسان مدرن، همان انسان مسخ شده داستان کافکا است. کلا و جزئا انسان مدرن جز کارکردهایی مشخص چیزی ندارد. خلاقیت و برون داد خلاقانه در انسان مدرن وجود ندارد. او از خود، خود حقیقی، تهی شده است.
داستان مسخ، داستان درماندگی است میان سنت و مدرنیته...
مدرنیته، انسان را به تنهایی و انزوا می‌راند، اما سنت برای او تعاریف متعدد (عضوی از خانواده بودن، عضو فعال اجتماع بودن و...) دارد.
این سرگشتگی را در انسان‌های پیرامون شخصیت اصلی نیز می‌توانید ببینید. با این تفاوت که گرگور تمام سعی خود را در حفظ سنت کرده است اما خانواده‌اش به سادگی تن به خواسته‌های مدرنیته می‌دهند.

نوع داستان و خلاقیتِ در بیانش، جذاب است. کتاب را دوست داشتم و پیشنهادش می‌کنم. به نظر‌ بسط داستان هم، به اندازه کافی اتفاق افتاده و در نقطه مطلوبی داستان به پایان رسیده است.
      

5

        بسم الله 

نویسنده در این داستان، یک بیمارستان روانی را به تصویر می‌کشد که در اتاق شماره‌ی شش آن، پنج بیمار بستری‌ است و آندری یفیمیچ پزشک و مسئول بررسی سلامت آن‌ها به شمار می‌آید. ایوان دمیتریچ گروموف مهم‌ترین بیمار داستان محسوب می‌شود و توجه پزشک را هم به خود جلب می‌کند. داستان از همین‌جا آغاز می‌شود.

داستان سراسر نقد اجتماعی است. نویسنده در جای جای کتاب، انسان‌هایی را نشان می‌دهد که اهل تأمل و فکرند، اما چون تاب افکارشان توسط دیگران وجود ندارد، آن‌ها را دیوانه می‌خوانند.
روایت کتاب درباره عاقلانی است که آنقدر اسیر فضای پر هرج و مرج و بی قانون کشور هستند، دائماً توهم می‌کنند که خودشان هم حتماً خلافکارند!!! و باید تحت تعقیب قرار گیرند.
به علاوه افرادی وارد سطوح عالی کشورش شده‌اند که درد را از دل کتاب‌ها خوانده‌اند و آن را عضو لاینفک زندگی می‌دانند، اما برای دیگران. دیگران را قانع می‌کنند که درد را باید چشید و کشید اما وقتی خود، با درد روبرو می‌شوند، فریاد سر می‌دهند و از بی‌قانونی دنیا شکوه می‌کنند.

در یکی از یادداشت‌ها خواندم، چه زیبا نوشته بود:
همیشه کابوسم این بود که دیوانه‌ها، عاقلی را به جرم دیوانه نبودن در تیمارستان حبس کنند...

این کتاب اولین کتابی بود که از چخوف خواندم. لذت‌بخش بود و فکر راه انداز... به نظر باید با خواندن نوشته‌های چخوف فسفر سوزاند. اگر اهلش نیستید به سراغش نیایید...
      

5

        بسم الله 

موضوع کتاب "سگ" درباره پزشک هشتاد ساله ای به نام ساموئل است که بعد از فوت همسرش با سگی از نژاد "بوسرون" زندگی می‌کند. بعد از مدتی سگش هم می‌میرد و او از همان نژاد، سگی دیگر جایگزین می‌کند. او به شدت به دنیای سگ‌ها وابسته است و بریدگی از آدم ها را با سگ‌ها می‌گذراند.

سیر کتاب به صورت معماگونه‌ای پیش می‌رود. پس از مرگ ساموئل، دوست او و دخترش، به دنبال کشف معمای علاقه بیش از حد او به سگ‌ها می‌گردند و داستان به همین شیوه رمزگشایی می‌شود.

داستان "سگ" پیرامون تنهایی و غربت انسان است. جایی که انسان به عنوان عنصر درجه چندم حساب می‌شود و جز تنهایی نصیب او نیست، گاه یک موجود دیگر یا حتی شی دیگری او را از این تنهایی می‌رهاند و آنجا است که دیگر تعریف این رابطه عوض می‌شود.
در بخشی از کتاب، ساموئل می‌گوید، در دوران غربت و تنهایی و در جامعه‌ای که انسان درجه چندم بودم، ناگهان سگی پیدا شد و مرا به جایگاه انسانیت رساند و همچنین انسانیت را به من یادآور شد.

کتاب شگفت‌انگیز نیست اما داستان هیجان‌انگیز و قابل قبولی دارد.
اشمیت خلاقیت خوبی در نوشتن کتاب‌های بکر دارد و جذابیت کتاب‌هایش به واسطه همین بکر بودن است.
      

1

        بسم الله 

"تاد اندرسون" و دوستانش پسرانی هستند که به دبیرستان ولتون می روند تا خانواده هایشان از قبولی آن ها در کالج اطمینان داشته باشند. این دبیرستان قوانین سختی دارد و بسیار منظم است. پسرها در چنین شرایطی به سختی می توانند باور کنند که زندگی می تواند چیز متفاوتی نیز داشته باشد. اما استاد جدید انگلیسی آن ها، "جان کیتینگ" آن ها را به چالش می کشد تا زندگی را دریابند...

پیش از هر چیز خوشحالم که این کتاب را قبل از دیدن فیلم اقتباس شده از آن خوانده‌ام. به طور کل اعتقاد دارم که خواندن کتاب‌ها از دیدن فیلم‌شان هیجان انگیزتر است. شما به عنوان خواننده، کتاب را مقابل چشمان‌تان می‌گیرید، سکانس به سکانس و پلان به پلان فیلمی را می‌سازید که خودتان کارگردانش هستید. اما دیدن فیلم، آن هم فیلم اقتباسی از یک کتاب، لقمه‌ای حاضر و آماده است. شاید یک یا دو ساعت از دیدن فیلم لذت ببرید و بعدش هم از آن به خوبی یاد کنید، اما مهم آن است که با این داستان، زندگی کنید. و به عقیده من زندگی با یک داستان جز با خواندن کتاب محقق نمی‌شود. 

از دو زاویه می‌توان به داستان کتاب نگاه کرد، بعضی آن را نوعی از آنارشیسم می‌دانند و بعضی آن را حرکتی آوانگارد.
به شخصه داستان کتاب را دوست داشتم. اینکه حواس‌مان باشد ما لزوماً نباید جریان تکرار شونده زندگی را،  که دیگران آزموده‌اند ادامه دهیم، اتفاق خوبی است. اینکه در دور باطلی گیر نکنیم ارزشمند است. البته باید توجه داشته باشیم که متفاوت بودن همیشه دلیل بر درست بودن نیست. گاهی انتخاب یک راه تکرار شونده، انتخاب درست ماست.
معلم داستان و جریان فکری که برای بچه‌ها ایجاد کرد، عالی بود. او جریان‌ساز نبود، بلکه آنچه خواسته حقیقی دانش آموزان بود را به یادشان آورد.

تنها نکته در داستان دعوت به ارتباط‌های جنسی متعدد از زبان معلم بود، و آن را مهم می‌دانست. چیزی که در عرفان‌های باب شده امروز بسیار به چشم می‌خورد و طبیعتاً با سرشت بشر ستیزه دارد.
      

3

        بسم الله 

داستان درباره‌ی کارمند فقیر و نگون‌بختی است که پس از صرفه‌جویی فراوان، برای در امان ماندن از زمستان سخت شهر خود، شنلی تهیه می‌کند، غافل از آنکه همین شنل قرار است بلای جان او شود.

درباره این داستان کوتاه مطالب بسیاری گفته شده است. که بعضی از آن‌ها حقیقتاً حیرت‌آور است. فیودور داستایفسکی درباره این داستان می‌گوید: «ما همه از شنل گوگول درآمده‌ایم.»
داستایفسکی این داستان را منشأ کل ادبیات جدید روسی می‌دانست.

بن‌مایه داستان درباره بروکراسی، انحصارطلبی و قدرت طلبی، اختلاف طبقاتی و آسیب‌های این چنین در جامعه روسیه است.
جامعه‌ای که فرد برای به دست آوردن کوچک‌ترین نیازهای خود، کابوس‌های فراوان داشته، و نداشتن یا از دست دادن آن‌ نیازها برایش مساوی با مرگ است.
این‌ها لزوماً به معنای وابستگی این فرد به این چیزها نیست، بلکه به این معنا است که او باید برای بقا بجنگد. در نتیجه اگر زمانی فرا برسد و او دچار فقدان نیازهایش شود مرگ و زندگی در نظرش یکسان می‌شود.

داستان فوق‌العاده جذاب، روان و خواندنی نگارش شده است. به علاوه کوتاهی آن، سبب می‌شود که مخاطب آن را در یک نشست تمام نماید‌. این داستان پر از بحث و مشهور را از خود دریغ نکنید.
      

6

باشگاه‌ها

نمایش همه

کتاب‌خوانی خلاق

37 عضو

آوازهای روسی

دورۀ فعال

قند پارسی

177 عضو

لیلی و مجنون حکیم نظامی گنجه ای

دورۀ فعال

این روزهااا

228 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

چالش‌ها

لیست‌های کتاب

هری پاتر و سنگ جادو هری پاتر و حفره اسرار آمیز هری پاتر و زندانی آزکابان

فٰانتِْزِیْ بِخوٰانِیْم...

12 کتاب

بسم الله یک بار برای همیشه باید تکلیف خودمان را با بعضی کتاب‌ها روشن کنیم. اینکه عده‌ای، بعضی کتاب‌ها را می‌خوانند و عده دیگر آن کتاب‌ها را در شأن خودشان نمی‌دانند یا اینکه بعضی از کتاب‌ها را، فاقد ارزش تصور می‌کنند همگی برخاسته از تصور اشتباهی است که خواه ناخواه اسیرش شده‌ایم. یک بار برای همیشه باید این تابوی به وجود آمده را بشکنیم و با خودمان بگوییم: سراغ بعضی کتاب‌ها هم باید رفت. به نظر کتاب نخواندنی وجود ندارد و ما در حقیقت با روشنفکر نشان دادن یا متفاوت نشان دادن خودمان در اینکه بگوییم: فلان کتاب خوب نیست، تنها و تنها خودمان را از آن محروم کرده‌ایم. شاید بتوان گفت: هر کتابی به یک بار خواندنش می‌ارزد. اما این خودمان هستیم که مشخص می‌کنیم چه کتابی در برنامه زندگی مان موثر است و چه کتابی نه. پس عبارت درست این است که بگوییم: همه کتاب‌ها خواندنی است اما بعضی کتاب‌ها در برنامه زندگی من نیست. به نظرم جریان فانتزی خوانی و به شکل کلی‌تر، رمان خواندن هم دقیقاً همین است. پس در این دوران دوری از کتاب و انس نداشتن با آن، بهتر است که مطابق علایق مان بخوانیم و به سخن دیگران نیز توجه نکنیم. نظراتم درباره هر جلد از کتاب‌های این لیست در صفحه همان کتاب نوشته شده است. اگر دوست داشتید مطالعه بفرمایید. 🌹

9

من عباس کیارستمی هستم: گندم زارهای منمن پروین اعتصامی هستم: بانوی شعر فارسیمن مصطفی چمران هستم؛ مرد روزهای سخت

کُوْدَکِیِ نٰامْدٰارٰانْ

9 کتاب

بسم الله در زندگی‌نامه نویسی به نظرم یکی از شروط مهم این است که در انتهای روایت، تو دوست داشته باشی تا او شوی... مجموعه ده جلدی کودکی نامداران که توانستم نه جلد آن (جلد مربوط به بانو طاهره صفارزاده را نداشتم) را بخوانم، اتفاق ویژه و خوبی بود. ابتدا با خواندن جلدهای مربوط به آیت الله بهجت، سهراب سپهری و عباس کیارستمی دلزده از مجموعه شدم اما خوشبختانه به خواندن ادامه دادم و نتیجه مورد علاقه ام را گرفتم. شش جلد بعدی زیباتر بود و اوج این کتاب‌ها را در نوشتار پیرامون زنده‌یاد علی حاتمی دیدم، جایی که حقیقتا متحیر ماندم که مگر می‌شود به این خوبی و اینقدر خلاصه یک انسان را تصویر و بیان کرد؟؟؟ بقیه مجموعه را در یک ردیف می‌بینم اما بی‌شک هرکدام از شخصیت‌ها کشش هایی دارند که نوع روایت شان را متمایز از دیگری می‌کند، نکته مهم این است که در این شش جلد زیبا، شما قطعه‌ای از زندگی هرکدام را می‌خوانید که همان قطعه نقطه عطف آن شخصیت است. خلاصه یادداشتی برای هرکدام در صفحه مربوط به آن کتاب نوشته‌ام، اگر دوست داشتید ملاحظه بفرمایید. 🌹

9

بریده‌های کتاب

نمایش همه
حماسه‌ی سجادیه؛ تویی به جای همه

3

فعالیت‌ها

حاج آخوند
          بسم الله 

همین‌قدر با عجله آغاز می‌کنم.
بعید است کسی این کتاب خوانده باشد و حاج آخوند در مرکزی‌ترین نقطه ذهنش جای نگرفته باشد. حاج آخوند گرمای خورشید در میانه زمستان است؛ از طرفی هوا سرد و برفی است از طرف دیگر آفتاب ذره ذره بر دانه‌های برف می‌تابد. حاج آخوند همان آفتاب است که در آن دوره و زمانه زمستانی، ذره ذره یخ وجود را آب می‌کند ذره ذره گرما می‌بخشد تا وجودمان را مهیای بهار کند. جایی که دیگر نه یخی است و نه برفی و نه سرمایی...

نسخه حاج آخوند درمانی، زمان و زمانه نمی‌شناسد. تاریخ و جغرافیا ندارد. باید چشید و شنید و گرم شد، گرم از گرمای محبتی که در این عالم است. و صد البته زمستان ظلم و خشونت بیکار نمی‌نشیند تا ما احساس گرما کنیم.

حاج آخوند معیار و میزان یک آخوند همه چیز تمام است و الگوی کم نقص برای همه ما...

کلام نویسنده خودمانی است. او با حاج آخوند زیسته است و جزئیات زندگی او را دیده و چه خوب از او تعریف می‌کند. اما صد حیف که قلم توانایی ندارد.

این کتاب را بنوشید و گرماگرم زندگی حاج آخوند را مزمزه کنید.
        

0

قصه های امیرعلی
          بسم الله 

جلد دوم را در مسیر برگشت از پیاده‌روی اربعین شنیدم. با تجربه جلد یک می‌دانستم که نسخه عالیِ نخوابیدن پشت فرمان همین کتاب است و به همه رانندگان عزیز نیز پیشنهاد می‌کنم.
درباره جلد یک گفته بودم: کتاب آن‌قدر جذاب بود که نه تنها پشت فرمان خوابم نبرد بلکه ترغیب شدم جلد دومش را هم که صوتی شده است در راه برگشت بشنوم. و حالا شنیدم و می‌گویم: حقیقتاً به اندازه جلد یک جذاب بود. امیدوارم جلدهای بعدی هم صوتی شود و در سفرهای بعد مورد استفاده‌ام قرار بگیرد.

شوخی‌ها جذاب است و لحن نویسنده رسمی، همین قضیه سبب شده است که کتاب جذابیت مضاعفی پیدا کند. نکته مهم دیگر این است که حد و مرز طنز رعایت شده و همین عاملی برای امتیاز بیشتر دادن به کتاب است.

حجم کتاب چه به صورت چاپی و چه صوتی کم است و جذابیت بالایش سبب می‌شود طی شدن زمان را حس نکنید. نمی‌دانم چرا اما نسبت به این کتاب واکنش منفی داشتم، شاید به دلیل منفی نگری بی‌دلیلم نسبت به نویسنده‌اش بوده است. اما مهم این است که الآن کتاب را به شدت پیشنهاد می‌کنم.

والسلام
        

5

رویای نیمه شب

3

قصه های امیرعلی ۱

3

چشم روشنی: روایت فاطمه (شهناز) طالبی از زندگی جانباز شهید سیدجواد کمال
          بسم الله

داستان، اتصالی با روایت دفاع مقدس دارد اما هیچ کجای کتاب روایت جنگ نیست ولی روایت جنگیدن تا دلت بخواهد در کتاب وجود دارد...

چقدر نوع نگاه شخصیت زن داستان شبیه به کتاب دخیل عشق است. در این دو کتاب، دو بانویی را شاهدیم که شرط ازدواج‌شان مجروحیت و جانباز بودن همسرشان است. از همین نقطه، روایت جنگیدن آغاز می‌شود. 

نویسنده سعی کرده مصاحبه خود با شهید سید جواد کمال را به صورت داستانی بیان کند و از پس کار برآمده است. فلش‌بک‌های (برگشت به عقب) خوب و نوع روایتی که ابتدا جذاب نیست اما به مرور جذاب‌تر می‌شود. همه در کنار هم، کتاب خوبی را رقم زده است. شهید کمال شخصیتی اجتماعی دارد و تا انتها علیرغم تمامی مشکلات جسمی مانند نابینایی و ضعف جسمی و... به همین شکل می‌ماند. این یک نوع جنگیدن در دل جریان کتاب است. اما مهم‌ترین روایت جنگ در دل زندگی این زوج، مربوط به تمامی سختی‌هایی است که همسر شهید از زندگی و استقامت خود بیان می‌کند. شریف بودن کتاب در جایی است که بانویی داستان ما در عین حفظ کرامت همسر به روایت زندگی او می‌پردازد.

در مجموع کتابی خوش خوان است که به یک وعده جمع و جور می‌شود.
        

2

حماسه‌ی سجادیه؛ تویی به جای همه

10

          از شهید صدر اول و دوم می‌گوید و از مسجد کوفه...
خیلی چیزها را تا تمام و کمال تعریف نکند راضی نمی‌شود...
چقدر خوب...
در بخش مربوط به شهیدان صدر، اطلاعات جامع و کاملی در اختیار مخاطب می‌گذراند و البته در قسمت مربوط به مسجد کوفه هم اطلاعات تاریخی خوبی به مخاطب می‌دهد.

📚📚📚📚📚📚📚📚

این برش از زندگی سیدمحمدباقر صدر اما، هم جالب است و هم دردناک 👇🏻

می‌گویند از صدام پرسیدند آیت‌الله صدر (شهید صدر) را کُشتی اما بنت‌الهدی (خواهر ایشان) را برای چه کُشتی؟ جواب داد نمی‌خواهم قصه کربلا تکرار شود.

« روز شهادت محمدباقر صدر روزی مانند روزهای دیگر بود. در عراق، نه مردم راهپیمایی کردند، نه مجلس فاتحه‌ای گرفتند، نه هیچ عالمی درسش را تعطیل کرد. تا سال‌ها اگر کسی نام او یا خواهرش را می‌برد، دیگران به سکوت دعوتش می‌کردند. کتاب‌هایش ممنوع شد و محل دفنش چهارده سال پنهان ماند. از قبر بنت‌الهدی هم هنوز کسی خبر ندارد. » 
...
خودش (شهید صدر) می‌گوید: مزد من از مردم عراق مانند مزد مسلم بن عقیل از مردم کوفه است. اگر داستان‌های پلیسی یا چیزهای احمقانه می‌نوشتم به من بیشتر احترام می‌گذاشتند و تقدیسم می‌کردند.
        
بدو دجله بدو: روایت سفر به عراق

5