معرفی کتاب آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم) اثر نادر ابراهیمی

آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)

آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)

4.7
91 نفر |
31 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

44

خوانده‌ام

214

خواهم خواند

101

شابک
9786001740572
تعداد صفحات
720
تاریخ انتشار
1399/11/12

توضیحات

کتاب آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)، نویسنده نادر ابراهیمی.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)

نمایش همه

پست‌های مرتبط به آتش، بدون دود: گالان و سولماز، درخت مقدس، اتحاد بزرگ (کتابهای اول، دوم و سوم)

یادداشت‌ها

          #آتش_بدون_دود رو در یکی از طرح‌های تخفیفی #انتشارات_روزبهان خریدیم. من و دوستم الهام و خیلی‌های دیگه. 
بعد از هر تجدید چاپ‌ و هرتخفیفِ دیگه به هم می‌گفتیم چقدر خوب خریدیم. و واقعا چقدر خوب خریدیم. و چه خوب که خریدیم. 
با هم شروع کردیم به خوندن. و مدام غرق در شگفتی می‌شدیم؟ قصه جذاب، تصویرسازی‌های ناب. زبان خوب، نثر خوش‌خوان.
دا‌ستان، داستان مردم ترکمنه. عاشق شدنهاشون. دشمنی‌هاشون. جنگ‌ و صلح‌هاشون و دیوانه‌بازی‌هاشون. 
داستان از افسانه شروع میشه و با تاریخ پهلوی گره می‌خوره. 
کتاب قصه چند نسله. قصه آدمهایی که برای شرافت ترکمن و برای شرافت ایران مبارزه می‌کنن. و قصه وطن‌فروشان. 
پ.ن۱ بیش از یک ماهه که قصد دارم برای این کتاب پست بذارم اما نمی‌شه.
پ.ن۲ انقدر قصه‌ی کتاب مفصله که نمی‌تونم خلاصه‌ای از داستان رو بگم.
پ.ن۳ کتاب‌های #نادر_ابراهیمی رو که می‌خونم با خودم میگم شمالی بوده آیا، جنوبی بوده؟ ترکمن بوده؟ انقدر که تصویرها و آدم‌ها و سنت‌ها زنده هستن.
پ.ن ۴ پایان کتاب رو دوست نداشتم. به گمانم نویسنده انقدر با شخصیت‌هاش زندگی کرده که دلش نمیومده ازشون دل بکنه. کتاب اگر در اوج تموم می‌شد ماندگارتر می‌شد.
        

15

          روزی که اینجا نوشتم آتش بدون دودِ عزیزم تمام شد، یکی از دوستان در تکمیل این جمله نوشته بودن که: عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد💘؛ مجموعه‌ای که پنج ماه برای من زمان برد (از ۰۳/۰۵ تا ۰۸/۰۵) و در این بازه حدود ۱۱ کتاب کم حجم دیگر در کنار این کتاب تمام شد چون کتاب سنگین بود و نمی‌شد یک‌ نفس جلو رفت (البته مایل به انجامش هم نبودم چون نمی‌خواستم زود از فضای داستان جدا شوم و همچنین موازی خوانی را بیشتر می‌پسندم). از کل مجموعه ۱۹ بریده این‌جا منتشر کردم که جا داشت ۱۹۰ تا بریده هم از آن با دیگران به اشتراک گذاشت چرا که تکه‌های آموزنده و درخشان که جدا از باقیِ متن، دِینِ کلام را ادا کرده باشند کم نداشت؛ داستان آنقدر گیرا بود که فقط به دلیل ضیق وقت مجبور می‌شدم زمین بگذارمش.
در ابتدا کتابِ مرد محوری بود و حضور و نقش بانوان خیلی کمرنگ. اما جاهایی که ردی از زنان ترکمن به چشم می‌خورد، به قدری قدرتمند بود که مخاطب را از شجاعت و ایستادگی این زنان متحیر می‌کرد؛ از عشق، حیا و وفایشان. از توانایی غلبه بر احساسات برای نیل به آمال بلندمدت و دور.
در دو کتاب آخرِ مجموعه، نقش زنان پررنگ‌تر شد و حضورشان حماسی‌تر و معنادارتر..
احساسات پدر و پسری بین شخصیت‌ها خیلی شفاف به تحریر کشیده شده بود؛ آمیخته‌ای از عقل، منطق، احساس، غرور، خواستن و پس زدن؛ چشم‌انتظاری و دلتنگی..
کتاب از نظر ادبی غنی بود، چه غنایی. که فکر میکنم زین پس نتوانم هر کتابی را به راحتی به دست بگیرم و بخوانم. 
تا پیش از این هیچ تصور و شناختی از مردم ترکمن نداشتم؛ نقطه‌نظری که این کتاب از ترکمن‌ها به دستم داد به این صورت بود: مردمی به معنای واقعیِ کلمه شریف که با جانشان پای اهداف و آرمان‌هایشان ایستادگی می‌کنند، صادق، بی‌باک، صبور، صبور...
در عین حال این حجم از تعصبی که در جای‌جایِ داستان به چشم می‌خورد، من رو بُهت‌زده می‌کرد (بطور مثال سرانجام غم‌انگیز تاری‌ساخلا و پسرش آرپاچی)
من از این کتاب بسیار آموختم؛ از آلنی اوجای یموتی بسیار آموختم، از آقشام گَلَن، آق‌اویلر، مَلّان بانو، مارال، علی محمدی، کعبه، مُلّا قلیچ بُلغای..
نکته‌ی جالب دیگر اینکه من فکر می‌کردم فقط ادبیات روس پر از اسامی و اشخاص متعدد هست تا اینکه با این کتاب آشنا شدم😅 و جالب‌تر اینکه همه یک نسبت فامیلی با هم دارند و اگر این نسبت ها فراموش شود، رشته‌ی داستان از دست خواننده‌ی کتاب خارج می‌شود.
دلم برای :
گالان 
سولماز
آق اویلر
آقشام گلن
مَلّان بانو
تاری ساخلا
آچیق تار زن
یت میش
ساچلی
پالاز
یاماق
آلنی 
مارال
علی محمدی
آلّا
کِبتِر
ملا قِلیچ بُلغای
تنگ خواهد شد.. 
در پایان این رو اضافه کنم که من هیچ آشنایی قبلی از نویسنده‌ی کتاب -جناب ابراهیمی- ندارم و این کتاب هم اولین اثری بود که از ایشون مطالعه کردم، در نتیجه دلیلی که یک سری افراد با ایشون زاویه دارند را نیز نمی‌دانم، اما با هیچ باور منفی از ایشون درون این مجموعه روبرو نشدم و داستان و هدف نویسنده از نگارشش رو به غایت دوست دارم. 
        

45

          آتش بدون دود را نادر ابراهیمی نوشته در هفت جلد.

البته نشر روزبهان این روزها این ۷ جلد را در قالب کتاب سه جلدی عرضه می کند. تا امروز ۲۹۰ صفحه را از جلد اول خوانده ام. داستان، داستان ترکمن صحراست. مقارن با روزهایی که گل محمد در کلیدر دولت ابادی با خوانین جنگ می کرد. اولین برداشت من از خواندن این داستان بلند:

نادر ابراهیمی تلاش کرده کلیدر بنویسد.ولی زاغی ست که ادای طاووس درمی اورد. اتش بدون دود قابل قیاس با کلیدر نیست. ضرب اهنگ کلیدر را، توصیفات ناب کلیدر را، اتش بدون دود ندارد. حق داستان پردازی و قهرمان پروری را دولت ابادی خیلی بهتر از ابراهیمی به جا اورده است. برای کسانی که کلیدر را نخوانده اند، اتش بدون دود رمان خوبی ست. ولی برای کلیدر خوانده ها...

در قیاس مانند: تفاوت اواز محمدرضا شجریان است با شهرام ناظری.

با این همه کتابی ست خواندنی. مخاطب را کنجکاو می کند به ادامه مطالعه. دلزدگی ایجاد نمی کند و او را با روند داستان و شخصیت ها همراه می کند.

انتظار ما هم از یک رمان خوب همین است گرچه کلیدر یک رمان عالی است.
        

9

        حاوی اسپویلِ کتاب آتش بدون دود:

آن شب عروسیِ پالاز و کعبه که هیچ کدام از مردم اینچه برون به عروسی این دو نیامدند، من هم همراه کعبه به سوگ نشستم، شیون کردم و موهایم را کشیدم و با خود گفتم: آخر چرا من؟ چرا باید آن عروس نگون بخت، من باشم؟
آن روزی که آق اویلر، خودش را از مقام کدخدایی رسما عزل کرد و با دستان پیرو درمانده‌اش وسایلش را برداشت، صدای استخوان پیرش را شنیدم و شنیدم که زیر لب میگفت: (کارِ ما به اینجا ختم نمی‌شود)فهمیدم که در اعماق قلبش هنوز مردمش را دوست دارد.
من همراه با سولماز تفنگ برداشتم و برای اولین بار در زندگی ام مرتکب قتل شدم، من همراه با گالان سوار اسب شدم و از آن قهقهه های گالانی سر دادم، من مارال شدم و به فرانسه رفتم و دکتر شدم، آلنی شدم و حکم اعدام برایم ثبت شد، من یاشا شدم که به جرم عاشقی زنجیری دختری به نام کبتر شدم، من کبوتر ترکمن صحرا شدم که دید چگونه این مردم زیر دست ظلم کشته می‌شوند، من شاهِ ایران شدم و صحرا را غارت کردم، من دیگر بعد از خواندن این کتاب من نیستم! منِ دیگری در من، متولد شده است...


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2