محیصـــــا؛🇵🇸

تاریخ عضویت:

فروردین 1403

محیصـــــا؛🇵🇸

@naemeh313

21 دنبال شده

20 دنبال کننده

                «که آتشی که نمیرد همیشه در دلِ ماست❤️‍🔥»
              

یادداشت‌ها

        کتاب «سفر به انتهای شب» نشانگر خشم و انزجار سلین از حماقت و دورویی جامعه و پوچ‌گراییه. در تمام صفحات کتاب شیوه روایی رک و محاوره‌ای و ملموس استفاده شده و نویسنده خیلی رک و با زبانی محاوره‌ای نقد‌های خودش رو بیان کرده.
کتاب سفرهای باردامو رو از جنگ جهانی اول به جنگلی در آفریقا و بین مستعمرات فرانسه، نیویورک و دیترویت رو روایت می‌کنه. در تمام این روایت علاوه بر اینکه در صحنه های داستان، پوچ‌گرایی و روزمره‌شدن مردم به چشم می‌خوره، افکار افراد مستعمراتی در کشورهایی مثل آفریقا و یک سری از جنایات شون نسبت به مردم اونجا رو هم نشون میده...
سفر به انتهای شب، همونطور که از اسمش کمی پیداست، مخاطب رو وارد دنیایی شوکه کننده می‌کنه و پایانش تا مدت ها در ذهن مخاطب باقی می‌مونه.
نباید از این کتاب انتظار دنیایی پر از آرمان ها و شادی رو داشته‌باشید، بلکه برعکس، روایت های کتاب ترسیم کننده ی دنیایی دقیقا خلاف اونه..
•نام این کتاب در لیست صدتایی رمان آقای امیرخانی هست•
      

2

        بچه‌تر که بودم همیشه دلم می‌خواست کتاب‌های قطور و کم تصویر بخوانم. برای همین هروقت که می‌رفتم کتابخانه، حوصله‌ام از ور رفتن با کتاب‌های بچه‌گانه قسمت مخصوص بچه ها سر می‌رفت، پس می‌رفتم قسمت کتاب‌های نوجوان و خودم را بین قفسه‌های بزرگ کتاب‌هایی که برای بچه ها نبودند گم می‌کردم. یکهو می‌دیدم که چند کتاب بزرگ برای خودم پیدا کردم-کتاب‌هایی که به نظرم ارزش خواندن داشتند- و با خوشحالی می‌رفتم و به مسئول کتابخانه پنج کتابی را که هر دفعه می‌شد قرض گرفت، تحویل می‌دادم و بار جدید کتاب‌هارا می‌گرفتم.با اینکه اسم اکثرشان را یادم رفته ولی این‌طور بود که هی می‌رفتم سراغ کتاب‌های بزرگ تر و بزرگ تر تا اینکه در نوجوانی تقریبا هیچ مشکلی با خواندن کتاب ۵۰۰ صفحه‌ای که از بالا تا پایین صفحه‌هایش چفت در چفت کلمات ریز چاپ شده بود، نداشتم.
اما الان که طاقچه بی‌نهایت را نگاه می‌کردم، کلی از این کتاب‌های نوجوان و... می‌دیدم که نخوانده‌بودم. کلی کتاب با جلدهای رنگارنگ و عناوین دوست داشتنی.
خلاصه تصمیم گرفتم در کنار خواندن کتاب‌هایی که حس «بزرگ بودن» بهم می‌دهند، کمی از این کتاب‌های بچه‌گانه‌تر را هم بخوانم.
کتاب خوبی بود. واقعی بود و اهمیت تلاش و اینکه همیشه این تلاش، کم کم و آهسته نتیجه می‌دهد را در زندگی شخصیت اصلی-اَلبی- نشان داده بود.
و مهم‌تر از همه اینکه سیر داستان، واقعی بود. داستان یک زندگی‌ که آدم باهاش حس نزدیکی می‌کند و شکست های پی دی پی‌ای که اَلبی در روند زندگی بهشان بر می‌خورد را می‌شد با تمام احساسات کودک درونم، درک کرد.
      

3

3

        «اولین کتاب زبان اصلی»
توی بهخوان، چندین بار پست ها و یادداشت های چند نفر را دیده بودم که از خواندن کتاب زبان اصلی حرف می‌زدند. من با اینکه چند کتاب گوشهٔ کتابخانه‌ام داشتم اما تابه الان جرئت یا شاید هم وقت نکرده بودم سراغشان بروم.
با دیدن این افراد و توصیه هایشان، تصمیم گرفتم بروم سراغ کتابخانه‌ام و آسان ترین کتاب، که همین پنجهٔ میمون بود را انتخاب کردم و شروعش کردم.
با اینکه می‌شد خیلی سریعتر تمامش کرد اما چون چند کتاب دیگر را هم، همزمان می‌خواندم تصمیم گرفتم روزی یک یا دو chapter را از آن بخوانم.
داستان، داستان ساده‌ای بود. خیلی ساده.
شاید توی کل داستان حدود چهار یا پنج کلمه بود که معنی‌شان را دقیق نمی‌دانستم.
سیر داستان، من را یاد کتاب‌داستان های بچگی‌ام می‌انداخت😅...
داستانی ساده، که با روایتی ساده می‌خواست همه آن را بفهمند.
اول کتاب نوشته شده بود چون داستان ترسناک است خواندنش به بچه ها و نوجوان‌ها توصیه نمیشه؛ اما برای من ترسناک نبود.
امیدوارم سال بعد همینطور که برنامهٔ بهخوان را باز می‌کنم، بیایم و برایتان از یک کتاب زبان اصلی سطح بالا بنویسم :)
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.