یادداشت نوید نظری

نوید نظری

نوید نظری

3 روز پیش

مردی به نا
        مردی به نام اوه داستان زندگی پیرمردی تنها،‌ قانون‌مدار، سخت، تغییر‌ناپذیر، منظم و درون‌گراست که در پی از دست روح زندگانی‌ش به کالبدی بی‌روح، منجمد و در آستانه شکستن بدل شده است. اوه قلبا انسان خوبی است؛ شهروند و همسایه خوبی است؛ او در پناه چهره اخم‌آلوده و سرد و سنگی خود از قدح ترک برداشته قلب و نازکی طبع‌ش نگاه‌بانی می‌کند. اوه از همان‌هایی است که دولت‌مردان آرزوی داشتن‌شان را دارند؛ همان‌ها که تکالیف شهروندی‌شان سر وقت انجام می‌دهند بدون آن‌که دنبال حقوق‌شان باشند. اوه بارها در شرایط استثنایی به قانون تمکین کرده و همواره طرفدار حاکمیت قانون‌های خشک و  بی‌روح در جامعه بوده است. پیرنگ این کتاب داستان تحول درونی او و زایش دوباره روحی انسانی در وجود او و دگرگونی‌ش به یک انسان در برابر یک ماشین یا ربات است. اوه بخاطر قانون‌مداری جریمه می‌شود و نه تشویق و در لحظه ایستادن در برابر دیوار قانون، زنده می‌شود. مردان قانون در این کتاب همه لباس سفید یک‌دست دارند که گویی کارگزاران مرگ‌اند و نیستی تا سفیران حیات و هستی. این نیستی سفید و بی‌روح نه تنها در لباس و منش کارگزاران دولت و شهرداری و بیمه که در محیط و زمین زندگی او نیز هست؛ همه‌جا برفی، بی‌صدا و بی‌روح تصویر شده. در مقابل عناصر حیات در زندگی اوه همه رنگی‌اند؛ از سونیا تا پروانه و دختران خون‌گرم و خندان و خواستنی او.
نکته مهم اینکه روح زندگی او یک زن بوده؛ کسی که پرهیب آن در همه جا همراه اوست  و اوه را دنبال خود می‌کشد. تنها اراده و هدف جدی و کشنده پیرمرد برنامه‌ریزی برای رسیدن به همسر و آرمیدن کالبد خسته‌ش درکنار اوست. زن اما زندگی می‌ستاند و روان می‌ساید همان‌گونه جان می‌پردازد و حیات می‌افرازد! حضور یک زن ایرانی به نام پروانه که مشابهت‌ها و تضاد‌هایی با سونیای او دارد، بدون آن‌که اراده آگاهانه در پیرمرد باشد، او را به زندگی بازمی‌‌گرداند. من رابطه معناداری بین بن‌مایه نام سونیا و پروانه یافتم که شاید در خیال نویسنده و نگاه او نبوده باشد! سونیا از عشق و خرد و اندیشه می‌آید و پروانه، جستجوگری سوزان و تشنه عشق است در ادبیات کهن ما... خلاصه آن‌که نبودن زنی او را به مرگ می‌کشاند و آمدن زنی در زندگی نگاه می‌دارد. این کشاکش و این هنگامه زیبا، همان دوگانه حیات مستانه پروانه در ادبیات ماست؛ که شوق رسیدن به شمع و نور درخشنده و زندگی‌بخش آن، پروانه را پذیرای مشتاق گرمای سوزنده و کشنده آن می‌کند. سونیا روح و پیامبر درون اوه است و خرد و عشق او را می‌پالاید؛ اوه در همه‌جا تنها خود را در نگاه و نگرش سونیا مسئول می‌داند و معصوم می‌سازد. در برون او و هوای انسانیت و مدنیت اما این جایگاه ستودنی، آنِ پروانه است. کمی شاعرانه است اما منش پروانه،‌ پروانگی روح اوه را در نسبت به شمع و عشق سونیا به کمال می‌رساند.
نقطه اوج داستان صحنه تماشایی خودکشی تمیز و موقر اوه در ایستگاه مترو است که در چشم‌بهم‌زدنی به نجات جان یک انسان می‌انجامد! دقیقا در همان لحظه که تصمیم به نابودی خود انسان‌ت گرفته‌ای خداوند تو را مامور نجات زندگی انسانی دیگر می‌کند. نجاتی که نه تن‌ها جان یک انسان بلکه سرنوشت یک خانواده را شگفت‌انگیزانه تغییر می‌دهد. تلاش و خودداری اوه در پاسخ به خبرنگاران برای روایت داستان قهرمانی‌اش در آن روز، ما را به فکر فرو می‌برد که براستی قهرمانان ما کیان‌اند؟ در روزنامه‌ها و دوردست دنبال‌شان بگردیم یا در همسایگی‌مان؟
نویسنده با ترسیم روابط اوه با پروانه از یک‌سو و آن مردی که جانش را نجات داد نشان می‌دهد نجات انسان‌ها و جوامع عمیقا رهین رنگارنگی فرهنگ و برخورد گوناگونی اجتماع است. براستی آیا کاریکه پروانه ایرانی با او کرد از زنان و مردان هم‌وطن و هم‌جنس او در سراسر اروپا، از سبزی جنوب تا سردی شمال بر می‌آمد؟ چند اوه در کنار ما هستند که در کمال گمنامی ناجی زندگی و بند بند حیات خانواده‌ای هستند؟ و چند اوه دیگر را می‌شناسیم که نیازمند پروانه‌گانی هستند تا حفظ‌شان کند؟
نثر کتاب صریح و ساده و صمیمی است؛ هم‌چون خود اوه! طنز و احساس به کمال در‌هم‌آمیخته‌اند هم چون تار و پود فرش زیبای ایرانی! اوج تضاد‌ها و تفاوت‌ها در رویایی اوه با دخترکان پروانه رخ می‌دهد. در این لحظات و صحنه‌ها، هماهنگی طنز و نشاط با احساس و حیات به اوج می‌رسد و این تن‌ها می‌توانسته در صورت هم‌زیستی پیران و کودکان به نقش فرش زندگانی درآید.
      
173

23

(0/1000)

نظرات

چون فیلم این کتاب رو دیدم و اصلا نپسندیدمش، دست و دلم به خوندش نمیره...بنظرتون  خود کتاب و فیلمی که ساختند تفاوت چندانی باهم دارند ؟!؟
1

1

نوید نظری

نوید نظری

3 روز پیش

من  فیلم رو ندیدم 
اولا کتاب فوق العاده است از نظر بنده
ثانیاً تجربه کردم فیلم قدرت داره بهترین داستان ها رو خراب کنه  

2