از پدر رسیدهها
53 کتاب
همه ما میراثی، یادگاری از پدرمان یا پدرانمان داریم. پندی، لباسی، ساعتی شاید!
من اما تصویر کودکیام از پدر کسی بود که بعد از ۱۴ ساعت کار سنگین وقتی به خانه میرسید،
بعد از خوش و بش با مادر و سری به گلهای خانه زدن!
دستش میرفت در جیب اورکتش و بسته سیگار وینستون را برمیکشید
بعد از آن خسته میلمید روی بالش بزرگ و گردی که مخصوص او بود و تخت پادشاهی اش در ممکلت خانه مان!
هم زمان که کبریت خاموش شده را در جعبه آن میگذاشت تا شاید روزی به کار بیاید!
کتاب نیمه کردهاش را از کنار دیوار برمیداشت و تا وقت خواب میخواندش!
در زندگی بیش از هرچیزی کتاب خوان شدنم را مدیون اویم.
این کتابها را یا از کتابخانه پدر قبل غارت خویشان هنردوست خواندهام یا بعدا به توصیه او...
شما هم پدرانههاتان را فهرست کنید!