بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون

آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون

آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون

4.2
46 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

87

خواهم خواند

20

کتاب آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون، نویسنده نادر ابراهیمی.

لیست‌های مرتبط به آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون

یادداشت‌های مرتبط به آتش بدون دود: واقعیت‌های پر خون

واقعیت‌های
            واقعیت‌های پرخون
_کتاب چهارم مجموعه آتش بدون دود

در مذهبِ من، سودپرستی جُرم است، سوداندیشی هم جُرم. من به قماری می‌آیم که در آن، اگر یک لحظه به بُرد بیندیشم، هستی‌ام را پاک باخته‌ام و ایمانم را.
.
در اوایل این کتاب ملا قلیچ بلغای با عنوان ملای‌جدید اینچه‌برون وارد داستان میشه و در ادامه آلنی و مارال عازم تهران میشن تا طب و مبارزه‌رو بصورت گسترده‌تر دنبال کنن...
.
این مجموعه همچنان برای من ۵ ستاره س...
چون غذای روح منه، گاهی وقتا فکر می‌کنم باید یکی از کتاب‌های نادر رو همیشه همراهم داشته باشم تا وقتی مسئله ای روانم رو آزرده میکنه، پناهگاهم باشه.
پناهگاهی که به امنیتش معتمدم...💚
.
اول این کتاب، همه‌ی شخصیت‌ها و ارتباط‌شون و خلاصه ای از سه کتاب قبلی آورده‌شده. ♂️♀️
.
کمی با من از این کتاب بخون🌱:
«...و برای آن‌که سهمت را بخواهی، حضورت را اثبات کن.»

«زیر ضربه و درد، با پوست زخمی و روح زخم‌خورده تصمیم گرفتن، پشیمانی های خوف‌آوری دارد؛ پشیمانی هایی مطلقاً جبران‌ناپذیر.»

«قلیچ بلغای، بسیار خوب می‌دانست که کِی باید دهان باز کند، و کِی باید فقط بشنود. رمزِ بزرگ چیرگی او بر دیگران همین بود که انتظار دیگران را به این‌که او در هر بحثی ورود کند، بی‌پاسخ می‌گذاشت.»

«آلنی! برادر خوب من آلنی! تا تو از شرّ این آلنی که میراث‌خوارِ آق‌اویلر‌هاست خلاص نشوی، تا بی‌آلنی نشوی، چیزی نخواهی شد مرد!
من در همین دورانِ کوتاه عمرم، در حوزه‌ها و حجره‌ها، مثل تو بسیار دیده‌ام. نامشان را به دوش می‌کشند، هِن‌هِن‌کنان، تا به قله اش برسانند. مردانی چون تو باید از نام‌ونشان خالی شوند تا بتوانند به آسودگی کار کنند و بجنگند و نترسند و هرلحظه، چرتکه نیندازند.»

«تضاد، آقای‌دکتر، تضاد میان آن‌چه هست و آن‌چه که باید باشد، ایجاد آشوب و بَلوا و جنگ و مبارزه و انقلاب می‌‌کند.»
.
عکس ها مربوط به قالیچه‌ ترکمنی هستن.
این عکس هارو برای آشنایی با فرهنگ ترکمنی، همراه یادداشت میذارم ..❤️
منبع: گوگل
.
_نوزدهم آبان ۱۴۰۲

          
            بسم الله

یادم نیست چند سال پیش آتش بدون دود را خواندم. شاید هشت یا نه سال پیش بود. اولین مواجهه ام با آتش بدون دود در کتاب ابوالمشاغل بود.
ابن مشغله و ابوالمشاغل روایت زندگی پاک و پر از دغدغه مردی است که بیش از سی شغل عوض می‌کند تا نان حلال برای زن و بچه‌اش ببرد.
در گوشه‌ای از کتاب ابوالمشاغل، نادر ابراهیمی شرحی از پشت صحنه سریال آتش بدون دود را می‌نویسد. با همان روایت، عاشق آزادگی و مردانگی این مرد شدم. بعد از این دو کتاب، آتش بدون دود را آغاز کردم.

روایت چند نسل از افرادی که در ترکمن صحرا زندگی می‌کنند و سبک زندگی خاصی دارند. داستان مربوط به قبل انقلاب است و مشکلاتی که آن‌ها درگیرش هستند. اما در این میان شخصیت مهمی که داستان بیشتر حول او می‌گردد، آنلی است که از نسل گالان اوجا است، او بزرگ می‌شود و برای درس به خارج محدوده زندگی اش و سپس خارج از کشور می‌رود اما برمی‌گردد و حالا که پزشکی شده است، آمده تا اهالی ترکمن صحرا را از مشکلات نجات دهد. اولین کار او مقابله با عقاید خرافی مردم است. او آن‌ها را درمان می‌کند، اما آن‌ها اعتقاد دارند درخت مقدس است که آن‌ها را شفا می‌دهد. مبارزه با این خرافات و عادات اشتباه او را دچار دردسر می‌کند اما همچنان مبارزه می‌کند تا روزی که مردم می‌فهمند، حق با اوست.
انقلاب می‌شود و او دیدگاه های کمونیستی دارد اما این دیدگاه‌ها مانع از گرایشش به انقلاب نمی‌شود. او این‌بار در قالب فردی مخالف حکومت و دوست دار مردم ظاهر می‌شود و تا پایان یک مبارز واقعی باقی می‌ماند. مبارزی که هر روز در یک لباس و قامت به مردمش کمک کرده است.

نادر ابراهیمی حقیقتا شخصیتی است که برهه های بسیاری از زندگی ام را مدیونش هستم. او مرا با دنیای خیال‌انگیز و جذابی آشنا کرد، که هرگز احساس نمی‌کنم کسی به اندازه او چنین لطفی در حقم کرده باشد.

بعد از خواندن کتاب، بسیار بسیار پیگیر پیدا کردن و دیدن سریال آتش بدون دود بودم اما شوربختانه پیدا نشد. اما صاحب این کتاب و سریال برای همیشه در نظرم ماند و پس از آن هرچه از او پیدا کردم خواندم و لذت بردم.

در ابتدای جلد چهارم کتاب، نادر ابراهیمی مقدمه‌ای می‌نویسد که حقیقتا برایم اعجاب آور است.
«پیشکش به بزرگی که به درستی، خلوص و بزرگی باورش کرده‌ام؛ به مردی که مرا به نوشتن الباقی آتش بدون دود وا داشت. نامش برای این خاک، مبارک باد. و برای همه عاشقان وطن! ای کاش زمانی برسد که او، همچنان، باشد و دیگر، درد نباشد، و ایرانیِ دردمند هم.»
و آن بزرگ کسی نیست جز آیت الله سید علی خامنه‌ای.
کسی که بزرگ حامی هنر این سرزمین است.
          
            این کتاب رو نویسنده بعد از چند سال و به درخواست حضرت آقای خامنه ای در نمایشگاه کتاب، نوشت و مجدد دست به کار شد برای ادامه ‌ی داستان.
به همین خاطر ابتدای این کتاب یک تقدیمی خیلی زیبا داره که البته بدون نام هست ولی اساتیدی که متبهر در آثار نادر ابراهیمی بودن، میگفتن نادر این کتاب رو به حضرت آقا تقدیم کرده.

پیشکش به بزرگی که به درستی، خلوص و بزرگی باورش کرده‌ام؛
به مردی که مرا به نوشتن الباقی آتش بدون دود واداشت.
نامش برای این خاک، مبارک باد
و برای همه‌ی عاشقان وطن
و ای کاش 
زمانی برسد
که او‌، همچنان، باشد
و دیگر، درد نباشد ، و ایرانیِ دردمند هم.

ابتدای این کتاب نویسنده یک کار خیلی خوب کرده. خلاصه ای از ۳ جلد اول به همراه شناسه‌ی شخصیت‌ها (اسم اشخاص مهم کتاب همراه با نسبت‌های خانوادگی و دوستی) رو نوشته که کمک بزرگی برای مرور و مرتب شدن ذهن می‌کنه.

توی این کتاب مبارزات سیاسی ترکمن ها علیه رضاخان و رژیم پهلوی شروع میشه و چندتا شخصی خوب و جذاب هم وارد داستان میشن.
مثل کلا قلیچ بلغای و آمان جان آبایی و ...

همچنان عشق بیداد می‌کنه در خلال این کتاب هم
و گاهی لحن جذاب و طنز نویسنده خیلی به دل میشینه

بحثهای معرفتی و عقیدتی هم در خلال گفتگوهای آلنی و ملا قلیچ میاد که واقعا نغز و جذاب و به جاست.
          
            در این جلد آلنی طبیب (نوه گالان افسانه ای) به عنوان یک انسان با اخلاق بی خدا مهم ترین شخصیت داستان است و نادر با قرار دادن قلیچ بلغای که یک روحانی روشن ضمیر ولی رک است میخواهد یک مسئله مهم را بررسی کند: معنویت غیر دینی! نسبتا خوب حلاجی کرده این مسئله را و موقعیت آلنی بی شباهت به موقعیت پزشک رمان طاعون کامو نیست با این تفاوت که اینجا پزشک و روحانی که هر دو مدعی خدمت به انسان هستند سر جدل ندارند. فراز انتهای رمان که قلیچ میخواهد آلنی را به عرفان بخواند هم قابل توجه است و آلنی هم جوابی برای دعوت قلیچ ندارد چون قلیچ درباره مشکل جامعه حرف نمیزند، درباره مشکل درونی همه مصلحان اجتماعی حرف میزند. 
کلا این جلد از رمان دنبال حل کردن مشکل چگونگی مبارزه و حفظ اخلاق است و یاشا نمونه مبارز بی ترمز است که از معلم خودش آلنی میبرد و در تهران جز نفرت نمی بیند. تهران آینه ای برای خود اوست. ولی آلنی و همسرش برای خدمت به مردم صحرا حاضر میشوند به پایتخت بیایند و آزمون طب بدهند. نویسنده آن بخش از مدرنیزم که واضح تر در خدمت انسان است را میگیرد و به بقیه اش با بدبینی و تسخر نگاه میکند. از جمله بخشهای درخشان مربوط به ماجراهای خنده دار ثبت شناسنامه برای مردم صحرانشین ترکمن:

"عاقبت، ثبت احوال، به صحرای ترکمن هم رسید. اعلامیه دادند که همه باید نام و نام خانوادگی داشته باشند، همه باید سجل احوال داشته باشند. بعد از این، هرکس که سجل احوال - که نشان میدهد صاحب آن کیست، اهل کجاست، پدرش کیست، مادرش کیست - نداشته باشد، از نظر دولت، آدم حساب نمی شود. از نظر دولت، اصلا وجود ندارد. بنابراین، اگر این آدم با دولت حرفی داشته باشد، نمی تواند حرفش را بزند. آدمیزاد کسی ست که سجل احوال داشته باشد."