معرفی کتاب لاشه لطیف اثر آگوستینا باستریکا مترجم سحر قدیمی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
17
خواندهام
226
خواهم خواند
201
توضیحات
لاشه ي لطيف، نوشته ي آگوستينا باستريکا، روايت جهاني در آينده است که در آن گوشت حيوانات به ويروسي مرگبار آلوده شده است و مصرفش براي انسان زبان بار. از اين رو حکومت حيوانات را معدوم و باغ وحش ها را خالي و مصرف گوشت حيواني را ممنوع کرده است. ظاهراً در چنين جهاني خوردن گوشت بايد به حسرت و آرزو تبديل شود، اما چنين نيست، چون بشر راه حلي يافته که در ابتدا پنهان بود، اما رفته رفته مورد تأييد همگان قرار گرفت و قانوني شد و سازوکاري دقيق پيدا کرد. در لاشه ي لطيف با مارکوس همراه ميشويم؛ مردي که براي فرزندش سوگواري ميکند، به پدرش عشق ميورزد و از خواهر متکبر، شوهر ثروتمند و فرزندان عجيب و غريب شان بيزار است. مارکوس همچون يک راهنما ما را در سفري به گوشه و کنار اين جهان ترسناک همراهي و جزئيات زندگي در آن را برايمان آشکار ميکند.
بریدۀ کتابهای مرتبط به لاشه لطیف
نمایش همهلیستهای مرتبط به لاشه لطیف
نمایش همهپستهای مرتبط به لاشه لطیف
یادداشتها
1403/9/22
1403/11/7
1403/7/16
واقعا نمیدونم چی بگم... گاهی بعضی کتابها طوری تموم میشن که آدمو توی یه شوک مطلق میذارن—و این دقیقاً یکی از اونهاست. شروعش فوقالعاده بود، پایانش محشر! پر از پلات توییستهای ظریف و غیرمنتظره. صادقانه بگم، اصلا انتظار چنین پایان خفنی رو نداشتم. یا من دچار اختلالم یا نویسنده، چون واقعا نباید از همچین ژانری خوشم بیاد—ولی به طرز عجیبی خوشم اومد! مارکوس؟ باورم نمیشه چقدر نقش دوگانه داشت. نویسنده طوری عشقش به یاسمین رو به تصویر کشیده بود که آدم فکر میکرد حاضرِ جونش رو هم براش بده، ولی در نهایت مشخص شد که تمام اون احساسات فقط یه بازی بوده... نقش همسرش هم برخلاف انتظار، در آخر داستان به طرز چشمگیری پررنگ شد و مسیر قصه رو تغییر داد. روند داستان در فصلهای پایانی یکدفعه خیلی سریع شد، اما این تندی ضربهای به تاثیرگذاری کلی نزده بود. قسمت آخر واقعا تأثیرگذار بود؛ دلم برای یاسمین بیچاره سوخت. و بیشتر از اون، برای واقعیتی که پشت این داستان بود—اینکه چنین آدمهایی واقعا وجود دارن. البته "آدم" واژهی درستش نیست... بهتره بگم حیوان، یا شایدم رأس!
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/4/24
1403/6/1
1403/8/22
بیشتر درباره ی روزمرگی آدم ها در اون فضای کتاب بود و اتفاق خاصی می شد گفت که نداشت. و بنظرم صرفا فقط جالب بود چون کل نابودی باور خواننده در پنج صفحه ی پایانی کتاب اتفاق می افتد اما به جرات می تونم بگم که از تعریف هایی که ازش شنیدم واقعا بهتر نبود ! و میشه به این هم اشاره کرد که فضای داخلی کتاب کاملا سرد و بی روحه به طوری که به جرات یک جاهایی فقط باید کتاب رو می بستم و نفس می کشیدم تا هضمش کنم! و اینکه اگر از اون دسته از آدم هایی هستید که از روند کند کتاب ها بدتون میاد می تونم بهتون بگم که این کتاب الویت دوم شماست بنظرم! از این جا به بعد کل داستان اسپویل میشه ❌ و میتونم بگم که واقعا توقعم این بود که با یاسمین بهتر برخورد کنه! و حقیقتا شوک زیادی بهم وارد شد:))
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/7/29
1403/8/20