Chista Rasouli

تاریخ عضویت:

اردیبهشت 1404

Chista Rasouli

@Chista

1 دنبال شده

0 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
Chista Rasouli

Chista Rasouli

18 ساعت پیش

        - بخشی از آن‌چه می‌خواستم درباره‌ش بگویم را خود ترقی کوتاه در درآمد گفته. این‌که «فضای تلخ و یاس فلسفی» داستان‌ها همان چیزی‌ست که جوان‌ها خوب می‌فهمندش. این‌که داستان‌ها خیلی هم قوی نیستند -اما به دل می‌نشینند-.

- یادم نیست مجموعه داستانی خوانده باشم که تمام داستان‌های‌ش تم و درو‌ن‌مایه‌ای تا این حد مشترک داشته باشند. چهار داستان این مجموعه، قطعن یک داستان‌اند با چند روایت. آقای حیدری در «من هم چه‌گوارا هستم» همان راویِ «خوشبختی» است و همان راویِ «ضیافت» و همان راویِ «میعاد». همه‌شان درگیر روزمرگی‌اند و نوعی بی‌خیالی و تسلیم. اما یک لحظه، خیلی یه‌هویی به کله‌شان می‌زند که «وای! عمرم رفت و زندگی نکردم». و چه می‌کنند؟ هیچ! در تردیدِ اقدام کردن و نکردن، دست و پا می‌زنند و در هیچ. از این بین فقط راوی داستان «ضیافت» است ک بالاخره تکانی به‌چشم‌آمدنی به خود می‌دهد که تغییری ایجاد کند. هرچند این تغییر، خودش پایان است؛ خودکشی. اما بالاخره همین که دستی می‌جنباند، جای شکرش باقی نیست؟!

- باقی داستان‌ها را هم می‌توانم در یک لیست بگذارم چون هرکدام‌شان به نوعی تکرار دیگری‌اند.

- آدم‌های این مجموعه منفعل‌اند و ناراضی. منتظرند نوبت‌شان بشود. هیچ کار قابل توجه‌ای نمی‌کنند اما منتظرند همه چیز بر وفق مرادشان شود. که خب زهی خیال باطل!

- تشابه و یک‌سان‌سازی آن‌چه که نویسنده می‌خواست درباره‌ی آینده‌ی شخصیت بگوید با آن‌چه که شخصیت در همان زمان انجام می‌داد یا آن‌چه در پیرامون‌ش رخ می‌داد، خوب بود! به‌خصوص در اولین داستان.

- از گلی ترقی باز هم باید بخوانم. آن‌وقت که خواندم، درباره‌ی همین مجموعه باز هم می‌گویم.
      

0

Chista Rasouli

Chista Rasouli

18 ساعت پیش

        - واسه من هیچ‌چی به اندازه‌ی شنیدن یه موسیقی خوب، به بوبن‌خوانی شبیه نیست.
- می‌خوام بگم «جوری که بوبن واژه‌ها رو می‌چینه کنار هم خیلی خوبه» ولی نمی‌تونم این رو بگم. چون چیزی که من می‌خونم ترجمه است و چینش واژه‌ها کار مترجمه قاعدتن. ولی به کتاب‌های دیگه‌ی بوبن فکر می‌کنم از مترجم‌های دیگه و می‌بینم اون‌ها هم همین حال رو داشتند. پس کار خود بوبنه. حالا نگم «چینش واژه‌ها»؛ اون حس خوب، اون فکر، اون جنون، اون چیزی که بوبن سنجاق‌شون می‌کنه به جمله‌ها، و جوری که سنجاق‌شون می‌کنه. اونا رو دوست دارم من.
- تا این‌جا هر کتابی از بوبن خوندم، با مرگ و عشق گره خورده. «فراتر از بودن» اوج‌شه. یه عاشقانه‌ی ساده است این کتاب بدون بدی‌های عاشقانه‌های معمول. خصوصن این‌که لوس نیست.
- «فراتر از بودن» عجیب من رو یاد «چهل نامه‌ی کوتاه به هم‌سرم» اثر نادر ابراهیمی می‌انداخت. بیش‌تر که دقت و فکر می‌کنم بوبن و ابراهیمی شبیه‌اند در نوشتن. به همون اندازه که برای‌م فرق زیادی نمی‌کنه کدوم کتاب ابراهیمی رو بخونم -چون همه‌شون شبیه‌اند و یک حال دارند و تابلوست! که نوشته‌ی ابراهیمی‌ست-، فرقی نداره کدوم کتاب بوبن رو هم بخونم. من، بوبن و ابراهیمی رو از حس و حال جاری در نوشته‌هاشون می‌شناسم. هردوشون تو هر کتاب دوباره خودشون و اثرهای دیگه‌شون رو تکرار می‌کنند. ولی چه‌قدر من این تکرار رو دوست داشتم تا این‌جا.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.