Chista Rasouli

Chista Rasouli

@chista
عضویت

اردیبهشت 1404

1 دنبال شده

1 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
Chista Rasouli

Chista Rasouli

1404/2/26 - 15:22

        - واسه من هیچ‌چی به اندازه‌ی شنیدن یه موسیقی خوب، به بوبن‌خوانی شبیه نیست.
- می‌خوام بگم «جوری که بوبن واژه‌ها رو می‌چینه کنار هم خیلی خوبه» ولی نمی‌تونم این رو بگم. چون چیزی که من می‌خونم ترجمه است و چینش واژه‌ها کار مترجمه قاعدتن. ولی به کتاب‌های دیگه‌ی بوبن فکر می‌کنم از مترجم‌های دیگه و می‌بینم اون‌ها هم همین حال رو داشتند. پس کار خود بوبنه. حالا نگم «چینش واژه‌ها»؛ اون حس خوب، اون فکر، اون جنون، اون چیزی که بوبن سنجاق‌شون می‌کنه به جمله‌ها، و جوری که سنجاق‌شون می‌کنه. اونا رو دوست دارم من.
- تا این‌جا هر کتابی از بوبن خوندم، با مرگ و عشق گره خورده. «فراتر از بودن» اوج‌شه. یه عاشقانه‌ی ساده است این کتاب بدون بدی‌های عاشقانه‌های معمول. خصوصن این‌که لوس نیست.
- «فراتر از بودن» عجیب من رو یاد «چهل نامه‌ی کوتاه به هم‌سرم» اثر نادر ابراهیمی می‌انداخت. بیش‌تر که دقت و فکر می‌کنم بوبن و ابراهیمی شبیه‌اند در نوشتن. به همون اندازه که برای‌م فرق زیادی نمی‌کنه کدوم کتاب ابراهیمی رو بخونم -چون همه‌شون شبیه‌اند و یک حال دارند و تابلوست! که نوشته‌ی ابراهیمی‌ست-، فرقی نداره کدوم کتاب بوبن رو هم بخونم. من، بوبن و ابراهیمی رو از حس و حال جاری در نوشته‌هاشون می‌شناسم. هردوشون تو هر کتاب دوباره خودشون و اثرهای دیگه‌شون رو تکرار می‌کنند. ولی چه‌قدر من این تکرار رو دوست داشتم تا این‌جا.
      

1

Chista Rasouli

Chista Rasouli

1404/2/26 - 15:22

        - بخشی از آن‌چه می‌خواستم درباره‌ش بگویم را خود ترقی کوتاه در درآمد گفته. این‌که «فضای تلخ و یاس فلسفی» داستان‌ها همان چیزی‌ست که جوان‌ها خوب می‌فهمندش. این‌که داستان‌ها خیلی هم قوی نیستند -اما به دل می‌نشینند-.

- یادم نیست مجموعه داستانی خوانده باشم که تمام داستان‌های‌ش تم و درو‌ن‌مایه‌ای تا این حد مشترک داشته باشند. چهار داستان این مجموعه، قطعن یک داستان‌اند با چند روایت. آقای حیدری در «من هم چه‌گوارا هستم» همان راویِ «خوشبختی» است و همان راویِ «ضیافت» و همان راویِ «میعاد». همه‌شان درگیر روزمرگی‌اند و نوعی بی‌خیالی و تسلیم. اما یک لحظه، خیلی یه‌هویی به کله‌شان می‌زند که «وای! عمرم رفت و زندگی نکردم». و چه می‌کنند؟ هیچ! در تردیدِ اقدام کردن و نکردن، دست و پا می‌زنند و در هیچ. از این بین فقط راوی داستان «ضیافت» است ک بالاخره تکانی به‌چشم‌آمدنی به خود می‌دهد که تغییری ایجاد کند. هرچند این تغییر، خودش پایان است؛ خودکشی. اما بالاخره همین که دستی می‌جنباند، جای شکرش باقی نیست؟!

- باقی داستان‌ها را هم می‌توانم در یک لیست بگذارم چون هرکدام‌شان به نوعی تکرار دیگری‌اند.

- آدم‌های این مجموعه منفعل‌اند و ناراضی. منتظرند نوبت‌شان بشود. هیچ کار قابل توجه‌ای نمی‌کنند اما منتظرند همه چیز بر وفق مرادشان شود. که خب زهی خیال باطل!

- تشابه و یک‌سان‌سازی آن‌چه که نویسنده می‌خواست درباره‌ی آینده‌ی شخصیت بگوید با آن‌چه که شخصیت در همان زمان انجام می‌داد یا آن‌چه در پیرامون‌ش رخ می‌داد، خوب بود! به‌خصوص در اولین داستان.

- از گلی ترقی باز هم باید بخوانم. آن‌وقت که خواندم، درباره‌ی همین مجموعه باز هم می‌گویم.
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.