شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
        یک کتاب جنایی معمایی.
همونطور که تو خلاصه اومده، آخر خط اسم شرکتیه که اپراتور تلفنیه و کسایی که حس میکنن تو زندگی به آخر خط رسیدن، باهاش تماس میگیرن و باهاشون درد و دل میکنن . بینشون یک نفر هست به اسم لورا که وقتی با افرادی مواجه میشه که تصمیم جدی برای خودکشی دارن، تشویقشون میکنه  و بهترین راه خودکشی رو بهشون آموزش میده. همه اینها، خصوصیه و سایر کارکنان شرکت آخر خط، ازش اطلاع ندارن.

هرچی بیشتر تو زندگی لورا فرو میریم و بیشتر در موردش میخونیم، معما و راز ها بیشتر رو میشه. داستان رو نویسنده فکر شده و درست و حسابی نوشته. هرچند از خوندن صحنه های خشونت بار و معما هایی که ناامید کننده به نفع لورا تموم میشن، اذیت میشدم.
بعد از یکی از صحنه های خشنش، یک روز تمام نتونستم هیچی بخونم. نه چون صحنه خیلی خشن بود. چون روی دلم، تاریکی روح لورا سنگینی میکرد و میدونستم با برنامه هاش، همه چی میفته گردن یه بدبخت دیگه.
عجیب بود. اینجا یک شخصیت کاملا سیاه داشتیم که با اینکه اومد پیشینه زندگیشو برامون باز کرد، تا آخر داستان دلم یک ذره هم باهاش صاف نشد. همچنان یک شخصیت سیاه موند و همش هم بیشتر تو سیاهی فرو رفت.
جالب با اختلال ها و پیشینه شخصیتش بازی میکرد نویسنده. پیچش ها رو هنرمندانه رو میکرد. من اون قسمتی که شوهر لورا با رایان حرف میزدن و یه راز از زندگی لورا فاش شد ( برا اسپویل نشدن، نمیگم) چند لحظه با دهن باز به صفحه گوشی خیره شده بودم. (توی نرم افزار طاقچه داشتم میخوندمش) هی به صحنه های قبل فکر میکردم. به چیزهایی که لورا برامون تعریف کرده بود.

با اینکه خوندنش آزارم میداد از جهت فکری و سیاهی حاکم بر کتاب و اینکه نقشه های لورا بی نقص در میومد، ولی واقعا عالی نوشته شده بود. به همین دلیل امتیاز زیادی گرفت ازم.
امیدوارم افی تو راهش موفق بشه. هرچند من حسم میگفت اون هم قراره چندی دیگه از دور خارج بشه. چون رقابت با لورای باهوش و دیوانه، کار راحتی نیست.

      

9

پولاد

پولاد

5 ساعت پیش

5

11

        اتاق ورونیکا یکی از آثار کمتر شناخته‌شده اما بسیار تأثیرگذار ایرا لوین، نویسنده‌ی آمریکایی رمان‌های پرفروش و نمایش‌نامه‌های روان‌شناختی است. لوین که بیشتر با آثاری چون بچه‌ی رزمری و پسران برزیل شناخته می‌شود، در این اثر نمایشی کوتاه، بار دیگر مهارت خود در خلق فضای وهم‌آلود، بازی با ذهن مخاطب، و مرزهای واقعیت و خیال را به نمایش می‌گذارد.
داستان حول چند شخصیت محدود ولی پیچیده می‌چرخد. در ابتدا همه‌چیز ساده و روزمره به نظر می‌رسد: زن و مردی مسن که به نظر مهربان و آرام می‌رسند، و یک زوج جوان که به‌طور اتفاقی وارد خانه‌ی آن‌ها می‌شوند. اما همان‌طور که روایت پیش می‌رود، لایه‌هایی از شخصیت‌ها کنار زده می‌شود که در آن، مفاهیمی چون هویت، کنترل، گناه، و حافظه نقش مهمی دارند. 

شخصیت‌ها با اینکه تعدادشان اندک است، هرکدام چند وجهی و غیرقابل پیش‌بینی‌اند. خواننده یا تماشاگر به‌تدریج درمی‌یابد که نباید هیچ‌چیز را در این فضا بدیهی فرض کند. یکی از مهارت‌های لوین این است که شخصیت‌هایی می‌آفریند که به‌مرور، ما را وادار می‌کنند همه‌چیز را بازبینی کنیم؛ حتی آنچه در ابتدا بدیهی می‌نمود.
اتاق ورونیکا نمایشی است درباره‌ی روان انسان، هویت، حافظه، و تأثیر فریب در ساخت واقعیت. نمایش‌نامه به طرز هوشمندانه‌ای سؤال‌هایی مطرح می‌کند: اگر دیگران واقعیت را برای ما تعریف کنند، آیا ما هنوز همان خود قبلی هستیم؟ آیا انسان‌ها می‌توانند بدون آگاهی از گذشته، هویت مستقل داشته باشند؟ 

موضوعاتی چون گسست هویتی، قدرت تلقین، و کنترل ذهنی از جمله مفاهیمی‌اند که در دل نمایش‌نامه قرار دارند. لوین در فضایی بسته و با گفتگوهایی ظاهراً ساده، تنش روانی عمیقی خلق می‌کند که تا پایان داستان، دست از سر خواننده برنمی‌دارد.
از نقاط قوت اصلی اثر، ساختار محکم و پرتعلیق آن است. دیالوگ‌ها دقیق و هدفمندند، و در هر صحنه عنصری از ابهام و ناآرامی وجود دارد که مخاطب را درگیر نگه می‌دارد. 

با این حال، از دید برخی خوانندگان، پایان نمایش‌نامه ممکن است بیش‌ازحد غافلگیرکننده یا حتی ناخوشایند باشد، چرا که جنبه‌های تاریک‌تری از روان انسان را به نمایش می‌گذارد و شاید به‌نوعی حس بی‌پناهی یا درماندگی در مخاطب ایجاد کند. اما این هم بخشی از حقیقتی‌ست که لوین می‌خواهد به آن اشاره کند: واقعیت، گاه تیره‌تر از آن است که بخواهیم بپذیریم.
اتاق ورونیکا نمایشی کوتاه ولی عمیق است که ذهن را به چالش می‌کشد، اعصاب را تحریک می‌کند، و حقیقت را با لایه‌هایی از دروغ می‌پوشاند. اثری است برای دوست‌داران روان‌شناسی، تئاتر روان‌محور، و داستان‌هایی که تا مدت‌ها پس از پایان، در ذهن باقی می‌مانند.
      

6

        

### **خلاصه داستان:**  
رمان "بیگانه" (۱۹۴۲) داستان **مورسو**، مردی بی‌تفاوت و منفعل را روایت می‌کند که در الجزیره تحت استعمار فرانسه زندگی می‌کند. داستان در دو بخش اصلی روایت می‌شود:  

1. **بخش اول:**  
   - مورسو خبر مرگ مادرش را دریافت می‌کند، اما در مراسم تدفین هیچ احساسی نشان نمی‌دهد و حتی گریه نمی‌کند.  
   - روز بعد با زنی به نام **ماری** ملاقات می‌کند و با او رابطه برقرار می‌کند.  
   - با همسایه‌اش، **ریمون**، که مشکوک به دلالی فحشا است، دوست می‌شود و درگیر مشکلات او با یک مرد عرب می‌شود.  
   - در یک روز گرم و سوزان در ساحل، مورسو بدون دلیل مشخصی مرد عرب را با تفنگ می‌کشد.  

2. **بخش دوم:**  
   - مورسو دستگیر و محاکمه می‌شود، اما بیشتر از جنایت، به دلیل بی‌تفاوتی‌اش در مراسم خاکسپاری مادرش محکوم می‌شود.  
   - جامعه و دادگاه او را به عنوان یک "بیگانه" و موجودی غیراخلاقی می‌بینند.  
   - مورسو تا آخر همان بی‌تفاوتی فلسفی خود را حفظ می‌کند و در نهایت به اعدام محکوم می‌شود. در سلول زندان، به پوچی زندگی پی می‌برد و با آن کنار می‌آید.  

---

### **نکات کلیدی:**  
- **پوچ‌گرایی (ابزوردیسم):** مورسو نماد انسانِ پوچ‌گراست که زندگی را بی‌معنا می‌داند و در برابر آن بی‌تفاوت است.  
- **محاکمه اخلاقی:** دادگاه بیشتر از جنایت، او را به خاطر عدم تطابق با هنجارهای اجتماعی محکوم می‌کند.  
- **پایان:** مورسو در مواجهه با مرگ، به آرامش می‌رسد و می‌پذیرد که جهان بی‌معناست.  

**نتیجه:** "بیگانه" نمایشی از تقابل فرد با جامعه و مفهوم پوچی در زندگی است. مورسو نه یک قهرمان، بلکه یک آنتی‌قهرمان است که سیستم ارزشی جامعه را به چالش می‌کشد.  


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

        بسم الله الرحمن الرحیم

«جمع اضدادم، پس هستم.»

- فکر کنم با همین یه کتاب ترغیب شدم هرچیزی که از حبیبه جعفریان وجود داره رو بخونم. نه اون‌قدر که بگم بهترین کتابه و بی‌نقص و فوق‌العاده‌ست و فلان. نه. ولی یک درهم‌تنیدگی مبهم لذت‌بخش توی روایت هر جستار هست که تو رو وادار به ادامه دادن می‌کنه. متن عجیب‌و‌غریبی نداره. عادی حرف می‌زنه. انگار که نشستی کنار رفیقت و می‌خواد برات چیزی رو تعریف کنه. همون‌قدر ساده، همون‌قدر روون، همون‌قدر دوست‌داشتنی. ولی این‌قدرها هم ساده نیست! وقتی به آخر همین روایت عادی و ساده‌ش می‌رسی و می‌خوای بگی دقیقاً دربارهٔ چی حرف زد شاید نتونی بدون نگاه انداختن دوباره به متن جواب درست‌حسابی بدی. چون تو رو جوری توی خودش کشونده و ذهنت رو در مسیر حرکت خودش انداخته که دقیقاً نمی‌فهمی اون وسط باهات چیکار کرده و نمی‌فهمی توی پنج صفحهٔ گذشته از چهارپنج‌تا چیز مختلف حرف زده. درعین‌حال که داشت دربارهٔ یک چیز واحد صحبت می‌کرد.

- یا من نفهمیدم. یا واقعاً عنوان کتاب گول‌زننده‌ست. تو پیش‌گفتار اشاره شده که نخ تسبیح این جستارها «تناقض»ـه. اما من حداقل این رو حس نکردم. بیشتر یک مجموعه‌جستار با جستارهای بی‌ربط بود برام. دلیل اینکه جستارها رو با فاصلهٔ چندروزه می‌خوندم همین بود‌. شایدم جای علت و معلول برعکس باشه.

- احتمالاً مشکل منی باشه که تا الان زیاد مخاطب جستار نبودم. ولی آخر بعضی روایت‌ها من می‌موندم و «که چی» توی ذهنم. این چندوقته برای خیلی از چیزهایی که می‌خونم پیش میاد و احساس می‌کنم درعین جالب بودن یه‌کم بی‌هدفن. ولی خب اون هم به خوشگل روایت کردن نویسنده می‌بخشیدم و سعی می‌کردم ازش لذت ببرم. هرچند از حق نگذریم بیشتر جستارها اتفاقاً ذهن آدم رو به کار می‌ندازن و وادار به اندیشیدن می‌کنن. بعضی جاها حتی نوشتن. با خودت فکر می‌کنی که من هم مثل حبیبه جعفریان باید تکلیف خودم رو توی این موضوع روشن کنم. پس من هم فکر می‌کنم و از تنش‌ها و تناقض‌های درونیم می‌نویسم.
      

20

مهدی حیدری

مهدی حیدری

19 ساعت پیش

4

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.