معرفی کتاب اتاق ورونیکا اثر آیرا لوین مترجم شهرام زرگر

اتاق ورونیکا

اتاق ورونیکا

آیرا لوین و 2 نفر دیگر
4.3
86 نفر |
43 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

134

خواهم خواند

77

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193626
تعداد صفحات
114
تاریخ انتشار
1399/3/19

توضیحات

        
آیرا لوین در سال ???? در منهتن نیویورک به دنیا آمد. در دانشگاه نیویورک فلسفه ادبیات و انگلیسی خواند. از سال ???? برای رادیو و تلویزیون نوشت و بعدها حوزه کارش را به عرصه رمان ، فیلم نامه و نمایش نامه گشترش داد. معروف ترین اثر او رمان بچه رزماری است که رومن پولاسکی بر اساس آن فیلم نامه ای نوشت و کارگردانی کرد و فیلم نامه آن کاندید دریافت جایزه اسکار شد.
معروف ترین نمایش نامه آیرالوین دام مرگ است که کاندید دریافت جایزه معتبر تونی بود و در حال حاضر رکوردار طولانی ترین مدت بر روی صحنه بودن یک درام کمدی - تریلر در برادوی است.
اتاق ورونیکا تیریلری است شسته رفته و خوش ساخت که پیچش های دقیق و ساختمان مهندسی شده آن یادآور سنت رمان های معمایی نویسندگانی همچون ادگار آلن پو ، آگاتا گریستی ، ژرژ سیمنون ، دشیل همت ، ریموند چندلر ، راس مک داند و ... 

      

لیست‌های مرتبط به اتاق ورونیکا

نمایش همه

یادداشت‌ها

          اتاق ورونیکا یکی از آثار کمتر شناخته‌شده اما بسیار تأثیرگذار ایرا لوین، نویسنده‌ی آمریکایی رمان‌های پرفروش و نمایش‌نامه‌های روان‌شناختی است. لوین که بیشتر با آثاری چون بچه‌ی رزمری و پسران برزیل شناخته می‌شود، در این اثر نمایشی کوتاه، بار دیگر مهارت خود در خلق فضای وهم‌آلود، بازی با ذهن مخاطب، و مرزهای واقعیت و خیال را به نمایش می‌گذارد.
داستان حول چند شخصیت محدود ولی پیچیده می‌چرخد. در ابتدا همه‌چیز ساده و روزمره به نظر می‌رسد: زن و مردی مسن که به نظر مهربان و آرام می‌رسند، و یک زوج جوان که به‌طور اتفاقی وارد خانه‌ی آن‌ها می‌شوند. اما همان‌طور که روایت پیش می‌رود، لایه‌هایی از شخصیت‌ها کنار زده می‌شود که در آن، مفاهیمی چون هویت، کنترل، گناه، و حافظه نقش مهمی دارند. 

شخصیت‌ها با اینکه تعدادشان اندک است، هرکدام چند وجهی و غیرقابل پیش‌بینی‌اند. خواننده یا تماشاگر به‌تدریج درمی‌یابد که نباید هیچ‌چیز را در این فضا بدیهی فرض کند. یکی از مهارت‌های لوین این است که شخصیت‌هایی می‌آفریند که به‌مرور، ما را وادار می‌کنند همه‌چیز را بازبینی کنیم؛ حتی آنچه در ابتدا بدیهی می‌نمود.
اتاق ورونیکا نمایشی است درباره‌ی روان انسان، هویت، حافظه، و تأثیر فریب در ساخت واقعیت. نمایش‌نامه به طرز هوشمندانه‌ای سؤال‌هایی مطرح می‌کند: اگر دیگران واقعیت را برای ما تعریف کنند، آیا ما هنوز همان خود قبلی هستیم؟ آیا انسان‌ها می‌توانند بدون آگاهی از گذشته، هویت مستقل داشته باشند؟ 

موضوعاتی چون گسست هویتی، قدرت تلقین، و کنترل ذهنی از جمله مفاهیمی‌اند که در دل نمایش‌نامه قرار دارند. لوین در فضایی بسته و با گفتگوهایی ظاهراً ساده، تنش روانی عمیقی خلق می‌کند که تا پایان داستان، دست از سر خواننده برنمی‌دارد.
از نقاط قوت اصلی اثر، ساختار محکم و پرتعلیق آن است. دیالوگ‌ها دقیق و هدفمندند، و در هر صحنه عنصری از ابهام و ناآرامی وجود دارد که مخاطب را درگیر نگه می‌دارد. 

با این حال، از دید برخی خوانندگان، پایان نمایش‌نامه ممکن است بیش‌ازحد غافلگیرکننده یا حتی ناخوشایند باشد، چرا که جنبه‌های تاریک‌تری از روان انسان را به نمایش می‌گذارد و شاید به‌نوعی حس بی‌پناهی یا درماندگی در مخاطب ایجاد کند. اما این هم بخشی از حقیقتی‌ست که لوین می‌خواهد به آن اشاره کند: واقعیت، گاه تیره‌تر از آن است که بخواهیم بپذیریم.
اتاق ورونیکا نمایشی کوتاه ولی عمیق است که ذهن را به چالش می‌کشد، اعصاب را تحریک می‌کند، و حقیقت را با لایه‌هایی از دروغ می‌پوشاند. اثری است برای دوست‌داران روان‌شناسی، تئاتر روان‌محور، و داستان‌هایی که تا مدت‌ها پس از پایان، در ذهن باقی می‌مانند.
        

0

مبینا

مبینا

1403/11/22

        پایان: جمعه ۱۳ خرداد
کتاب چهارم ۴۰۲ و هجدهم ۲۰۲۳
همون موقع که کتاب تموم شد ریویویی براش ننوشتم(می‌ترسیدم تحت تاثیر پایانش به نویسنده فحش بدم)
چون کلا ۱۰۰ صفحه‌است و خوندنش از دو ساعت بیشتر نمی‌شه خلاصه‌ گفتن براش بی‌فایده به نظر می‌رسه و این نظر صرفا برای کساییه که خوندن کتاب رو
نمی‌دونم این ویژگی رو فقط من دارم یا نه اما من خیلی زود با شخصیت سوزان همراه شدم، اون شیطنتی که تو رابطه با دوست‌پسرش داشت، اینکه یه دختر با کلی آرزو بود و یه زندگی کامل داشت و شخصیت دلنشینی داشت، اینکه می‌خواست به بقیه کمک کنه جدا از اینکه برای خودش خیری هست یا نه، کلا شخصیت دوست‌داشتنی‌ای بود برام. 
یکی از نکات هوشمندانه که می‌ترسم بعدا یادم بره رو بگم
اینکه مرد جوان با هوشمندی اول مخالف این بود که سوزان به اون دو نفر کمک کنه و این باعث شد شک و نگرانی سوزان تبدیل بشه به تلاش برای قانع کردن یکی دیگه که این کارو بکنه واقعا زیرکانه بود، دست‌مریزاد نویسنده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

          یه نمایشنامۀ آمریکایی به نویسندگی آیرا لوین که شخصیت قابل توجهی در زمینۀ نویسندگی و نویسندگی وحشت داره. در زمینه‌های ترانه‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، فیلمنامه‌نویسی، داستان‌نویسی و کارگردانی فعالیت کرده و دو بار جایزۀ ادگار آلن پو رو در زمینۀ داستان اسرارآمیز گرفته و یه بارم جایزۀ برام استاکر برای یک عمر فعالیت در زمینۀ رمان وحشت.
بین تعریفایی که ازش شده، برای من تعریف استفن کینگ جالب بود که میگه:
«توانایی آیرا لوین در نوشتن آثار دلهره‌آور به ظرافت ساعت‌سازان سوئیسی است و کارهای ما در مقایسه با او مثل ساعت‌های ارزان قیمت خرازی‌ها.»
این نمایشنامه یه تریلر روانشناسانۀ جمع و جوره که من تنها با خوندن نظراتش به مطالعه‌اش ترغیب شدم چون از نویسنده‌اش شناختی نداشتم ولی اونطوری که همه می‌گفتن برای من تاثیرگذار نبود. کلماتی که در توصیفش تکرار شده بود این بود که خیلی اعصاب‌خردکنه یا پایان خیلی غافلگیرکننده‌ای داره ولی برای من اینطور نبود؛ یعنی اینجوری نبود که بخواد میخکوبم کنه. با این حال اگه از این ژانر خوشتون میاد احتمالا این نویسنده و شاید این اثر براتون جالب باشه. ظاهراً تو ایران تئاترش هم به اجرا دراومده.
        

1

          هر سالی که می‌گذرد بیشتر بنده‌ی تعلیق می‌شوم و کمتر دنبال داستان‌هایی که صرفا با اتفاقات عجیب غافلگیرم کنند می‌روم. آن‌هایی که بخواهند از یک جایی ناگهانی اطلاعات جدید بدهند و زور بزنند تا میخکوبم کنند را پس می‌زنم. عاشق خود تعلیق شده‌ام و نتیجه‌اش چندان برایم مهم نیست. همان انتطار، همان حدس‌ها و همان تردید برایم اهمیت دارد. تعلیق برایم ملموس شده و پیچش داستانی و اتفاقات غیرمنتظره برایم مصنوعی و ساختگی.

نیمه‌ی اول کتاب رو دوست داشتم. طبیعتا در موردش تعریف زیاد شنیده بودم و می‌دونستم ریتم و ایناش خیلی خوبه. و واقعا هم سریع و کوتاه و جذاب بود. و تعلیق خیلی خوبی هم داشت.
اما از جایی که شروع می‌کرد اطلاعات اضافه دادن، واقعا اذیت کننده بود. انگار نویسنده از یه جایی به بعد تصمیم گرفته بود که هوشش رو به رخ ما بکشه. چپ و راست غافلگیر می‌کرد و طناب پلات پیچیده‌تر می‌شد. ولی اتفاقات به خط داستانی نمی‌چسبیدند. صرفا میفتادند که قضیه پیچیده‌تر بشه. 
در مجموع متوسط. پایان‌بندی رو دوست نداشتم، از همون جنسی که از فیلمی‌ مثل شاتر آیلند متنفرم. ادای باهوش بودن و گیر انداختن مخاطب رو در آوردن، هیچ وقت در کتم نمی‌ره.
جلد کتاب رو دوست دارم و توی چاپ خیلی خوب درومده. ترجمه معمولی بود.
        

44