حسین درویش‌خادم

حسین درویش‌خادم

@HSN_DRV

88 دنبال شده

118 دنبال کننده

            • سبزِ سبز
• در جست‌وجوی ادبیات و رسانه
          
poemijat

یادداشت‌ها

نمایش همه
        تو یه جمله روون و باحال بود. ولی می‌خوام مفصل درباره‌ش بنویسم:

به طور کلی کتاب شامل دو بخشه:
۱. خاطرات.
۲. مقاله‌ها و یادداشت‌ها.

اما جزئی‌تر:
۱. گامی در آن سوی هنگام:
که یه مقدمهٔ مختصرمفیدی می‌گه دربارهٔ علت و شیوهٔ تألیف کتاب.

۲. حالات و مقامات م. امید:
شاید بشه گفت تنهٔ اصلی کتابه و ۸۰-۹۰ صفحه خاطرهٔ شخصی شفیعی از زندگی با اخوانه. خودش توی مقدمه می‌گه که ابتهاج ازش درخواست کرده دربارهٔ زندگی اخوان بنویسه. و این بخش درواقع نامه‌ای بوده که شفیعی برای ابتهاج نوشته.
خاطرات و تجربه‌های مشترکش با اخوان رو تیکه‌تیکه و کوچولوکوچولو در حد یکی دو صفحه می‌گه. که هم جالب و روون و حال‌خوب‌کنه، هم از طرفی بعضاً مسخره و تکراری و بی‌محتواست. چرا؟ چون یه جاهایی نرگسانگی استاد می‌زنه بالا و اصرار دارن که اخوان خیلی ایشون رو دوست داشته.
این بخش رو اگه یکی دو سال زودتر و با آشنایی کمتر می‌خوندم احتمالاً لذت بیشتری برام داشت.

۳. ابری درون آینه گریان:
از اینجا به بعدِ کتاب، تعدادی مقاله و یادداشته.
اولیش یادداشت پر و پیمونی دربارهٔ اندیشه و زبان اخوانه. خصوصاً درمورد سیر اندیشهٔ اخوان مسیر جالبی رو ترسیم می‌کنه، اما این ایدهٔ جالب رو به شیوهٔ مزخرفی بیان می‌کنه. مثلاً: «از شهر سنگستان و مزارآباد خویش -که همچون آبخوستی روسپی، آغوش به سوی آفاق بیگانه گشوده است- به تنگ می‌آید و از این مشتی بردگان به زنجیر و گروهی تردامنان رنگ‌آمیز، به شِکوه می‌آید.» توی همین چند خط چندین و چند تلمیح و تضمین می‌آره از اشعار مختلف اخوان. آوردن عبارات به کار رفته در شعر اخوان یا اسامی اون‌ها لابه‌لای متن تا یه جایی قشنگه. ولی نه که شورش دربیاد و نویسنده بیست صفحه فقط به این شیوه اسم اشعار رو لیست کنه. این بخش از کتاب هر ده صفحه‌ش قد یک صفحه مطلب داره مثلاً. اونجاهایی که حرف داره حرف‌های خیلی جالبه. حتی اونجاهایی که -مثل همیشه- به متجددها تیکه می‌ندازه و فحش می‌ده هم در نوع خودش بامزه‌ست. ولی بعضی جاها واقعاً حرفی نداره و تصنعی و ربات‌وار عبارت‌های شعری رو لیست می‌کنه. فقط از استاد برمیاد که برای وصف «غزل ۳» فقط بگن: «بهترین زمزمهٔ تنهایی و خلوت ماست»

۴. دیوارنوشته‌های شهری ویران:
یکم مقدمه می‌گه و بعد شعرهای دفتر از این اوستا رو بررسی می‌کنه. یا حتی به قضاوت و داوری اون‌ها می‌نشینه و با کلماتی از قبیل: خواندنی، زیبا، بهترین، ضعیف، موفق، شاعرانه، قوی، مؤثر... به طور مختصر گزارش و توصیفشون می‌کنه. 

۵. اجمالی دربارهٔ اسلوب شاعری م. امید:
از «پذیرفتن و اسیر نشدن» اخوان می‌گه و دربارهٔ صاحب‌سبک بودنش صحبت می‌کنه. طبق معمول برای نمک کار یکم هم به معاصرها تیکه می‌ندازه.

۶. جایگاه اخوان ثالث در ادبیات عصر ما:
چکیده‌ش اینه که مدرن‌ها سنتی‌ها رو شاعر نمی‌دونن، سنتی‌ها مدرن‌ها رو؛ ولی همه‌شون اخوان رو شاعر قوی‌ای می‌دونن.
و از اشراف اخوان بر «موجودیت درزمانی و موجودیت همزمانی زبان فارسی» هم صحبت می‌کنه.
*تو یکی از گزارش پیشرفت‌هام مفصل‌تر دربارهٔ این بخش نوشتم.

۷. شاعر شعرهای پرشکوه:
مقایسهٔ ساده و جالبی می‌کنه. تقابل شکوه و زیبایی. خلاصهٔ یک‌خطی‌ش می‌شه: «اخوان صاحب شعرهای باشکوه است و فروغْ خداوند شعرهای زیباست.»

۸. اخوان، ارادهٔ معطوف به آزادی:
این ادعا رو مطرح می‌کنه که انسان ذاتاً نمی‌خواد تسلیم یک چیز خاص باشه. و این ویژگی باعث تناقض تو وجود هر انسانی می‌شه. می‌گه اساساً خلاقیت هنری، ظهور گاه‌گاه تناقضات وجودی شاعره و اگه این تناقض‌ها نباشه دیگه شاعری هم نیست. مثل احساس متناقض اخوان نسبت به «باغ بی‌برگی» یا برساختهٔ «مزدشت» یا شعر «نماز»ش.

۹. در جست‌و‌جوی عدالت:
این یادداشت در سوررئال‌ترین حالت ممکن بود. فکر کنم استاد تریاک کشیده بود. ایده‌ش اینه که اخوان تو شعرش، نثرش و گفتار روزمره‌ش زیاد از معادل استفاده می‌کنه و کلاً گروه کلمات رو با ارتباطات معنایی/صوتی خاصی با هم استفاده می‌کنه -که مثال‌هایی که آورد بعضاً هیچ ربطی به این قضیه نداشت- تا اینجا اوکی. ولی از این نتیجه می‌گیره که اخوان عدالت‌خواهه. خب... سلامت باشید داداش😭

۱۰. جامعه‌شناسی مخاطبان دو شاعر (شاملو و اخوان):
از اسم یادداشت محتواش مشخصه دیگه. چیز خاصی نداره. می‌گه اینایی که اینجوری‌ان اخوان دوست دارن اونایی که اونجوری‌ان شاملو.

۱۱. رتوریک شعر اخوان:
«شعر اخوان از رتوریک بالایی برخوردار است.»

۱۲. هدیه‌هایی از عالم غیب:
«گویی بعضی اشعار اخوان از غیب می‌آید.»
دوتا یادداشت آخر واقعاً بی‌محتوا بودن.

۱۳. سؤالات امتحانی اخوان ثالث در دانشگاه تهران:
بیست تا سؤال طرح‌شده توسط اخوان رو آورده. که این بشر حتی توی صورت‌سؤال نوشتن هم شیرینه. مثلاً یکی از سؤال‌هاش:
«به نظر شما شعر لاهوتی (چه پیش از هجرتش به روسیهٔ شوروی، راستی علت هجرت او چه بود؟ _و چه پس از آن) بیشتر دارای چه ارزش و اهمیتی است و آیا روح غربت و یاد از وطن مألوف در شعر او تأثیری گذاشته است؟ یک شعر از او را که دارای چنین روحیه‌ای است می‌توانید ذکر کنید؟ و راستی لاهوتی اهل چه شهری از ایران بوده است؟»

• نکاتی چند رندوم و کلی:
- یه جاهایی در وصف اخوان -که برای خودم هم محبوب‌ترین شاعر معاصره- خیلی اغراق می‌کنه و شورشو درمیاره. بسه دیگه استاد.

- بعضاً در شاهد آوردن اشتباه داره:
ص ۱۹۳ ← کلاً یک سطر به شعر اضافه می‌کنه. «بردن‌ها و بردن‌ها» اضافی‌اند.
ص ۱۵۱ ← چند سطر اول «غزل ۳» رو توی همین کتاب پنج-شش بار نوشته اما تو یکیش «پرعصمت و پرشکوه» رو نوشته «پرعصمت و شکوه».
البته من زیاد با دقت نخوندم و برای این دو مورد صرفاً چون اون تیکه از شعر یادم بود فهمیدم اشتباهه وگرنه ممکنه باز هم باشه.

- شاید چون انتظارم از کتاب بیشتر بود انقدر ازش بد گفتم. وگرنه قطعاً نکات مثبت خیلی بیشتری درش وجود داره. خدا و استاد ما رو ببخشن.
      

16

        «در هوس خیال تو»

داستان بلند «ابداع مورل» یادداشت‌های یه مجرم ونزوئلاییه که از ترس مجازات توسط حکومت، به جزیرهٔ ناشناختهٔ -ظاهراً- خالی از سکنه‌ای پناه می‌بره. اون توی این جزیره کشف می‌کنه، عاشق می‌شه و دنبال راهی برای رسیدن به معشوقش می‌گرده. نکته‌ش کجاست؟ به من چه. خودتون برید بخونید :)
فقط قبلش چندتا نکته:

۱. بهتره داستان رو توی یک یا نهایتاً دوبار دست گرفتن بخونید که جذابیت ایدهٔ فانتزیش براتون از بین نره.

۲. این یه قانون کلیه، نه مختص این کتاب: اینکه سعی کنید بدون پیش‌فرض کتاب‌ها رو بخونین. من تعریف این کتاب رو خیلی شنیده بودم و همین انتظار بالا باعث شد از ایدهٔ خفن طرح داستان کم‌تر لذت ببرم. وگرنه ایدهٔ داستان خیلی جذاب و دوست‌داشتنی می‌تونه باشه.

۳. همچنان می‌گم ایدهٔ طرح داستان واقعاً قویه. اما چند صفحهٔ آخرش به طرز ناشیانه و دل‌نچسبی (!) همهٔ ابهامات و گره‌های داستان دونه‌دونه توسط راوی باز می‌شن و عاقبت همه چیز روشن می‌شه. اینه که یکم تو ذوق می‌زنه.

۴. پانویس‌های ویراستار بعضاً از خود داستان برام عجیب‌تر بود. رفتارش با متن طور عجیبی بود. انگار که نسخهٔ زبان اصلی، نسخه خطی باشه و کار ویراستار، تصحیح کردنش. بیخیال بابا :)
(این نکته اشتباه من بود و اتفاقاً بخش جالبیه. دوستان در کامنت‌ها تصحیح کردن.)

۵. هوفففففف. اولین کتاب پساالمپیاد.
(یه تمّت بگم عشق کنیما)
      

29

        خب. الان دیگه تقریباً دو هفته از تموم کردن کتاب می‌گذره و حالا می‌تونم بگم «کوچهٔ ابرهای گمشده» از شاهکارهای تکرارنشدنی ادبیات فارسیه و «کورش اسدی» از نابغه‌ترین نویسنده‌های فارسی.

سراسر کتاب فضای وهمی فوق‌العاده عجیبی داره. اما عجیب‌تر از اون مجوز گرفتنشه و من هنوز هم باورم نمی‌شه که کتابی با چنین محتوایی و چنین صحنه‌سازی‌هایی و چنین انتقادهای صریح و سختی تو ایران چاپ شده. درسته که ده سال چاپ نشد و موفق به گرفتن مجوز نشد. اما همین‌که بعد ده سال بالاخره چاپ شده و الان هم سانسور نمی‌شه واقعاً عجیبه. :))))

اما از اون که بگذریم، قطعاً از لحاظ تکنیکال این اثر از بهترین رمان‌های فارسیه. شاید این رو حتی وقتی کتاب رو تموم می‌کنید هم متوجهش نشید. اما نکته اینجاست که بعد از تموم شدن کتاب، اکثر مسائل براتون حل‌نشده باقی می‌مونن و همینه که باعث می‌شه بعد از کنار گذاشتنش دائماً بهش فکر کنید. با یک بار خوندن کتاب و کنار گذاشتنش، احتمالاً نیمی از نکات رو متوجه نخواهید شد و لازمه که کتاب رو دوباره و حتی سه‌باره بخونید. درباره‌ش هم بخونید، بلکه بعضی مسائل روشن بشن. هرچند به‌نظرم منتقدها و تحلیل‌گر‌های کتاب هم خییییییلی از چیزها رو نگفتن. اصلاً همینه که باعث قشنگی کتاب می‌شه. خودت باید کشفش کنی.

تا اواسط کتاب همه‌چی گنگ و بی‌ربط به‌نظر می‌رسه اما چندباره خوندنش و هرلحظه فکر کردن بهش، بهتون نشون می‌ده که هیچ‌چیز بی‌دلیل بیان نشده و درهای جدیدی رو به روتون باز می‌کنه. ممکنه چیزهایی رو بفهمید که تا حالا هیچ منتقد و خواننده‌ای نفهمیده.

یه نکتهٔ خفن دیگه اینه که کورش اسدی مانیفست ادبی خودش هم لابه‌لای داستان می‌گه. از «استعاره» و «وهم» و «تاریخ» می‌گه بدون اینکه از جذابیت جریان داستان کم بشه یا توقفی ایجاد بشه.

این هم نظر یکی از کاربرای گودریدزه که کاملاً باهاش موافقم و با یکم تغییر کوچولو اینجا بیانش می‌کنم:
«شروع کتاب خیلی خوبه. نویسنده تمهیدی در نظر گرفته که شخصیت اصلی نامطمئن باشه و راوی هم دیدش محدود به شخصیت اصلیه پس با حجمی از پرت‌گویی روبه‌رو می‌شیم که به شدت جذابه. یکی دیگه از جذابیت‌های کتاب روند تاریخی هست که در دل روایت مطرح می‌شه ولی تمام این جذابیت‌ها تا قبل از ورود شخصیتی به اسم شیده‌ست. از اونجا به بعد نویسنده از مونولوگ ۶۰ صفحه‌ای این شخصیت کمک می‌گیره که داستان رمزگشایی بشه که اصلاً به بقیهٔ داستان نمی‌خوره و البته تا یه جایی انگار شخصیت اصلی و خواننده دارن پابه‌پای هم جلو می‌رن ولی در صد صفحهٔ آخر، خواننده از شخصیت جلو می‌زنه و رمزگشایی‌های صفحات پایانی کتاب بی‌معنی می‌شه و اون شروع خوب به پایان ضعیف ختم می‌شه.»

و در آخر، کاش گلشیری بود و این رمان رو می‌خوند. :)
      

11

        قبلاً خلاصه‌ای از کتاب خونده بودم و با دونستن پیرنگش رفتم سراغ خوندن کامل اون. بیشتر از یه ترجمه نخوندم که بخوام مقایسه‌شون کنم ولی کاش کتابخونهٔ مدرسه کتابی غیر از نشر فرهنگ عامه رو داشت.
شاید بعداً ترجمهٔ دیگه‌ای رو خوندم و تونستم از کتاب لذت ببرم. با این یکی که اصلاً نتونستم ارتباط بگیرم.

در واقع من دربارهٔ «جاناتان مرغ دریایی» ریچارد باخ نظر نمی‌دم. دارم دربارهٔ ترجمه بنیامین رهدار و محصول نشر فرهنگ عامه حرف می‌زنم:
«شلخته و درهم‌و‌برهم، به شدت mp3، ترجمه و  تک‌تک کلمات شعاری،  از لحاظ ویراستاری که هزاران مایل پایین‌تر از سطح تفکر مرغ دریایی ارشد...!»

شاید اگه توانایی خوندن کتاب به زبان اصلی رو داشتم، همین کار رو می‌کردم. اون وقت احتمالاً داستان رو مثل تمثیلی از مثنویِ مولوی یا داستانی از عطار می‌فهمیدم و بیشتر باهاش ارتباط می‌گرفتم.

در کل می‌تونم بگم طرح خود داستان با اینکه خیلی ساده‌ست، زیباست. اما این ترجمه‌ای که من خوندم، اثر ریچارد باخ رو به فنا داده بود.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.