بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر

7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر

7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر

4.1
120 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

198

خواهم خواند

131

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

خانواده صدر عجیبند. رفتار آنها و کارکترشان آن تکه واقع بین ذهن آدم را که همان تکه بد بینی اش است،به چالش می کشد و درباره حجم نفوذ شر در جهان پیرامونش به شک می اندازد. آنها خوب اند و بر خوب بودن اصرار دارند. همان طور که اسرار دارند و برایشان مدرک دارند که آقای صدر زنده است. جایی در لیبی و روزی بر خواهد گشت. از این اصرار آنها از این پافشاریشان بر امید و برای امید خوشم می آید. خوشم هم نیاید تحت تاثیر قرارم می دهد بارها شده خواسته ام صراحت و زمختی به خرج بدهم و بگویم چرا؟ به چی امید دارید؟ ولی هر بار که صدای ملیحه را پشت تلفن از بیروت می شنوم، هر بار که به چشمهای حورا خانم نگاه می کنم،هر بار که خانم خلیلی،خانم آقا موسی،با آن صدای خیلی متین آرام ازم می پرسد(خانواده خوبن؟) و هر بار که در متنی یا یادداشتی که نوشته ام یکی شان با مداد و محتاطانه بودها و داشته های مرا درباره امام موسی صدر به هست و دارد تغییر میدهد کم می آورم. در برابر تراکم ایمان و فشار امیدواری آنها،کم می آورم ایمان و امید از آن چیزهایی است که آدم در برابرشان کم می آورد. خلع صلاح می شود مثل رویارویی با آدمی است که از مرگ نمی ترسد.

لیست‌های مرتبط به 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر

یادداشت‌های مرتبط به 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر

عطیه م

1400/10/28

            نویسنده با خانواده ی امام موسی صدر گفت و گو کرده و حاصل هفت روایت شده از آدم های مختلف. روایت هایی از فرزندان، همسر، برادر، خواهرها، خواهر زاده و همین طور یک دوست خانوادگی.

خواندن این کتاب برایم دو تا فایده داشت. اولین فایده، کمی بیشتر دانستن درباره ی امام موسی صدر بود. درباره ی خانواده و پیشینه. درباره ی اخلاق و رفتار و شخصیت. قبلش فقط چیزهای مختصری درباره ی فعالیت های ایشان در لبنان می دانستم و قضیه ی ناپدید شدن در لیبی ولی به شخصه تا قبل از خواندن این کتاب چیزی از شخصیت این انسان نمی دانستم.

دومین فایده تحت تاثیر قرار گرفتن بود! به شخصه بر این باورم که همه ی انسان های خدایی و بزرگ تاثیر گذارند. ولی این که این تاثیر بعد از گذشت بیش تر از 30 سال و بدون هیچ مواجهه ای با آن شخصیت باشد، بر می گردد به واسطه ای که دارد این تاثیر را منقل می کند. و به نظرم این کتاب خوب واسطه ای ست! واسطه ای برای قرار گرفتن تحت تاثیر خلقیات و روحیات و منش امام موسی صدر. برای اینکه آدم با خودش فکر کند که شاید من هم بتوانم در حد توانم این طور باشم. اینکه حداقل سعی کنم برای بزرگ تر شدن. خوبی کتاب این بود که به قول خود نویسنده رفته بود سراغ صحنه ها و کلام ها و طنین ها و طیف هایی که گوشت و پوست و خون با خودش بیاورد. چیزهایی که بشود با آن ها یک آدم ساخت. و همین باعث می شد آن انسان روایت شده در کتاب نزدیک و قابل باور باشد برایم. آن قدری که با وجود این که هیچ وقت این شخصیت را ندیده و نشناخته ام، تحت تاثیرش قرار بگیرم و یک تکانی بخورم برای حرکت کردن و بهتر شدن.
          
            یک پروژه‌ی کنسل شده + دو فایده

به نظرم بهترین راهِ نوشتنِ زندگی‌نامه، همین مدلی باشد. یعنی برویِ تویِ دلِ زندگیِ یک نفر، و هر چه از او می‌شنوی را بنویسی. نه اینکه بنشینی از اول که فلان فرد کجا به دنیا آمد، پدرش که بود، چند ساله بود که به مکتب رفت... ولی وقتی پریدی تویِ دلِ زندگی، یک‌هو می‌بینی شوکه شده‌ای! با خودت می‌گویی مگر می‌شود یک نفر این‌طور باشد؟ و نویسنده با همین تکنیک، تو را تور کرده. و می‌روی و می‌روی تا وقتی به سرانجام رسیدی. آن‌وقت هست که هم یک زندگی‌نامه خوانده‌ای هم از روایت‌ها لذت برده‌ای.
حالا این سبک روایت‌نویسی را بگذارید کنارِ اینکه قرار است زندگی‌نامه‌ی چه کسی را بخوانید: سیدموسی صدر. شاید کمی اغراق لابه‌لایِ خاطراتی که از نزدیکان نقل می‌شود می‌شد پیدا کرد. اما منصف باشیم، عنوانِ کتاب، یعنی «روایت‌ خصوصی» درست انتخاب شده بود. ولی وقتی کتاب‌هایِ امام موسی صدر را خوانده‌ای، آن‌وقت زندگی‌نامه‌اش حسابی گوارا می‌شود. چون می‌بینی هرآنچه از کتاب‌هایش در می‌آده، همان رفتارش بوده.
شاید بد نباشد این را هم بنویسم که:
‌وقتی چند کتاب از امام موسی صدر را خواندم، فهمیدم باید سراغِ زندگی‌نامه‌اش هم بروم. ولی هی به تعویق می‌افتاد. تا اینکه برای یک پروژه‌ی نویسندگی با من تماس گرفتند. قرار شد چند داستانک از امام موسی صدر بنویسم. اما در فرصت یک روز و نیم! سریع کتاب را به صورت الکترونیک خریدم و به نیت اینکه برایِ نوشتن ایده‌ای به ذهنم بیاید، خواندمش. اما پروژه کنسل شد. ولی دستِ کم برای من این فایده را داشت که فهمیدم می‌توانم در یک روز، یک کتاب بخوانم؛ اگر مجبور باشم!
و یک فایده‌ی دیگر: باید بروم قلمِ جعفریان را دنبال کنم. به نظرم قلم رو به راهی دارد.
اگر این متن را خواندید، بگویید کتابِ بعدی، کدام کتاب جعفریان را بخوانم و چرا؟
          
            سید موسی صدر به روایتِ نزدیکانش. روایت های غریبی است. به نظرم شیوه‌ی روایت‌گری، متناسب با هر شخصیت (به قولِ نویسنده: کاراکتر) است. شاید بهتر باشد واژه‌ی کاراکتر را به کار ببرم. کاراکترِ صدری (فرزند اول) و حورا صدر (دخترِ اول) به دلِ من بسیار نشست. صدری فرزندِ اول است، هنگامی که حدود بیست و چند سالش بوده پدرش را ندیده، از نبودن پدر شکایت می کند، اما نه از این که فقط نیست، از این‌که نیست تا با او دعوا کند، از این که نیست تا پدر را به خاطرِ «خود-نشناساندن» تخطئه کند. رابطه‌ی پدری و پسریِ امام موسی صدر و صدری، برایِ من جالب، جذاب، گیرا و البته محلِ تامل بود. روایتِ حورا نیز، به سببِ اهمیتِ مقامِ «زن» در اندیشه‌ی امام موسی صدر، دلنشین بود. روایت های خواهر های امام، با نمک و دوست داشتنی بود.
به نظرِ من از مزیت های کتاب این بود که در جاهایی، اسطوره زدایی می‌کرد. به این مهم، روایتِ صدری خیلی کمک می‌کرد. معمولاً ما، هنگامی کسی نیست، چنان بزرگش می‌کنیم که هر کس سراغِ او می‌خواهد برود، به محضِ مواجهه، باید خیلی او را بشکند. تا حدودی، این روایت ها، که از نزدیکانِ امام است، کمک می‌کند تا «امام را معصوم ندانیم».
به خلافِ رویه‌ی اسطوره ساز –و سپس اسطوره پرستِ ما- اگر کسی می‌خواهد امام موسی صدر را بشناسد، لازم است اندیشه های ایشان را بشناسد. کتاب های ایشان –که نوشته ها و سخنرانی های ایشان است- در دسترس است. شاید مقامِ خوبی برای تاسف خوردن باشد؛ چون می‌دانم روی امام موسی صدر آن قدر ها مانور نداده اند. تنها مانورِ موجود از ایشان، ربوده شدن است. اما باید از نزدیک ببینید و بخوانید، و ببینید چه مانورها دارد.

تاریخ اتمام مطالعه: 17 دی 96
          
مظفری

1401/08/22

            بسم‌الله الرحمن الرحیم
این بار که کتابخانه‌ام را مرتب کردم، فهمیدم.
فهمیدم در ادبیات بیش از همه چیز، اول ادبیات دفاع مقدس را دوست دارم و بعد زندگینامه ها را... زندگی نامه ها واقعیت را می‌نویسند، نه خیال و توهم... آدم‌هایی که واقعی‌اند. دوست ندارم لابلای خیالات زیاد بگردم... دوست دارم در جهان پیرامونم زندگی کنم.

یک شبه‌زندگی نامه، درباره آدمی بزرگ، آدمی که آنقدر بزرگ بود که در خیال امثال بنده نگنجد. کسی که او را امام* می‌نامند.

«امام موسی صدر» آدم بزرگی هست... نمی‌گویم بود، برای اینکه همه هنوز منتظرند که برگردد. قرار بود دو، سه روز باشد، بعد حافظ اسد قول داد که تا 2، 3 ماه بعد، همه چیز تمام شود و حالا شده 30 سال... سن امثال بنده به درک شخصیت او نمی‌رسد. نمی‌توانیم این همه خوبی را در یک نفر هضم کنیم...

این کتاب را حتما بخوانید. باور کنید آدم‌هایی هستند هنوز مثل او...  بزرگ و دست نایافتنی، صمیمی و دست یافتنی...

* و او گفت: یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ (انبیاء/73)او لیاقت داشت که این صفت را به دنبال خود بکشد... امام

** یه یاد مرحوم احمدی سخا...
*امام موسی صدر را دوست دارم، خیلی زیاااااااااااااد... اما این کتاب اما و اگرهایی برایم دارد....

1- امام موسی صدر بزرگ بود، خیلی بزرگ، بسیار مهربان و دوست داشتنی. اما نویسنده درباره او بیش از معمول، اغراق کرده. او تخیل نیست، واقعیت است. اگر فقط مقدمه‌اش را بخوانی، فکر می کنی العیاذبالله او امام سیزدهم است. نیست. قطعاً نیست. خودش هم این ادعا را نداشت.
مقدمه کتاب هم قلم نویسنده نیست. بر مبنای دومصاحبه است از آیة اللهی بزرگ که فعلاً به عقاید سیاسی‌اش کار ندارم، اما در فقه و اصول سرآمد است و کاربلد.

2- کاش در انتخاب کلمات دقت کنیم، همین آیة الله بزرگ، درباره او می گوید: «دافعه به نظر من هیچ رقمه نداشت.» العیاذبالله او بالاتر از رسولی است که خدا «رحمة للعالمین» می نامدش. ودرباره اش می‌گوید «اشداء علی الکفار رحماء بینهم...» مگر برتر از  «امیرالمؤمنین» است، که جاذبه و دافعه را با هم داشت. اصلاً مگر می شود یک نفر مؤمن باشد و دافعه نداشته باشد... اگر دافعه نداشت، چرا ربودنش. نکند از شدت محبت بوده؟!

3- امام موسی صدر، بزرگ بود، خیلی بزرگ بود، امثال بنده اگر هم بخواهیم نمی توانیم او را درک کنیم، اما قطعا بزرگ ترین شخص زمان معاصر ما نبوده و نیست. اگر امام موسی صدر بود، همان کاری را می کرد که در آخرین سال های حضورش می کرد، حمایت تمام و کمال از انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی. از ولی فقیه زمانش. برای او مهم نبود که الان مسئولیت را خدا نگذاشته روی دوش او. اگر الان بود، همان کاری را می کرد که جانشین خلفش، سیدحسن نصرالله می کند. روزی که به عنوان بزرگترین مرد جهان عرب، برگزیده شد، آمد ایران و دست حضرت آقا را بوسید...

4- می گویند امام صدر آنقدر خاندان بزرگی داشته که نیازی نداشته که از امام تأثیر پذیرد، و کلی مثال هم آورده اند که اینجا عملکرد امام صدر با امام خمینی متفاوت بوده. اینکه تأثیر پذیرفته اند یا نه را بنده نمی توانم بگویم، اما نمی توانم هم بگویم حرف امام راحل که گفته اند «آقای صدر که من سال های طولانی دیده ام، بلکه باید بگویم من بزرگ کرده ام ایشان را... (6 شهریور ۱۳۵۹: امام خمینی در دیدار با خانواده ی امام موسی صدر)» دروغ است.

5- کاش حواسمان باشد که کسانی به بهانه امام موسی صدر و طرفداری از ایشان، به انقلاب و امام پشت نکنند، که متأسفانه هستند این آدم ها... :(

6- مطمئنم خیلی از آدم هایی که الان اینجوری از امام صدر طرفداری می کنند و در مقابل روبروی انقلاب و امام و آقا می ایستند، چند صباح دیگر که امام صدر بازگردند، نمی توانند او را درک کنند و تخطئه اش می کنند؛ معمولاً وقتی آدم ها نیستند، عزیزترند. کسانی هستند که به امام صدر عشق می ورزند، اما از انقلاب و امام خمینی و آقا متنفرند... این آدم ها مطمئناً تحمل دیدن و زندگی با امام صدر را هم ندارند.
          
            هفت روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر، روایت امام موسی صدر از زاویه دید جذاب اعضای خانواده و دوستانش است. حبیبه جعفریان در این کتاب، به بخش‌های از زندگی این اسطوره پرداخته که در پرتوی فعالیت‌های درخشانش کمتر دیده شده.
این کتاب در واقع شامل هشت روایت است که روتیت صفر، روایت ملیحه صدر، فرزند کوچک سید موسی است که با عنوان روایتِ بعد نوشته شده است. روایت های بعدی مربوط به پروین خلیلی همسر ایشان،صدرالدین صدر و حورا پسر و دختر ارشد امام موسی و علی آقا و خواهران ایشان و در نهایت روایت فاطمه صدرعاملی خواهرزاده و ام غیاث دوست خانوادگی شان است.
روایت ها همه از یک زاویه دید نوشته نشده اند. روایت پروین خلیلی سوم شخص و روایت خواهران به شکل مصاحبه‌ای چند نفر است. هرچند که به نظر من روایت پروین خلیلی کاملا قابلیت نوشته شدن از زبان اول شخص را داشت و چه بسا اثر گذارتر می‌شد. 
روایت صدرالدین و حورا، بین روایت‌های کتاب بیش از بقیه بر من اثر داشت، حتی با این دو روایت گریستم. حال و هوای روابط پدر و پسری صدرالدین و این فاصله‌ای که میان پدری اسطوره‌ای و پسری که همیشه درگیر این سوال است که آیا می‌توانسته مانند پدر باشد یا نه، خواننده را به دنبال خود می‌کشد. روایت حورا و فاطمه و ام‌غیاث نیز زیبایی ظرافت و ملاطفت سید موسی صدر را در ارتباطش با زنان و دختران را به تصویر می‌کشد.
روایت خواهران و علی آقا بیشتر به روابط خانوادگی او قبل از ازدواج و به ویژه رفتار پدر بزرگوارشان پرداخته.
روایت پروین خانم اما، روایت فداکاری‌های بی‌چشم داشت زنی است که حتی خودش هم از عمق فداکاری‌اش نیز باخبر نیست. در واقع تنها روایت کتاب که به نظرم باید بسیار بهتر و عمیق‌تر و احتمالا راوی اول شخص به آن پرداخته می‌شد که نشده و به نظر من حق مطلب را نتوانسته ادا کند.
قلم روان و شیوای حبیبه جعفریان ما را در کتاب با خود همراه می‌کند و می‌توان این کتاب کم حجم را یک نفس خواند.
این کتاب توسط نشر سپیده باوران چاپ شده است.