شهابٓ دین
از آن جنس کتابهای دلنشین و شیرین که میشد یک جرعه تمام آن را نوشید.
دوستش داشتم و با خواندنش پر از لطافت شدم.
نکات اخلاقی سنگینی نداشت ولی سبک زندگی آیت الله مرعشی خود پر از نکته بود و عبرت آموز.
کتابدوستی ایشان و تلاشهای بسیاری که برای داشتن کتب نسخی کردند واقعا و واقعا باارزش بود و چقدر خوب سیر این کتابدوستی و جمعآوری کتاب روایت شده بود.
همهی اینها به خاطر قلم نویسندهای هست که روایتهای مختلف از زندگی شهابالدین را بیرون کشیده و در بستر داستانی بیان کرده است. داستانی که به راحتی در مقابل چشم آدمی تصویر میشد.
نوع پرداخت به داستان و شروع از وفات شهابالدین جالب بود ولی میزان رفت و برگشت بسیار زیاد بود. به طوریکه من قسمت حال را رد میکردم تا داستانِ گذشته را بخوانم.
نویسنده تلاش کرده بود داستان زندگی پر برکت ۹۰ ساله را در ۲۰۰ صفحه خلاصه کند. این خلاصه نوشتن تا یک جایی قابل تقدیر هست چون از زیادهگویی جلوگیری کرده است ولی بعضی روایتها و بعضی دورهها شاید به دلیل همین خلاصه نوشتن ناقص مانده است.
سفر هند بسیار کوتاه بود، طریقهی بازگرداندن کتابها از نجف نوشته نشده بود و...
و همینطور زمان در داستان گم بود. به جز در مواردی که با مسائل سیاسی میشد زمان را سنجید در بقیه موارد نمیدانستیم که دقیقا در کجای تاریخ هستیم.
چقدر بریده از این کتاب میتوان نوشت...
از مباحثه با استاد سنی...
تا شعرِ همای رحمتِ شهریار...
و من چقدر دلم خواست سرِ سفرهی نان و خیاری که امام زمان برای شهابالدین آورده بود بنشینم و لقمهای... چه خیالهای بیهودهای.